بینی

/bini/

مترادف بینی: پوز، خیشوم، دماغ، غنه، مشام

معنی انگلیسی:
nose, nasal, schnozzle, snoot

لغت نامه دهخدا

بینی. ( صوت ) مأخوذ از ماده مضارع دیدن ( مانند گویی و گوییا و دیگر قیدها و اصوات مأخوذ از فعل ) بمعنی چه بسیار خوب را فرهنگ شعوری در بی بی آورده و آن را صورتی از به به دانسته. چه نیکوست. طوبی. ( یادداشت مؤلف ). نیکو. ( فرهنگ اسدی ) ( صحاح الفرس ). ولی بگمان من معنی کلمه حبذای عربی است. ( یادداشت مؤلف ) :
خرامیدن کبک بینی بشخ
تو گوئی ز دیبا فکنده ست نخ.
ابوشکور.
بینی آن نقاش و آن رخسار اوی
از بر خو همچو بر گردون قمر.
ابوطاهر خسروانی.
بینی ای جان ز خز اندام تو و آلرتو
جان من باد فدای پدر و مادر تو.
طیان.
بینی آن زلفینکان چون چنبر بالا بخم
کو بلخج اندرزنی ایدون شود چون آبنوس.
طیان.
سرو را ماند آورده گل سوری بار
بینی آن سرو که چندین گل سوری بر اوست.
فرخی.
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
که به هر دیدنی از مهرش وجد آرم و حال.
فرخی.
خال بیچاره از آن چاه بدان زلف برست
بینی آن زلف که خالی برهاند از چاه.
فرخی.
بینی آن موی چو از مشک سرشته زرهی
بینی آن روی چو از سیم زدوده سپری.
فرخی.
بینی آن رود نوازیدن با چندین کبر
بینی آن شعر سرائیدن با چندین ناز.
فرخی.
بینی آن چشم پر کرشمه و ناز
که بدان چشم هیچ عبهر نیست.
عنصری.
بینی آن روی و موی و قامت و قد
کز هنر هرچه بایدش همه هست.
مجلدی ( از صحاح الفرس ).
بینی آن رود و آن بدیع سرود
بینی آن دست و بینی آن دستار.
بوشریف.
بینی آن ترکی که چون او برکشد بر چنگ چنگ
از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ سنگ.
منوچهری.
بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پر طوطی روی چون فر همای.
منوچهری.
بینی این باد که گوئی دم یارستی
یاش بر تبت و خرخیز گذارستی.
ناصرخسرو.
بینی آن ذات پرلطافت او
وان صفای بری ز آفت او.
سنائی.
|| چه نیکوست ( به طنز ). ( یادداشت مؤلف ) :
بینی آن نانت و آن قلیه مصنوعت
چونکه پوشک بنشسته به صفار اندر.
منجیک.

بینی. ( اِ ) ترجمه انف. ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن. ( آنندراج از بهار عجم ). مضاعف «نای » فارسی است و اصل و یا همریشه کلمه نازوس لاتینی است که فرانسه ها «نه » را از آن گرفته اند. ( یادداشت مؤلف ). شاید از بی ( بیس لاتینی = دوبار، مکرر ) و نای یا نی بمعنی قصب و قصبه باشد و مجموع مرکب بمعنی دولول و دونای است مانند: بی نیو ، نوعی نای انبان دارای دو نای و دو قصب. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به بی نیو شود. جزء برآمده ای از صورت که در مابین دهان و پیشانی واقع شده و قوه شامه در جوف آن می باشد. ( ناظم الاطباء ). بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عضوبدن انسان وحیوان که بالای دهان قرارداردو، بوسیله آن تنفس میکنندوبوهارااستشمام میکنند
( اسم ) جزو بر آمد. صورت که عموما بین پیشانی و دهان قرار دارد وجوف آن احساس بوی کند و هوا نیز بتوسط آن داخل و خارج گردد .
یوسف بن مبارک بن بینی محدث است

فرهنگ عمید

۱. عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود.
۲. [قدیمی، مجاز] کبر، غرور.
* بینی کردن (زدن ): (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن: هرکسی کاو از حسد بینی کُند / خویش را بی گوش و بی بینی، کُند (مولوی: ۵۲ ).

