خور
(خُ) (اِخ .) خورشید، آفتاب .
( ~.) ۱ - (اِ.) ریشة خوردن ، خوراک . ۲ - خوردنی . ۳ - (ص فا.) در ترکیب به معنی خورنده آید: باده خور، میراث خور.
(ص مر.) ۱ - کنایه از: کسی که تازه به سربازی رفته . ۲ - تازه کار.
(پَ. خُ) ۱ - (ص فا.) کسی که بازماندة غذای دیگران را می خورد. ۲ - (ص مف .) بازماندة غذا.
( ~. خُ) (ص فا.) کسی که پیش دیگران کم می خورد و در نهان بسیار.
(خُ) (اِمص .) گرفتن و مصرف کردن پول کالایی که تحویل داده نشده یا کاری که انجام نشده .
(چُ. خُ) (ص .) بخیل ، خسیس .
( ~. خُ) (ص فا.) ۱ - کسی که مزه چیزی را چشیده باشد و همیشه آرزومند آن باشد. ۲ - رشوه خوار.
( ~ . خُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) (عا.) گودی ، عمق .
(خُ) (ص مف .) مورد سوءاستفاده قرار گرفته .
(خُ) (اِفا.) زن و فرزند، کسی که تحت سرپرستی می باشد.
( ~. خُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) رباخوار .