اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person in authority within a corporation, government, or other organization; one who is responsible for managing or directing.
• مشابه: boss
• مشابه: boss
- High level decisions are made by the company executives.
[ترجمه Kobra Zouleh] تصمیم گیری های مهم بر عهده ی مدیران شرکت است.|
[ترجمه سما] تصمیمات مهم توسط هیئت رئیسه شرکت گرفته می شوند.|
[ترجمه انتونیو کاپلو] کون تنگی که من کردم تو نکردی و چه دانی که چیست|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] کلیه تصمیمات درون سازمان برعهده مدیران اجرایی است.|
[ترجمه rmanafi] تصمیمات مهم توسط مدیران شرکت گرفته میشود.|
[ترجمه Hhhg] تصمیم گیری های مهم بر عهده ی مدیران اجرایی شرکت است.|
[ترجمه ائلشن] گرفتن تمام تصمیمات مهم توسط مدیران شرکت صورت می گیرد|
[ترجمه گوگل] تصمیمات سطح بالا توسط مدیران شرکت گرفته می شود[ترجمه ترگمان] تصمیمات سطح بالا توسط مدیران شرکت انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the administrative branch of a government.
• مشابه: administration
• مشابه: administration
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: having or pertaining to the authority to put plans or decisions into effect.
• مشابه: administrative
• مشابه: administrative
- He did not have the executive power to make such a change.
[ترجمه گوگل] او قدرت اجرایی برای ایجاد چنین تغییری را نداشت
[ترجمه ترگمان] او قدرت اجرایی برای چنین تغییری را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او قدرت اجرایی برای چنین تغییری را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of or pertaining to the carrying out of laws and public affairs.
- The executive branch of the U.S. government includes the president and his cabinet.
[ترجمه صبا سلگی] قوه مجریه دولت ایالات متحده آمریکا شامل رئیس جمهور و کابینه اش میشود|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] کابینه دولت زیر نظر ریاست جمهور دولت ایلات متحده آمریکا وفق قانون اساسی هست.|
[ترجمه h.asgari] شاخه ی اجرائی از دولت ایلات متحده ، شامل رئیس جمهور و کابینه اش است . [بنظرم در اینجا در بخش صفت از یک واژه ، نمونه جمله آورده شده است . پس لاقل در ترجمه صفت وار معنا شود. یعنی"" شاخه ی اجرائی ""]|
[ترجمه گوگل] شاخه اجرایی دولت ایالات متحده شامل رئیس جمهور و کابینه او می شود[ترجمه ترگمان] رئیس اجرایی دولت ایالات متحده شامل رئیس جمهور و کابینه اش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of or pertaining to an executive.
- Flying first class is an executive privilege in our company.
[ترجمه h.asgari] "پرواز ِ فِرست کِلَس" یک مزیت اجرائی در شرکت ما ست . [بنظرم هیچوقت نباید در ترجمه لغتی مختص را معادل نوشت مثل کلمه ویندوز در سیستم کامپیوتری]|
[ترجمه گوگل] پرواز درجه یک یک امتیاز اجرایی در شرکت ما است[ترجمه ترگمان] کلاس اول پرنده یک امتیاز اجرایی در شرکت ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید