فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spills, spilling, spilled, spilt
حالات: spills, spilling, spilled, spilt
• (1) تعریف: to cause or allow (a liquid or small particles or objects) to flow or fall from a container, esp. unintentionally.
• (2) تعریف: to cause (blood) to flow, as in killing or wounding; shed (blood).
• (3) تعریف: to cause to fall off or out.
- The wagon overturned and spilled us on the road.
[ترجمه A.A] واگن واژگون شد و ما را انداخت در جاده|
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] واگون واژگون شد و مارا بر روی جاده انداخت|
[ترجمه کوروش شفیعی] واگن واژگون شد و ما را روی جاده انداخت/پرت کرد.|
[ترجمه گوگل] واگن واژگون شد و ما را روی جاده ریخت[ترجمه ترگمان] گاری واژگون شد و ما را روی جاده ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) to reveal or divulge (a secret or the like).
• مشابه: betray, divulge
• مشابه: betray, divulge
- She spilled what she knew about our business.
[ترجمه جواد حاجیلو] او هر آنچه را که در مورد کسب و کار ما می دانست برملا کرد.|
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] او هر آنچه درباره ی کسب و کار ما میدانست را گفت|
[ترجمه گوگل] او آنچه را که در مورد کسب و کار ما می دانست به بیرون ریخت[ترجمه ترگمان] اون چیزی رو که در مورد تجارت ما میدونست رو لو داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to flow or fall out of a container.
- The milk will spill if you're careless.
[ترجمه B] اگر بی دقت باشی شیر می ریزد|
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] اگر بی دقتی کنی شیر روی زمین خواهد ریخت|
[ترجمه هلیا خلیلی ] اگر مراقب نباشی شیر می ریزد|
[ترجمه گوگل] اگر بی احتیاطی کنید شیر می ریزد[ترجمه ترگمان] اگر بی احتیاطی کنید، شیر نشت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to spread out in a rush or beyond some boundary.
- People spilled from the theater after the bomb threat.
[ترجمه گوگل] مردم پس از تهدید بمب از سالن تئاتر بیرون ریختند
[ترجمه ترگمان] مردم پس از تهدید بمب از صحنه تئاتر بیرون ریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مردم پس از تهدید بمب از صحنه تئاتر بیرون ریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: that which has spilled, or the amount spilled.
• (2) تعریف: a channel along which something flows out or is spilled; spillway.
• (3) تعریف: (informal) a fall.
- She took a nasty spill on the ice.
[ترجمه Saeid.T] او خیلی بد افتاد رو یخا|
[ترجمه Farshad] اون روی یخ پخش و پلا شد|
[ترجمه گوگل] او روی یخ ریخته بود[ترجمه ترگمان] او روی یخ تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a thin piece of wood or twist of paper used to light a flame.
• (2) تعریف: a small peg or pin used as a stopper.