اذوقه
/~Azuqe/
مترادف اذوقه: ( آذوقه ) ارزاق، توشه، جیره، خواربار، خوراک، سوروسات، قوت
برابر پارسی: ( آذوقه ) آزوغه، آزوک، توشک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
ساز آنچه از خوردنی همراه دارند سفر را
آزوقه، غذای کم، غذائی که درسفربردارند، توشه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. خواربار که در خانه نگه دارند.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] آذوقه. به غلات، حبوبات و دیگر موادّ غذایی گردآوری شده در منزل جهت مصرف سالانه آذوقه اطلاق می شود و از آن به مناسبت در بابهای خمس، تجارت و حدود سخن رفته است.
آذوقه ای که در طول سال مورد نیاز است، جزء مؤنه به شمار می رود. از این رو، خمس به آن تعلّق نمی گیرد، مگر آن که زیاده بر سال بماند.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۵۹.
احتکار برخی انواع آذوقه مانند گندم در صورتی که موجب زیان رساندن به مردم و در تنگنا قرار دادن آنان باشد، حرام است و در غیر این صورت، حرمت آن مورد اختلاف است.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۸۱.
دزدیدن آذوقه در شرایط قحطی و خشکسالی موجب ثبوت حد سرقت یعنی بریدن انگشتان نمی شود.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۴۱، ص۵۰۷.
...
آذوقه ای که در طول سال مورد نیاز است، جزء مؤنه به شمار می رود. از این رو، خمس به آن تعلّق نمی گیرد، مگر آن که زیاده بر سال بماند.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۵۹.
احتکار برخی انواع آذوقه مانند گندم در صورتی که موجب زیان رساندن به مردم و در تنگنا قرار دادن آنان باشد، حرام است و در غیر این صورت، حرمت آن مورد اختلاف است.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۸۱.
دزدیدن آذوقه در شرایط قحطی و خشکسالی موجب ثبوت حد سرقت یعنی بریدن انگشتان نمی شود.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۴۱، ص۵۰۷.
...
wikifeqh: آذوقه
مترادف ها
خورد، قوت، غذا، طعمه، خورش، اغذیه، خوراکی، خوان، خوردنی، خوراک، طعام، خواربار، توشه، اذوقه
ذخیره، موجودی، خواربار، اذوقه، لزوم، فرااورده
خواربار، اذوقه، ماکولات
غذا، علف، علوفه، علیق، سورسات، خواربار، اذوقه
اذوقه، تهیه، تدارک، تهیه خواربار، اذوقه رسانی
پیشنهاد کاربران
آذوقه:برابر پارسی این واژه میتواند واژگانی چون ( خوراک ، خوراکی ، خورد و خوراک ویا زادوقوت ) باشد
آذوقه:برابر پارسی این واژه میتواند خوراک ، خوراکی، خورد و خوراک و زادوقوت نوشته شود
واژه آذوقه
معادل ابجد 812
تعداد حروف 5
تلفظ 'āzuqe
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی] ‹اَذو›
مختصات ( قِ ) ( اِ. )
آواشناسی 'Azuqe
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگِ واژه های اوستایی
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
معادل ابجد 812
تعداد حروف 5
تلفظ 'āzuqe
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی] ‹اَذو›
مختصات ( قِ ) ( اِ. )
آواشناسی 'Azuqe
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگِ واژه های اوستایی
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
واژه آذوقه
معادل ابجد 812
تعداد حروف 5
تلفظ 'āzuqe
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ‹اَذو›
مختصات ( قِ ) ( اِ. )
آواشناسی 'Azuqe
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگِ واژه های اوستایی
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
معادل ابجد 812
تعداد حروف 5
تلفظ 'āzuqe
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ‹اَذو›
مختصات ( قِ ) ( اِ. )
آواشناسی 'Azuqe
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگِ واژه های اوستایی
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
آذوقه، آذوغه: توشه، توشک، خواربار، خواروبار، خوراک، خوراکی، خوردنی، خوان، آزوک، آزوغه
آذوقه کلمه ترکی هست
واژه ( آذوقه ) واژه ای پارسی است که از واژه ( اَذو ) در زبان اوستایی به چمِ ( خوراک، نذر، ارمغان ) گرفته شده است.
چنانکه در رویه 66 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستایی ) آمده است:
چنانکه در رویه 66 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستایی ) آمده است:
در پارسی میانه توشَک�توشه� و پیت می گفتند.
مرحوم دهخدا نوشتن ترکیه ظاهرا و این کلمه در متون فارسی گذشته نبوده
؟!
؟!
در پهلوی " پتخوی " به معنای توشه ، آذوقه ، برگرفته از کارنامه اردشیر بابکان ساسانی با گردآوری بهرام فره وشی.