گویش مازنی

/bini/

واژه نامه بختیاریکا

نَفس کش

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بینی عضو دارای حسّ بویایی است که از آن در بابهای طهارت، صلات، قصاص و دیات سخن رفته است.
مشهور میان فقها در تیمّم وجوب مسح پیشانی تا بالای بینی است داخل کردن آب در بینی جهت استنشاق برای وضو مستحب است. در وجوب یا استحباب مالیدن کافور بر بینی میّت اختلاف است ملاقات چیز پاک با نجس در درون بینی که باطن بدن به شمار می رود موجب نجاست نمی شود.
بینی در صلات
مستحب است هنگام سجده، بینی بر خاک یا چیزی که سجده بر آن صحیح است گذاشته شود.
بینی در قصاص
قصاص در بینی به تصریح قرآن کریم ثابت است. بنابراین اگر کسی بینی دیگری را- هرچند معیوب باشد- ببرد بینی او بریده می شود؛ هرچند سالم باشد؛ لیکن اگر بینی آسیب دیده شل و بینی آسیب رسان سالم باشد بنابر تصریح بسیاری قصاص نمی شود بلکه جانی باید دیه یا ارش آن را بپردازد. اگر قسمتی از بینی بریده شود همان مقدار نسبت به کلّ بینی، محاسبه و از بینی جانی قطع می شود. در نتیجه اگر نصف یا یک سوم بینی بریده شده باشد، از بینی جانی نیز همان مقدار بریده می شود؛ هرچند بینی جانی کوچک تر از بینی فرد آسیب دیده (مجنی علیه) باشد. در اینکه بریدن نرمی بینی با استخوان بالای آن موجب قصاص همه بینی می شود یا تنها در نرمی بینی قصاص و در استخوان آن، حکومت ثابت می شود اختلاف است. اگر همراه با نرمی بینی قسمتی از استخوان بالای آن نیز قطع شود در اینکه در نرمی بینی قصاص و در استخوان، حکومت ثابت است یا قصاص در مجموع ثابت می شود و یا در تعیین قصاص به خبره رجوع و در صورت شک، حکومت ثابت می شود، اختلاف است.
بینی و دیه
...

[ویکی الکتاب] معنی بِیْنِی: بین من
معنی أَنفَ: بینی
معنی مَّا تَرَیٰ: نمی بینی
معنی تَرَاهُ: آن را می بینی
معنی تَرَاهُمْ: آنها را می بینی
معنی فَتَرَی: می بینی
معنی لَا تَرَیٰ: نمی بینی
معنی لَن تَرَانِی: هرگز مرا نمی بینی
معنی لَمْ تَرَ: ندیدی و نمی بینی
معنی تَرَنِ: که مرا می بینی
معنی تِلْکَ: آن (مؤنث) - این - این که می بینی
معنی خُرْطُومِ: بینی فیل وخوک (اطلاق خرطوم بر بینی آن شخص کافر ، با اینکه خرطوم تنها بینی فیل و خوک است ، در حقیقت نوعی توبیخ و ملامت است ، و در این آیه تهدیدی است به آن شخص ، به خاطر عداوت شدیدی که با خدا و رسول او و دینی که بر رسولش نازل کرده ، میورزیده است )
معنی سَنَسِمُهُ: به زودی اورا نشان دار خواهیم کرد (مصدر وسم و همچنین سمة به معنای علامتگذاری است در عبارت "سَنَسِمُهُ عَلَی ﭐلْخُرْطُومِ " منظور این است که به زودی بر بینی پرباد و خرطوم مانندش داغ رسوایی و خواری می نهیم )
ریشه کلمه:
بین (۵۲۳ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)

