occur

/əˈkɜːr//əˈkɜː/

معنی: رخ دادن، اتفاق افتادن، خطور کردن، واقع شدن
معانی دیگر: روی دادن، به وقوع پیوستن، وجود داشتن، یافت شدن، بودن، (با:to) خطور کردن (به فکر)، از خاطر گذشتن، ر  دادن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: occurs, occurring, occurred
(1) تعریف: to take place; happen.
مترادف: be, befall, come to pass, happen, pass, take place
مشابه: arise, betide, chance, come, ensue, fall, give, supervene, transpire

- Accidents frequently occur at this intersection.
[ترجمه امیررضا فرهید] حوادث بیشتر در این جاها اتفاق می افتد.
|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] در این چهارراه ( تقاطع ) مکررا تصادف هایی رخ می دهد .
|
[ترجمه سعید 97] در این تقاطع، پی در پی تصادف هایی رخ می دهند.
|
[ترجمه سیاوش] اکثر تصادف ها در این جاها اتفاق می افتد ( رخ می دهد ) .
|
[ترجمه aa] بیشتر تصادف ها در این خیابان رخ میدهد
|
[ترجمه پریدخت] تصادف ها اغلب در این چهار راه اتفاق می افتاد
|
[ترجمه nadia] اغلب حوادث تصادف به صورت بی خبر و ناگهانی اتفاق می افتند
|
[ترجمه گوگل] تصادفات اغلب در این تقاطع رخ می دهد
[ترجمه ترگمان] حوادث اغلب در این تقاطع رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had dreamed of winning the award, but she was surprised when it actually occurred.
[ترجمه نوراني] أو جایزه را در رویایش میدیدو همگامی که رخ داد شگفت زده شد
|
[ترجمه محمد م] او رویای برنده شدن جایزه را تصور کرده بود، اما وقتی واقعا این اتفاق افتاد او شگفت زده شد.
|
[ترجمه امیررضا فرهید] او جایزه ای را در رویایش میدید و هنگامی هم که این اتفاق رخ داد , بسیار شگفت زده شد.
|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] او برنده شدن جایزه را در خواب دیده بود، اما او شگفت زده بودوقتی که واقعا اتفاق افتاد.
|
[ترجمه سیاوش] او آرزوی برنده شدن جایزه را داشت اما وقتی آن واقعا رخ داد او شگفت زده شد.
|
[ترجمه پریدخت] او رویای برنده شدن مسابقه را می دید ولی وقتی برنده شد بسیار شگفت زده شد
|
[ترجمه ترجمه purple willow Avin] او آرزوی بردن جایزه را داشت، ولی شگفت زده شد وقتی واقعا اتفاق افتاد
|
[ترجمه جواد خزائی] او در خواب دیده بود که جایزه را می برد، با وجود این وقتی این اتفاق در عمل افتاد او متعجب شد.
|
[ترجمه رضا ونکی] بردن جایزه برایش یک رویا بود اما زمانی که به حقیقت پیوست ذوق زده شد.
|
[ترجمه گوگل] او رویای بردن این جایزه را در سر می پروراند، اما وقتی این جایزه واقعاً اتفاق افتاد شگفت زده شد
[ترجمه ترگمان] او رویای پیروزی را در خواب دیده بود، اما وقتی واقعا این اتفاق افتاد، غافلگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be found; appear.
مترادف: appear, come up
مشابه: arise, be, come out, emerge, exist, show, surface, transpire

- Some colors never occur in nature.
[ترجمه امیررضا فرهید] بعضی از رنگ ها اصلا در طبیعت وجود ندارد.
|
[ترجمه النا] بعضی از رنگ ها هیچ وقت در طبیعت وجود ندارند
|
[ترجمه جواد خزائی] برخی از رنگها هرگز در طبیعت یافت نمی شوند.
|
[ترجمه گوگل] برخی از رنگ ها هرگز در طبیعت وجود ندارند
[ترجمه ترگمان] بعضی از رنگ ها هیچ وقت در طبیعت رخ نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to emerge in thought (usu. fol. by to).
مترادف: come to, dawn on, strike
مشابه: come, hit, impress

- The idea that he might hurt himself never occurred to him.
[ترجمه زهرا] این تفکر که اوممکن بود صدمه ببیند هرکز برای او اتفاق نیفتاده
|
[ترجمه محمد م] این ایده که ممکن است او به خودش صدمه وارد کند، هرگز برایش اتفاق نیفتاد.
|
[ترجمه تیمور بهرامی] اصلا به ذهنش خطور نمی کرد که به خودش صدمه وارد کند
|
[ترجمه گوگل] این تصور که ممکن است به خودش صدمه بزند هرگز به ذهنش خطور نکرد
[ترجمه ترگمان] این فکر که او ممکن است به او صدمه بزند هرگز به ذهنش خطور نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Has it ever occurred to you to consider someone else's feelings?
[ترجمه جواد خزائی] تا حالا برای شما اتفاق افتاده که احساسات فرد دیگری را مد نظر قرار بدید؟
|
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال به فکر شما افتاده است که احساسات دیگران را در نظر بگیرید؟
[ترجمه ترگمان] تا حالا به ذهنت خطور کرده که احساسات دیگران رو در نظر بگیری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fish occur in most lakes
اکثر دریاچه ها دارای ماهی هستند.

2. hallucinations occur in certain mental disorders
برخی نابسامانی های روانی موجب پیدایش اوهام می شود.

3. accidents which occur at home
حوادثی که در خانه رخ می دهد

4. didn't it occur to you that he might be lying?
آیا فکر نکردی که ممکن است دروغ بگوید؟

5. successful marriages do not occur by themselves, but are planned carefully
ازدواج های موفقیت آمیز،خود به خود روی نمی دهند بلکه با دقت طرح ریزی می شوند.

6. that sound does not occur in the persian language
آن صدا در زبان فارسی وجود ندارد.

7. the expected storm did not occur
توفان پیش بینی شده به وقوع نپیوست.

8. Miracles sometimes occur, but one has to work terribly hard for them.
[ترجمه khl lk hgkhc hsj] معجزات گاهی اتفاق می افتد، اما باید برای آن ها سخت کار کرد
|
[ترجمه گوگل]معجزه گاهی اتفاق می افتد، اما باید برای آنها سخت کار کرد
[ترجمه ترگمان]معجزات گاهی اتفاق می افتد، اما باید برای آن ها سخت کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A third of accidental deaths occur in the home.
[ترجمه گوگل]یک سوم مرگ های تصادفی در خانه اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]یک سوم مرگ تصادفی در خانه رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cases of child cruelty occur more often than they are observed.
[ترجمه گوگل]موارد ظلم به کودکان بیشتر از آنچه مشاهده می شود رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]مواردی از آزار و اذیت کودکان بیشتر از آن چیزی است که دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When exactly did the incident occur?
[ترجمه زهرا] دقیقا کی این حادثه رخ داد
|
[ترجمه گوگل]این حادثه دقیقا چه زمانی رخ داد؟
[ترجمه ترگمان]این اتفاق دقیقا چه زمانی رخ می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If headaches only occur at night, lack of fresh air and oxygen is often the cause.
[ترجمه گوگل]اگر سردرد فقط در شب رخ می دهد، کمبود هوای تازه و اکسیژن اغلب علت آن است
[ترجمه ترگمان]اگر سردرد در شب رخ دهد، کمبود هوای تازه و اکسیژن اغلب علت آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I don't want such a thing to occur again.
[ترجمه ملینا] من نمی خواهم چنین چیزی دوباره اتفاق بیفتد
|
[ترجمه Bahar] من نمیخواهم دوباره این اتفاق رخ دهد
|
[ترجمه Paniz] من نمی خواهم که دوباره این چنین چیزی اتفاق بیافتد.
|
[ترجمه علی] من نمی خواهم همچین چیزی دوباره اتفاق بی افتد
|
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم چنین چیزی دوباره تکرار شود
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم چنین چیزی اتفاق بیافتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many bodily changes occur during adolescence.
[ترجمه Paniz] بسیاری از تحولات بدنی در طی بلوغ اتفاق میافتد.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از تغییرات بدنی در دوران نوجوانی رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تغییرات بدنی در دوران بلوغ رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mental and physical deterioration both occur naturally with age.
[ترجمه گوگل]زوال روحی و جسمی هر دو به طور طبیعی با افزایش سن رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]زوال ذهنی و فیزیکی هر دو به طور طبیعی با سن و سال رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. These chemical changes occur quite naturally.
[ترجمه علی] این تغییرات شیمیایی به صورت طبیعی رخ می دهند
|
[ترجمه گوگل]این تغییرات شیمیایی کاملا طبیعی اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]این تغییرات شیمیایی به طور طبیعی رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Changes in temperature occur slowly and are constrained within relatively tight bounds.
[ترجمه گوگل]تغییرات دما به آرامی رخ می دهد و در محدوده های نسبتاً تنگ محدود می شود
[ترجمه ترگمان]تغییرات دما به آرامی رخ می دهد و در محدوده نسبتا تنگ محدود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The thought did occur to me.
[ترجمه گوگل]این فکر به ذهنم خطور کرد
[ترجمه ترگمان]این فکر به ذهنم خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رخ دادن (فعل)
pass, arise, occur, happen, befall, outcrop, turn up, bechance, fall out

اتفاق افتادن (فعل)
give, chance, occur, happen, befall, betide, hap, fall out, come to pass, come about, tide

خطور کردن (فعل)
strike, occur, flash, dawn upon, haunt

واقع شدن (فعل)
occur, happen, lie, situate

تخصصی

[ریاضیات] برخورد کردن، اتفاق افتادن، ظاهر شدن، پیش آمدن، واقع شدن، رخ دادن

انگلیسی به انگلیسی

• happen, take place, transpire; come to mind, suggest itself
when an event occurs, it happens.
to occur also means to exist or be present.
if a thought or idea occurs to you, you suddenly think of it or realize it.

پیشنهاد کاربران

رخ دادن
اتفاق افتادن
پیش آمدن
بروز کردن
اتفاق افتادن
به ذهن رسیدن
. ”a synonym for “happen
کانون زبان ایران
Reach 3
Supplementary book
Page 34
Occur means : is a synonym for happen
Reach 3 😁
Kanon zaban Iran 🇮🇷
. Iran.
رخ دادن
مثال: The accident occurred on a rainy night.
تصادف در یک شب بارانی رخ داد.
تفاوت occur و happen:
happen غیررسمی تر از occur هست و در مکالمات مربوط به اتفاقات روزمره بیشتر استفاده میشه.
رخ دادن، اتفاق افتادن.
مترادف با happen
رخ دادن اتفاق
occur: اتفاق افتادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : occur
✅️ اسم ( noun ) : occurrence
✅️ صفت ( adjective ) : occurrent
✅️ قید ( adverb ) : _
یافت شدن
دیده شدن
ظاهر شدن
( occur )
معنی: رخ دادن، اتفاق افتادن
. �occur is a synonym for �happen
جمله دیکشنری: The explosion occurred at 5:30 a. m.
♡♡♡
قرار گرفتن
نقش صفت به معنی شایع یا متداول
The most frequently occur symptom is jaw stiffness
مورد استفاده قرار دادن
اتفاق افتادن
اتفاق افتادن
واقع شدن
Occur means : is a synonym for happen
Reach 3 😁
Kanon zaban Iran 🇮🇷
منجر شدن
اتفاق افتادن - حادثه
صورت پذیرفتن
روی دادن
occur is a synonym for happen.
کانون زبان ایران
ترم 3Reach
happen
اتفاق افتادن، رخ دادن، شدن
=happen
وجود داشتن هم معنی میده
Female nouns do not occur exclusively in English.
اسامی مونث به طور انحصاری در انگلیسی وجود ندارند
ایجاد شدن
در ریاضی: برقرار است
اتفاق
Happen
occur is a synonym for happen
شکل گرفتن، تشکیل شدن ( در مورد سنگها در زمین شناسی )
occur adverb/preposition = to exist or be found somewhere
e. g : Sugar occurs naturally in fruit
occur is a synonym for happen.
کانون زبان ایران
ترم Reach3
ترجمه ی انگلیسی به فارسی : اتفاق افتادن یا رخ دادن
ترجمه ی انگلیسی به انگلیسی : happen
Plutonium does not occur in nature
وجود داشتن
پیدا شدن
ظهور یافتن، سر برآوردن
اتفاق غیر منتظره
( هیچ برنامه ریزی نشده برایه آن اتفاق )
Happen

Occur is asynony for happen
( Occur Is A Synonym For ( Happen
1. روی دادن
2. پدیدار شدن
3. Occur to somebody
به ذهن کسی رسیدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، آشکار شدن
وجود داشتن، پیدا شدن
اتفاق افتادن , , , , وقوع چیزی , , , , , , , روی دادن
is synonym for happen
به وقوع پیوستن - اتفاق افتادن - رخ دادن
to happen
روی دادن
رخ دادن
صورت گرفتن
اتفاق افتادن happen

ظاهر شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس