فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spares, sparing, spared
حالات: spares, sparing, spared
• (1) تعریف: to handle gently or leniently.
• مشابه: favor
• مشابه: favor
- Since it was his first offense, the judge decided to spare him.
[ترجمه مجتبی] بخاطر اینکه اولین جرمش بود، قاضی تصمیم گرفت تا او را عفو کند.|
[ترجمه سارینا] چون این اولین جرمش بود، قاضی تصمیم گرفت تا او را عفو کند|
[ترجمه someone] از آنجایی که اولین جرمش بود، قاضی تصمیم گرفت چشم پوشی کند/فرصت دهد.|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] دادرس در پایان دادرسی تصمیم گرفت او که بجرم توهین محاکمه شده بود بدلیل بار اول معاف از کیفر نماید.|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] دادرس در پایان دادرسی تصمیم گرفت او که بجرم توهین محاکمه شده بود بدلیل بار اول معاف از مجازات نماید.|
[ترجمه حسین کتابدار] از آنجا که این اولین تخلف او بود، قاضی تصمیم گرفت او را مورد بخشش قرار دهد. یا با توجه به اینکه این اولین جرمش بود، قاضی تصمیم گرفت به او تخفیف دهد.|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که این اولین تخلف او بود، قاضی تصمیم گرفت او را معاف کند[ترجمه ترگمان] قاضی تصمیم گرفت که او را عفو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to save from undergoing something.
• مترادف: free from, save
• مشابه: acquit, exempt, exonerate, let off, liberate, pardon, redeem, release, reprieve, rescue
• مترادف: free from, save
• مشابه: acquit, exempt, exonerate, let off, liberate, pardon, redeem, release, reprieve, rescue
- He was spared having to wait.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] از انتظارکشیدن معاف شد.|
[ترجمه Mrjn] او از ( مجبور بودن به ) منتظر ماندن معاف شد . ترجمه روان: او مجبور نبود منتظر بماند ( مجهول :یعنی کسی بهش گفته که نمیخواد منتظر بمونه )|
[ترجمه حسین کتابدار] �او مجبور نشد منتظر بماند. �|
[ترجمه گوگل] او از انتظار در امان ماند[ترجمه ترگمان] او از این که مجبور شد منتظر بماند، گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to refrain from injuring or destroying.
• مترادف: save
• مشابه: avoid, conserve, forbear, protect, safeguard, shelter, shield, withhold
• مترادف: save
• مشابه: avoid, conserve, forbear, protect, safeguard, shelter, shield, withhold
- The judge spared his life but sent him to prison.
[ترجمه مجی] قاضی زندگی او را نجات داد اما او را به زندان فرستاد|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] ریاست محکمه مجازات اعدام او را بدل به حبس کرد. ( قاضی نجات دهنده نیست - جمله مجهولی با ایهام و اشاره به مجازات اعدام دارد )|
[ترجمه رضا ونکی] قاضی، حکمش را از اعدام به حبس تقلیل ( تغییر ) داد.|
[ترجمه گوگل] قاضی جان او را نجات داد اما او را روانه زندان کرد[ترجمه ترگمان] قاضی زندگیش رو نجات داد اما اون رو به زندان فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher spared his feelings by not dwelling on his failures.
[ترجمه ایلای] , معلم با اشاره نکردن به ناکامی هایش احساساتش را جریحه دار نکرد.|
[ترجمه رضا ونکی] معلم برای این که ( شاگرداش ) بهش گیر ندن ( ازش سوال نپرسن ) ناراحتیش را بروز نداد.|
[ترجمه گوگل] معلم با توجه نکردن به شکست هایش از احساسات او در امان ماند[ترجمه ترگمان] معلم احساسات خود را با عدم تمرکز بر شکست های خود نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to use economically or with restraint.
• مترادف: conserve, save
• متضاد: waste
• مشابه: economize, forbear, forgo, hoard, hold, husband, keep, omit, reserve, restrain, scrimp, scrimp on, skimp, withhold
• مترادف: conserve, save
• متضاد: waste
• مشابه: economize, forbear, forgo, hoard, hold, husband, keep, omit, reserve, restrain, scrimp, scrimp on, skimp, withhold
- Please try to spare the hot water.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] لطفا تلاش کنید که آب گرم را خنک تر کنید|
[ترجمه ایلای] لطفاً در مصرف آب گرم صرفه جویی کنید|
[ترجمه گوگل] لطفا سعی کنید از آب گرم صرفه جویی کنید[ترجمه ترگمان] لطفا سعی کنید آب گرم را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to allow; afford.
• مترادف: afford, allow
• مشابه: give, grant, provide, relinquish, supply, yield
• مترادف: afford, allow
• مشابه: give, grant, provide, relinquish, supply, yield
- Please spare me a minute of your time.
[ترجمه گوگل] لطفا یک دقیقه از وقت خود را به من اختصاص دهید
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم یه لحظه وقتتون رو بهم بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم یه لحظه وقتتون رو بهم بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to refrain from including or mentioning.
• مشابه: forgo, omit, withhold
• مشابه: forgo, omit, withhold
- Please spare me your excuses.
[ترجمه ایلای] مرا از عذر خوا هی هایتان معاف کنید ( علاقه ای به شنیدن آنها ندارم )|
[ترجمه اسم منو فقط خدا میدونه] عبارت "Please spare me your excuses" به فارسی به معنای "لطفاً از بهانه هایت برای من صرف نظر کن" یا "لطفاً بهانه ت را برای من بگو نکن" است. این جمله زمانی استفاده می شود که شخصی از طرف مقابل می خواهد که از آوردن بهانه برای توجیه رفتار یا عملش خودداری کند و به صورت مستقیم به موضوع اصلی بپردازد. این بیان ممکن است به نوعی خسته کننده یا ناامیدکننده باشد، زیرا گوینده به دنبال صحبت کردن در مورد واقعیت ها و حقایق است.|
[ترجمه گوگل] لطفا بهانه هایت را از من دریغ کن[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم excuses را به من بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to be economical.
• مترادف: economize, stint
• مشابه: pinch pennies, save, scrimp, skimp
• مترادف: economize, stint
• مشابه: pinch pennies, save, scrimp, skimp
• (2) تعریف: to refrain from causing injury or damage.
• مشابه: forbear, withhold
• مشابه: forbear, withhold
صفت ( adjective )
حالات: sparer, sparest
حالات: sparer, sparest
• (1) تعریف: kept in reserve.
• مترادف: reserve
• مشابه: auxiliary, extra, on hand, substitute, supplementary
• مترادف: reserve
• مشابه: auxiliary, extra, on hand, substitute, supplementary
- Fortunately, they had a spare tire in the trunk.
[ترجمه mohamadda333] خوشبختانه اونها ی تایر زاپاس دیگه تو صندوق عقب دارند|
[ترجمه گوگل] خوشبختانه یک لاستیک زاپاس در صندوق عقب داشتند[ترجمه ترگمان] خوشبختانه، اونا یه تایر یدکی توی صندوق عقب مونده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: being more than needed.
• مترادف: surplus
• مشابه: additional, auxiliary, excess, extra, leftover, odd, superfluous, supplementary, unnecessary
• مترادف: surplus
• مشابه: additional, auxiliary, excess, extra, leftover, odd, superfluous, supplementary, unnecessary
- If you have any spare sheets and towels, we really could use them.
[ترجمه اسم منو فقط خدا میدونه] اگر ملافه و حوله اضافی دارید, ما واقعا میتوانیم از انها استفاده کنیم.|
[ترجمه گوگل] اگر ملحفه و حوله یدکی دارید، ما واقعاً می توانیم از آنها استفاده کنیم[ترجمه ترگمان] ، اگه هیچ ملافه و حوله اضافی نداری ما واقعا میتونیم ازشون استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She gave the homeless man her spare change.
[ترجمه فرزانه] او به فرد بی خانمان پول ذخیره اش را داد|
[ترجمه گوگل] پول خرد خود را به مرد بی خانمان داد[ترجمه ترگمان] اون به یه بی خانمان پول داده که پول اضافی خودش رو بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: slender; lean.
• مترادف: lank, lean, rawboned, slight
• متضاد: corpulent, curvaceous, stout
• مشابه: emaciated, gaunt, lanky, meager, rangy, scrawny, skinny, slender, tenuous, thin
• مترادف: lank, lean, rawboned, slight
• متضاد: corpulent, curvaceous, stout
• مشابه: emaciated, gaunt, lanky, meager, rangy, scrawny, skinny, slender, tenuous, thin
- She wondered how such a spare boy could eat so much.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] از خود می پرسید چطور چنین پسر لاغری می توانست این همه بخورد.|
[ترجمه گوگل] او متعجب بود که چگونه چنین پسری می تواند اینقدر غذا بخورد[ترجمه ترگمان] از خود می پرسید چگونه چنین پسر اضافی می تواند این همه غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: barely sufficient; meager.
• مترادف: frugal, lean, meager, scant, scanty
• متضاد: profuse
• مشابه: niggardly, skimpy, slender, sparing, stingy, stringent
• مترادف: frugal, lean, meager, scant, scanty
• متضاد: profuse
• مشابه: niggardly, skimpy, slender, sparing, stingy, stringent
- The prisoners were give a spare meal each night.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] به زندانیان هر شب یک وعده غذای اضافه میدادند|
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] به زندانیان هرشب غذای ناچیزی می دادند.|
[ترجمه گوگل] هر شب به زندانیان یک وعده غذای اضافی می دادند[ترجمه ترگمان] زندانی ها هر شب یک وعده غذای اضافی می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The furnishings in the apartment were spare and flimsy.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] اثاثیۀ آن آپارتمان ناچیز و پیزوری بودند.|
[ترجمه گوگل] اثاثیه آپارتمان خالی و ضعیف بود[ترجمه ترگمان] اثاثیه آن در آپارتمان خالی و سست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sparely (adv.), spareness (n.)
مشتقات: sparely (adv.), spareness (n.)
• (1) تعریف: a replacement or surplus item that is put aside for future use.
- Don't worry about the tire; we have a spare in the trunk.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] درباره ی لاستیک نگران نباشید چون ما یک زاپاس توی صندوق عقب داریم|
[ترجمه گوگل] نگران لاستیک نباشید ما یک یدکی در صندوق عقب داریم[ترجمه ترگمان] نگران لاستیک نباش، ما یک زاپاس توی صندوق داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in bowling, the knocking down of all pins with two rolls of the ball.
- She didn't get a strike, but she achieved a spare with her second ball.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] [در بازی بولینگ] استرایک ( انداختن تمام پین ها در پرتاب اول ) نکرد اما توانست در توپ دوم اسپار ( انداختن تمام توپ ها در پرتاب دوم ) کند.|
[ترجمه گوگل] او ضربه ای دریافت نکرد، اما او با توپ دوم خود به یک توپ اضافی دست یافت[ترجمه ترگمان] او ضربه ای به او زد، اما با توپ دوم خود به آن دست زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید