زبان
(زَ) [ په . ] (اِ.) = زفان . زوان : ۱ - عضوی عضلانی ماهیچه ای و متحرک در دهان که از آن برای چشیدن مزه ها، بلع غذا و حرف زدن استفاده می شود. ۲ - مجموعة
نشانه های آوایی و
خطی که برای بیان اندیشه و برقراری ارتباط به
کار می رود. ۳ - مجموعة رمزها و نشانه هایی
( ~. وَ) (ص مر.) ۱ - خوش بیان . ۲ - شاعر، سخنور.
( ~.) (ص فا.) (عا.) چاپلوس .
( ~. بُ) ۱ - (ص فا.) کنایه از: عطا، بخشش (که به وسیلة آن زبان طعن را قطع کنند.) ۲ - (اِمص .) کنایه از: خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید.
( ~. بَ تَ) (مص ل .) خاموش شدن ،
سکوت کردن .
( ~. بَ) (ص فا. اِمر.) = زبان بندنده : نوعی افسون که به توسط آن زبان کسی را ببندند تا سخن نگوید و راه خلاف نپیماید.
( ~. دَ) (مص ل .) ۱ - وعده دادن ، نوید دادن . ۲ - اجازه دادن .
( ~. دَ. قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) گیاهی است از تیرة آلاله ها از دستة خربقی ها که دارای برگ های متناوب و منشعب به انشعابات پنجه ای شکل می باشد. گل هایش دارای تقارن سطحی است و در روی ساقه قرار گرفته ، زبان پس قفا، گل هزار نک ، رجل القبره نیز گویند.
( ~. دِ) (ص مر.) گستاخ .
( ~. تَ)(مص ل .)(عا.) چرب - زبانی کردن ، با چرب زبانی درخواست خود را مطرح کردن .
( ~. ش ) (اِمر.) ع ...