صفت ( adjective )
مشتقات: jealously (adv.), jealousness (n.)
مشتقات: jealously (adv.), jealousness (n.)
•  (1) تعریف: Fearful of losing someone's affection, or of losing one's preferential position, to someone else.
• مشابه: possessive
• مشابه: possessive
- She becomes jealous when her mother kisses and holds the new baby.
 [ترجمه ...] او حسادت میکند وقتی که مادرش به کودک جدید ( نوزاد ) بوسه میزند و او را بغل میکند| 
 [ترجمه کاظم فرقانی] وقتی مادرش نوزاد تازه [به دنیا آمده] را می بوسد و بغل می کند، او حسادت می ورزد.| 
 [ترجمه سارا کاووسی] وقتی مادرش نوزاد جدید را می بوسد و در آغوش می گیرد، او حسود می شود.| 
 [ترجمه shiva_sisi] او حسآدت میڪنــد، وقتـے مآدرش کودک دیگـرے رآ بغل میڪند و مےبوســد:/| 
 [ترجمه Mobina] وقتی مادرش کودک جدید را بغل میکند و او را بوس میکند او حسود میشود / او وقتی مادرش کودک جدید را بوس میکند و درآغوش میگیرد حسادت میکند| 
 [ترجمه امیررضا باقرزاده] او وقتی مادرش کودک تازه را ببوسد و نگه دارد حسادت میکند| 
 [ترجمه گوگل] وقتی مادرش نوزاد جدید را می بوسد و در آغوش می گیرد، حسادت می کند[ترجمه ترگمان] وقتی مادرش می بوسد و نوزاد جدید را نگه می دارد، او حسود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: envious of the qualities, possessions, or achievements of another.
• مترادف: envious
• مشابه: covetous, green-eyed, resentful
• مترادف: envious
• مشابه: covetous, green-eyed, resentful
- She was jealous of the freedom that her friends had.
 [ترجمه کمند] اوبه آزادی هایی که دوستانش داشت حسادت میکرد| 
 [ترجمه کاظم فرقانی] او به آزادی ای که دوستانش داشتند حسادت می ورزید.| 
 [ترجمه مرتضي] او به آزادی دوستانش حسادت می کند| 
 [ترجمه گوگل] او به آزادی که دوستانش داشتند حسادت می کرد[ترجمه ترگمان] او به آزادی که دوستانش داشتند حسودی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had to admit that he was jealous of his wealthy brother.
 [ترجمه مرتضي] او باید می پذیرفت که به برادر ثروتمندش حسادت می کرد.| 
 [ترجمه گوگل] او باید اعتراف می کرد که به برادر ثروتمندش حسادت می کرد[ترجمه ترگمان] ناچار بود اعتراف کند که نسبت به برادر ثروتمند خود حسادت می ورزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: doubtful and suspicious of the faithfulness of someone for whom one has affection.
• مترادف: mistrustful, suspicious
• مشابه: possessive
• مترادف: mistrustful, suspicious
• مشابه: possessive
- He has become so jealous that she can't even go out in the evening to choir practice.
 [ترجمه گوگل] او آنقدر حسود شده است که حتی نمی تواند عصرها برای تمرین گروه کر بیرون برود
[ترجمه ترگمان] او به قدری حسود شده است که حتی نمی تواند شب هنگام تمرین آواز دسته جمعی بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به قدری حسود شده است که حتی نمی تواند شب هنگام تمرین آواز دسته جمعی بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: carefully watchful; vigilant.
• مترادف: vigilant, wary, watchful
• مشابه: careful, guarded, possessive
• مترادف: vigilant, wary, watchful
• مشابه: careful, guarded, possessive
- He kept a jealous eye on all his possessions.
 [ترجمه عبدالخالق] او به تمام داراییش چشم دوخته بود| 
 [ترجمه نوی  سلیمی] او با حسرت به داشته هایش نگاه می کرد| 
 [ترجمه گوگل] او با حسادت تمام دارایی هایش را زیر نظر داشت[ترجمه ترگمان] او به تمام مایملک خود چشم دوخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (5) تعریف: esp. of a god, demanding absolute devotion.
- They believe their god to be a jealous god.
 [ترجمه کاظم فرقانی] آنها اعتقاد دارند که خدایشان یک خدای حسود است.| 
 [ترجمه احمدرضا] آن ها اعتقاد دارند خدایشان ، خدایی مراقب ( مخصوصاً نسبت به اعمال بندگان ) است.| 
 [ترجمه گوگل] آنها معتقدند خدایشان خدای حسود است[ترجمه ترگمان] اونا اعتقاد دارن که خدا به خدا حسودی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید