لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
جمع اجل بمعنی وقت و مدت معین و محدود و مرگ
مهلت ها، جمع اجل
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] آجال. «آجال»، جمع «اَجَل» به معنای مهلت هر چیز، پایان مدت عمر و سررسید چیزی مانند بدهی است.
اجل و مشتقاتش ۵۴ بار در قرآن کریم استعمال شده است.و برخی از کاربردهای آن عبارتند از:زمان معین و حتمی مرگ (ابراهیم:۱۰)؛زمان نامعین مرگ (انعام:۲)؛سررسید چیزی (بقره:۲۸۲)؛زمان به پایان رسیدن عمر دنیا (رعد:۲)؛و زمان بعث و جزا (انعام:۱۲۸).
تعریف اجل
متکلمان در تعریف اجل گفته اند: زمانی است که خداوند مرگ حیوان و انسان را به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی در آن وقت مقرر کرده و می داند که حیات او در آن زمان پایان می پذیرد.
کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (قسم الالهیات، حلّی، ج۱، ص۱۴۰، یوسف بن مطهر، (م۷۲۶ق)، علق علیه جعفر السبحانی، مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، قم، ۱۳۷۵ش.
متکلمان اسلامی درباره وحدت و تعدد اجل دو دیدگاه دارند: متکلمان اشعری، گروهی از معتزله و برخی از امامیه بر این باورند که انسان بیش از یک اجل ندارد، و آن اجلِ معین است.
شرح المقاصد، تفتازانی، ج۴، ص۳۱۴، مسعود بن عمر بن عبد اللّه، (م/۷۹۲ق)، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، مجمع البحوث الإسلامیة، طهران، ۱۴۰۹هـق.
...
اجل و مشتقاتش ۵۴ بار در قرآن کریم استعمال شده است.و برخی از کاربردهای آن عبارتند از:زمان معین و حتمی مرگ (ابراهیم:۱۰)؛زمان نامعین مرگ (انعام:۲)؛سررسید چیزی (بقره:۲۸۲)؛زمان به پایان رسیدن عمر دنیا (رعد:۲)؛و زمان بعث و جزا (انعام:۱۲۸).
تعریف اجل
متکلمان در تعریف اجل گفته اند: زمانی است که خداوند مرگ حیوان و انسان را به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی در آن وقت مقرر کرده و می داند که حیات او در آن زمان پایان می پذیرد.
کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (قسم الالهیات، حلّی، ج۱، ص۱۴۰، یوسف بن مطهر، (م۷۲۶ق)، علق علیه جعفر السبحانی، مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، قم، ۱۳۷۵ش.
متکلمان اسلامی درباره وحدت و تعدد اجل دو دیدگاه دارند: متکلمان اشعری، گروهی از معتزله و برخی از امامیه بر این باورند که انسان بیش از یک اجل ندارد، و آن اجلِ معین است.
شرح المقاصد، تفتازانی، ج۴، ص۳۱۴، مسعود بن عمر بن عبد اللّه، (م/۷۹۲ق)، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، مجمع البحوث الإسلامیة، طهران، ۱۴۰۹هـق.
...
wikifeqh: آجال
پیشنهاد کاربران
سخیف، کم عقل ، ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم خرد، گول، نادان، ناقص العقل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )