اتحاد عاقل و معقول

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِتِّحادِ عاقِل وَ مَعْقول، یکی از مباحث مهم سنتی در تاریخ فلسفه ، به ویژه در پیوند با نظریه شناخت می باشد.
پیشینه این مسأله به فلسفه های یونانی باز می گردد. جوانه های آن نخست در « فلسفه افلاطون » دیده می شود و در « فلسفه ارسطو » شکفته تر می گردد و در « فلسفه فلوطین » (تولد ۲۷۰ میلادی) و « مکتب نوافلاطونی » و پیروان آن به کمال شکوفایی خود می انجامد و سپس در جریان اندیشه فلسفی، هواداران یا مخالفانی می یابد. در میان فیلسوفان اسلامی نیز، این مسأله مطرح می گردد و به آن پرداخته می شود.
افلاطون
افلاطون ، هر چند نظریه خود را درباره «اتحاد عاقل و معقول» صریحاً در جایی بیان نمی کند، اما با پژوهش در برخی از نوشته های او و بازساختن و برهم نهادن اظهارات گوناگون او، می توان نتیجه گرفت که وی به گونه ای «اتحاد عاقل و معقول» باور داشته است.این مسأله برای افلاطون در پیوند با مسائل مربوط به مُثُل (ایده ها)، سازنده جهان و روح یا روان (نفس) مطرح می شود، آیا روح یک « ایده » است، یا «ایده» یک روح است؟ آیا «ایده» ای از روح نیز وجود دارد؟ آیا سازنده جهان تابع ایده هایی است که آن ها را چونان الگوهایی برای ساختن جهان به کار می گیرد، یا این که خود ایده ها در واقع اندیشه های او هستند؟
← ایده و روح
اما نظریه اتحاد عاقل و معقول به شکلی معین و مشخص، نزد ارسطو دیده می شود. او ایده ها یا مُثُل افلاطونی را از جهانی فراسوی این جهان به روی زمین می آورد و آن ها را در فعالیت اندیشه ای (عقلی) انسان ها می گنجاند و آن ها را کلیات یا مفاهیم کلی می نامد.ارسطو به سبب اهمیت بنیادینی که برای ادراک حسی قائل است و همواره بر آن تأکید می کند، معتقد است که معقولات به انگیزه آغازین محسوسات، در ذهن ما پدید می آیند. به گفته ارسطو، چیزهای بیرونی در روان (یا نفس) ما نیستند، مثلاً سنگ در روان ما نیست، بلکه صورت آن در این است.روح مانند دست است، زیرا همانگونه که دست ما، افزارها را به کار می برد، عقل نیز صورتی است که صورت های اشیا را به کار می برد، همانگونه که حس نیز چیزهای محسوس را به کار می برد. اما چنین می نماید که هیچ چیزی جدا از جسامت های محسوس وجود ندارد. معقول ها نیز در صورت های محسوس وجود دارند، چه چیزهایی که به اصطلاح از راه انتزاع یا تجرید به دست آمده اند، چه حالات و صفات چیزهای محسوس. بنابراین هیچ چیز را نمی توان بدون ادراک حسی آموخت، یا فهمید.هنگامی هم که ما به چیزی نگرش اندیشه ای داریم، به آن همراه با انگاره ای ذهنی از آن می اندیشیم، زیرا انگاره های ذهنی مانند چیزهای محسوسند، جز این که بدون ماده ( هیولی ) اند.
← جایگاه عقل
...

[ویکی شیعه] اتحاد عاقل و معقول، اصطلاحی در فلسفه است و یکی از مباحث مهم سنتی در تاریخ فلسفه، به ویژه در پیوند با نظریه شناخت است. قاعده اتحاد عقل و عاقل و معقول به این معنا است در تکوین شناخت، قوه شناخت و شخص ادراک کننده (مدرِک) و موضوع ادراک شونده (مدرَک)، سه چیز مستقل از یکدیگر نیستند. از مخالفان برجسته اتحاد عاقل و معقول، ابن سینا است و از موافقان برجسته آن، ملاصدرا.
پیشینه مسأله اتحاد عاقل و معقول به فلسفه های یونانی باز می گردد؛ نخست در افلاطون، و مفصل تر آن در ارسطو و سپس در فلوطین (د ۲۷۰م) و مکتب نوافلاطونی و پیروان آن که به کمال شکوفایی رسید و سپس در جریان اندیشه فلسفی، از جمله در فلسفه اسلامی، هواداران یا مخالفانی یافت.
هرچند باور افلاطون در این زمینه به صراحت بیان نشده است اما از مجموعه سخنان وی می توان نتیجه گرفته که وی به گونه ای اتحاد عاقل و معقول باور داشته است.

دانشنامه آزاد فارسی

اِتّحاد عاقل و معقول
از مباحث بنیادین فلسفه، به ویژه در نظریۀ شناخت. افلاطون را باید نخستین فیلسوفی دانست که در ذیل مبحث نظریۀ مُثُل، البته بی آن که مشخصاً این اصطلاح را به کار برد، مقدمات این بحث را پی ریخت. ارسطو در بسط آن کوشید و فلاسفۀ نوافلاطونی، به ویژه فلوطین، آن را به یکی از مباحث کانونی فلسفه تبدیل کردند. ارسطو با زمینی کردن مُثُل افلاطونی و نشاندن آن در حوزۀ فعالیت های عقلی انسان به بحث عاقل و معقول در ذیل نظریۀ «کلی ها» جهتی مشخص بخشید. این البته بدان معنی نیست که رویکرد ارسطو یکسر با رویکرد افلاطون همسو است. تئوفراستوس نیز به نوبۀ خود مباحث ارسطو را در این باب بسط داد. اسکندر افرودیسی، تمیستیوس و دیگر شارحان ارسطو به غنای بحث اتحاد عاقل و معقول افزودند. فلوطین با این همان کردن عقل و معقول یا اندیشه و اندیشنده، اصلی ترین نمایندۀ رجعت به افلاطون بود. فُرفوریوس و پرکلس از دیگر فلاسفۀ نوافلاطونی بودند که بدین بحث پرداختند. بحث اتحاد عاقل و معقول در حوزۀ فلسفۀ اسلامی بنیادی ارسطویی دارد؛ کِنْدی نخستین فیلسوف مسلمان بود که به این بحث اشاره کرد. فارابی در رسالة فی العقل بدین بحث پرداخته است. به دست دادن موضعی مشخص از دیدگاه ابن سینا در باب اتحاد عاقل و معقول ممکن نیست. ابن سینا در مواضع گوناگون بحث اتحاد عاقل و معقول را پیش کشیده است؛ در المبدأ و المعاد، ذیل فصل «معقول بالذات و عقل بالذات» از اتحاد عقل و عاقل و معقول سخن می راند. بحث ابن سینا در بخش «نفس» کتاب شفا و اشارات و تنبیهات ناظر است به این که نفس با تصور خود، عقل و عاقل و معقول می شود. شهاب الدین سهروردی با این استدلال که «تو، تویی، چه با ادراک و چه بی ادراک، پس اتحاد معنایی ندارد»، اتحاد عاقل و معقول را رد می کند. بحث اتحاد عاقل و معقول از مباحث کلیدی فلسفۀ ملاصدرا است؛ ملاصدرا، ظاهراً به پیروی از فرفوریوس، صورت معقول بالفعل را با وجودش آن چنان که عاقل در نظر می آورد، از یک جنس می داند. عرفایی چون صدرالدین قونوی، با پرهیز از مفهوم «عقل»، عالم و معلوم را در اتحاد کامل دانسته اند.

پیشنهاد کاربران

بپرس