دانشنامه عمومی

بینی یا دماغ ( به انگلیسی: Nose ) از دیدگاه کالبدشناسی یک برآمدگی معمولاً مخروطی شکل در بدن مهره داران بوده و جایگاه قرار گرفتن سوراخ های بینی است. [ ۱] [ ۲] عملکرد اصلی بینی انجام دم و بازدم به همراهی دهان و همچنین عضو تشخیص دهندهٔ بوها در بدن موجودات زنده است. بینی اولین قسمت مجاری هوایی و دستگاه تنفس است و در بخش پشتی آن مخاط بویایی و سینوس ها قرار دارند. هوا پس از عبور از حفره بینی صاف، گرم و مرطوب شده و از مسیر حلق، وارد نای و بخش های بعدی دستگاه تنفس می شود. بینی همچنین در هنگام خوردن و آشامیدن و پر بودن دهان، مثلاً در زمان شیر خوردن نوزادان به عنوان مجرای جایگزین دهان جهت تداوم تنفس عمل می کند. [ ۳]
قسمت فوقانی بینی استخوانی و قسمت تحتانی آن غضروفی است. بخش تحتانی حفره بینی پهنتر از بخش فوقانی بوده و به وسیلهٔ مخاط تنفسی ضخیم پرعروقی پوشیده شده است و قسمت فوقانی آن، که باریکتر است، به وسیلهٔ مخاط بویایی رنگ پریده ای پوشیده شده و محل قرارگیری گیرنده های بویایی می باشد. استخوان بینی ( Nasal bone ) ، استخوانی است زوج و مستطیلی که در طرفین خط واسط و در زیر استخوان پیشانی قرار گرفته است و اندازه و شکل آن در افراد مختلف، متغیر است. مردان نسبت به زنان دارای بینی بزرگ تری هستند و این امر ناشی از تفاوت جنسیتی آن ها در نیاز به انرژی است چراکه مردان نیاز به انرژی بیشتر و در نتیجه اکسیژن بیشتری دارند. [ ۴]
بینی واژه ای است در زبان پهلوی[ نیازمند ابهام زدایی] ، وینیک ( vēnēk ) بوده است، وین به معنی دَم یا تنفس است.
در انسان استخوان خیش ( Vomer ) بخش پشتی ( خلفی ) زیرین، تیغه بینی را ایجاد می کند. استخوان ومر یکی از استخوان های فرد جمجمه است. خیش در خط میان پیکانی midsagittal line قرار گرفته و با استخوان های پروانه ای sphenoid، پرویزنی ethmoid، کامی palatine چپ و راست، و بَرواره ای maxillary چپ و راست مفصل می شود. بخش قدامی تیغه بینی غضروفی است.
بخش خارجی بینی ناحیه برآمده و سطحی است که در وسط صورت قرار دارد و شامل دو بخش است بخش استخوانی، شامل استخوان های بینی و زایده پیشانی فک بالا و بخش غضروفی که شامل تعدادی غضروف بهم چسبیده است.
در هر فرد به طور طبیعی، در هر طرف بینی سه بر آمدگی استخوانی در داخل بینی ( دیواره طرفی ) وجود دارد که در فارسی شاخک و در اصطلاح پزشکی توربینت یا کونکای بینی ( TURBINATES OR CONCHAE ) نامیده می شوند. هر شاخک استخوان نازک و پهنی است که روی آن را نسج نرم و مخاط می پوشاند و به ترتیب شاخکهای فوقانی، میانی و تحتانی نامیده می شوند. کار شاخکها گرم و مرطوب کردن هوایی است که از بینی عبور می کند تا به ریه برسد. این کار به طور اتوماتیک انجام می شود به نحوی که در هوای خشک و همین طور هوای سرد شاخکها به طور اتوماتیک پف می کنند تا سطح تماس هوا با آن ها افزایش پیدا کند و رطوبت و حرارت هوا به میزان مطلوب برسد. در مواردی که شاخکهای بینی بیش از اندازه بزرگ شوند راه بینی را بسته و باعث انسداد بینی می شوند.
عکس بینیعکس بینیعکس بینی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بینی (زیست شناسی). بینی (زیست شناسی)(nose)
بینی
(یا: دماغ) در انسان، ورودی بالایی مجرای تنفسی و اندام حس بویایی. بخش خارجی آن را تیغه ای عضروفی از وسط به سمت پایین تقسیم کرده است. منافذ بینی دارای صفحاتی غضروفی اند که با عضلات حرکت می کنند و در حاشیۀ آن موهایی زبر رشد کرده و مانع ورود مواد خارجی می شود. همۀ حفره بینی را غشای مخاطی می پوشاند که هوای ورودی را گرم و مرطوب، و کثافت را دفع می کند. در بخش های بالایی حفرۀ بویایی، غشای دارای ۵۰میلیون یاختۀ گیرنده بویایی (یاخته های حساس به بو) است.

بینی (کتاب). بینی (کتاب)(Nos)
رمانی از نیکلای گوگول، به زبان روسی، منتشرشده در ۱۸۳۵. آرایشگری هنگام صرف غذا یک بینی بریده شدۀ مردانه در نان خود می یابد و وحشت زده، به خیال آن که در مستی بینی کسی را بریده است، آن را به درون رودخانه می اندازد. در حکایتی موازی، سرگردی از مشاوران حکومتی، صبحی از خواب بیدار می شود و می بیند بینی ندارد. سرگرد بینی خود را در لباس مأموری عالی رتبه، سوار بر کالسکه ای در شهر، می بیند و هرچه می کوشد نمی تواند بینی اش را ترغیب کند که به جای خودش برگردد. کوشش های سرگرد بیچاره برای درج آگهی در روزنامه نیز بی نتیجه می ماند. مأمور آگهی می گوید از کجا معلوم غرض او از بینی یکی از امرای مملکتی نباشد و ادامه می دهد هفتۀ پیش هم کسی آمده بوده گم شدن سگ پشمالویش را آگهی کند و غرضش مأموری عالی رتبه از یک اداره بود. هم آمیزی واقع گرایی و طنز به بینی کیفیتی ویژه بخشیده است. بینی به همراه شنل راهی نو در ادبیات روسی گشود.

جدول کلمات

دماغ

مترادف ها

pecker (اسم)
سوراخ کن، منقار، خورنده، دماغ، بینی، نوعی کلنگ دارکوب

neb (اسم)
نوک، منقار، پوزه، دهان، بینی

nozzle (اسم)
پوزه، بینی، دهانک، سر لوله اب

nose (اسم)
دماغه، خیشوم، بینی، عضو بویایی، نوک بر امده هر چیزی

snoot (اسم)
قیافه، بینی

فارسی به عربی

انف , خرطوم

پیشنهاد کاربران

لری:پِت.
اَنف
منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
بینی
خانه پنج در. [ ن َ / ن ِ ی ِ پ َ دَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دماغ باشد به اعتبار حواس خمسه. ( انجمن آرای ناصری ) :
حسی است اینکه پنج در دارد
روح عقلی یکی گذر دارد
خانه پنج در منافق راست
خانه یکدری موافق راست.
حکیم سنایی ( از انجمن آرای ناصری ) .
به گویش هرمزگان. امر به نشستن ، sit down. گاهی معادل go away
در زبان ترکی کلمۀ پینیpeyni، بین beyni، beyin بینی=مغز، دماغ، کله، سر، راس، فرق، چکاد، قله، نوک، مخ، دانه، هسته، جوهر، اصل، پایه، اساس، بن، پی، لب ، عقل، فکر، وسط، میان، درون، سر، سر یا قسمتی از سر انسان، و. . . – ol zadiň peyny tut اُل زادینگ پینی توت= پیگیر آن چیز باش - peynim agyryar پینیم آگیریار=سرم درد می کند - peynisi dargandy پینیسی دارگاندی، بینی پارام پارچا اُلدو Beyni parampar�a oldu=مغزش متلاشی شد، سرش ترکید، و. . - احتمالاً با کلمۀ بینی= عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند، پوز، خیشوم، دماغ، غنه، مشام، و. . . مرتبط است
...
[مشاهده متن کامل]

بینی کوه ؛ دماغه کوه و قله آن. ( ناظم الاطباء )
دفع کن از مغز و از بینی زکام - - - تا که ریح اﷲ آید در مشام ( مولوی )

بینی
دیدگاه سِیوم :
شاید nose انگلیسی و Nase ( نازه ) آلمانی با "نیش"
پارسی همریشه باشند.
( بینی ) در زبان پهلوی به دیسه یِ ( وینیگ:وین/پسوند یگ ) بوده است. دگرگونی آوایی ( و/ب ) در واژگان ( وینیگ/بینی ) دیده می شود.
( ن. ک رویه 90 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) )
در لری بختیاری
بینی: نُفْت، پِتْ
بینی در لغت عرب معمولا کنایه از بزرگی و عزت است همانگونه که در فارسی نیز وقتی میگوئیم بینی او را به خاک بمالید دلیل بر این است که عزت او را بر باد دهید
بینی = انف
پوز . . . مشام . . . .
نُس دماغ
( لهجه و گویش تهرانی )
دارای بینی بزرگ
بنده در ماهی قرمز شیطان من به یک پارتر نیازمندم ، هرکی دید بهم بگه لطفا.
فقط میخک دوست نباشه
بینی
در این میان نگره ء دویومی هم پیش انداخته ( مطرح ) شده که می گوید بینی یا وینی از ریشه ء بوییدن و بو کردن ساخته شده است .
بینی : اندام بوییدن
دماغ، مشام، مف
بینی
این واژه با دیدن کار ندارد بساکه :
بینی : بی - نی
بی : به مینه ی ۲ است مانند بیست : بی - ست
نی : به مینه نای و نِی است
بینی = دو نِی ، دو نای ، دو سوراخ ، دو سوله
نِی یا نای با واژه های زیر هم ریشه است :
انگلیسی : nose
آلمانی :Nase
دماغ
دیدن=>ببین
بینی
به معناى دماغ نیست وقتى که با غضروف سر استخوان متصل به چشمها کامل میشود
و" بینی "همان بینش یا افکار درونی که از طریق چشمان عالم یا جهان برونی را میبینید.
و در حیوانات واژه دماغ به کار میرود و کارش بوییدن با فرمان مغز است .
انف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس