فرو گذاشتفرو نشاندفرو نشاندنفرو نشاندن اتش انقلابفرو نشستنفروبریفروپاشی اتحاد جماهیر شورویفروتنفروتن شدفروتنى کرد نسبت بهفروتنى کردنفروتنیفروتنی کردنفروختنفروختنیفرود امدنفرودافتفرودگاهفرودگاه هواپیمافرورفتگیفروزانفروشفروش ومعاملهفروشگاهفروشگاه بزرگفروشگاه مخصوص کارمندان یک ادارهفروشگاه یا رستورانفروشندهفروشنده پشم وپنبه وامثال انفروشنده سیارفروشنده لباس مردانهفروشنده مغازهفروغفروگذارفروگذار کردنفروگذاریفروگشافروماندهفرومایهفرونشانندهفرونشانیفرونشینیفروهرفروکردنفروکشفروکش کردنفرکانسفریادفریاد پیروزیفریاد خوشحالی