cool

/ˈkuːl//kuːl/

معنی: خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن
معانی دیگر: خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت، بی اعتنا، ناهمگون، نادوستانه، (از نظر رفتار یا گفتار) سرد، غیرصمیمانه، مک، شیرین (بیشتر در مورد پول)، (امریکا - خودمانی) خیلی خوب، بسیار خوشایند، مامانی، خنک کردن یا شدن، سرد کردن یا شدن، (دوستی و عشق و غیره) فروکش کردن، بی ادب (و خونسرد)، گستاخ (و بی اعتنا)، آبی فام، سبز فام (رنگ های ((سرد)): انواع رنگ های سبز و آبی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: cooler, coolest
(1) تعریف: moderately cold; not warm.
مترادف: chill, chilly
متضاد: warm
مشابه: cold, nippy

- You'll need to wear a light jacket on cool spring days.
[ترجمه shiva_sisi‌] شما باید در روز های سرد ژاکت بپوشید
|
[ترجمه مهدیه] شما باید در روز های سرد زمستانی یک ژاکت گرم بپوشید.
|
[ترجمه محمد مهدی] شما نیاز دارید به ژاکت سبک در روز های سرد بهاری
|
[ترجمه e] شما باید در روزهای خنک بهاری یک ژاکت سبک بپوشید
|
[ترجمه ویسنته] شما در روزهای خنک بهاری به پوشیدن یک ژاکت سبک نیاز دارید.
|
[ترجمه محمد م] شما به پوشیدن یک ژاکت سبک در روزهای خنک بهاری ، نیاز خواهی داشت.
|
[ترجمه امین] شما نیاز خواهید داشت تا در روزهای سرد بهار، یک ژاکت سبک بپوشید.
|
[ترجمه NASIM] تو ( شما ) باید در روز های سرد بهاری ی ژاکت گرم بپوشید
|
[ترجمه Narges] تو به پوشیدن ژاکت نازک در روزهای خنک بهار نیاز پیدا میکنی
|
[ترجمه Fatemeh] شما احتیاج دارید که در یک روز سرد بهاری یک ژاکت گرم بپوشید
|
[ترجمه بیگلری] شما نیاز خواهید داشت به پوشیدن یک ژاکت سبک در روزهای سرد بهاری
|
[ترجمه سید طاها کمالی] در روزهای سرد بهار باید یک ژاکت سبک بپوشید.
|
[ترجمه ACHA] شما در روز های سرد بهاری به یک ژاکت سبک نیاز دارید
|
[ترجمه ABOLFAZL] شما در روز های خنک بهاری باید کت سبک بپوشید
|
[ترجمه یکی از کانون زبانان🌷] شما باید در روز هاس سرد و خنک بهاری یک ژاکت سبک ( ( منظور ژاکت ساده بدون پشم ) ) بپوشید ( ( تا گرم شوید ) )
|
[ترجمه مهدی] تو به پوشیدن یک ژاکت گرم در روز های سرد بهاری نیاز خواهی داشت
|
[ترجمه Ariza] توی روزهای خنک بهاری بهتره یه ژاکت سبک بپوشی
|
[ترجمه آرتا] شما نیاز دارید که در روزهای سرد بهاری یک ژاکت سبک بپوشید
|
[ترجمه Fati] بهتر است شما در روز های سرد ژاکت بپوشید
|
[ترجمه مالک میرزائی] در روزهای عالی بهاری [فقط] یک کت نازک لازمتون می شه.
|
[ترجمه مالک میرزائی] در سرمای روزهای بهاری یک کت نازک [هم] کفایت می کنه.
|
[ترجمه گوگل] در روزهای خنک بهاری باید یک ژاکت سبک بپوشید
[ترجمه ترگمان] تو باید یه کت روشن روی روزه ای گرم بهار بپوشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: moderately cold to the touch.
مترادف: chill, chilly
متضاد: warm
مشابه: cold

- Her cheeks were cool now and there was no sign of fever.
[ترجمه ترجمه گوگل] گونه هایش سرد بود و خبری از تب نبود
|
[ترجمه الینا] گونه های دختر سرد بود و خبری از تب نبود
|
[ترجمه yalda] گونه هایش گل انداخته بودن اما تب نداشت
|
[ترجمه گوگل] حالا گونه هایش خنک شده بود و اثری از تب نبود
[ترجمه ترگمان] گونه هایش سرد بود و اثری از تب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: affording relief from heat.
متضاد: sticky, warm
مشابه: refreshing

- I knew the weather would be hot, so I brought some cool clothing.
[ترجمه Aysaan] من می دانستم هوا گرم است به همین دلیل لباس خنک پوشیدم
|
[ترجمه امین] من می دانستم ممکن است هوا گرم شود، بنابراین ( با خودم ) مقداری لباس خنک آوردم.
|
[ترجمه Yalda] من میدانستم هوا گرم می شود بنابراین تعدادی لباس خنک با خودم آوردم.
|
[ترجمه گوگل] می دانستم هوا گرم است، برای همین چند لباس خنک آوردم
[ترجمه ترگمان] می دانستم هوا گرم است، بنابراین چند تا لباس خنک آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: characterized by calmness, esp. in a way that allows one to think clearly or to gain respect or admiration from others; controlled.
مترادف: calm, collected, composed, controlled, easygoing, even-tempered, imperturbable, self-possessed
متضاد: ardent, distraught, hotheaded, nervous, panicky
مشابه: dispassionate, even, impassive, level, nonchalant, relaxed, sedate, serene, together, unemotional, unexcitable, unflappable, unruffled

- It's to her advantage that she stays cool in these difficult negotiations.
[ترجمه میترا] این امتیاز اوست که در این مذاکرات دشوار خونسرد می ماند.
|
[ترجمه گوگل] این به نفع اوست که در این مذاکرات دشوار خونسرد بماند
[ترجمه ترگمان] این به نفع اوست که در این مذاکرات دشوار خنک بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: characterized by a lack of warmth or enthusiasm.
مترادف: chill, chilly, unfriendly, unsociable
متضاد: enthusiastic, friendly, warm
مشابه: aloof, distant, indifferent, inhospitable, remote, standoffish

- Amid the scandal, they experienced a cool reception everywhere they went.
[ترجمه گوگل] در میان رسوایی، آنها هر جا که رفتند با استقبال خوبی مواجه شدند
[ترجمه ترگمان] در میان این جنجال، هر جا که می رفتند پذیرایی سردی از او به عمل می آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My mother-in-law has always acted rather cool toward me.
[ترجمه سارا] مادر خوانده ی من همیشه نسبت به من سرد رفتار کرده است
|
[ترجمه گوگل] مادرشوهرم همیشه نسبت به من خونسردی رفتار کرده است
[ترجمه ترگمان] مادرم همیشه نسبت به من سرد رفتار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: of a color, with a predominantly blue or green cast.
متضاد: warm

- The office is painted a cool white.
[ترجمه گوگل] دفتر به رنگ سفید سرد رنگ شده است
[ترجمه ترگمان] دفتر به رنگ سفید سرد درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: (informal) great, esp. in a novel, clever, or stylish way; appealing.
مترادف: great, nice, terrific
مشابه: awesome, fantastic, groovy, neat, out of sight, splendid, swell, tough, unbelievable

- These new cameras are so cool.
[ترجمه گوگل] این دوربین های جدید خیلی باحال هستند
[ترجمه ترگمان] این دوربین های جدید خیلی باحاله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: (informal) quite acceptable, decent, fair-minded, or admirable.
مترادف: acceptable, admirable, decent, satisfactory, unobjectionable

- She's the school principal, and kind of old, but she's pretty cool really.
[ترجمه MAHSA] او مدیر مدرسه است و به نوعی پیر است، اما واقعاً خیلی باحال است.
|
[ترجمه گوگل] او مدیر مدرسه است و به نوعی پیر است، اما واقعاً خیلی باحال است
[ترجمه ترگمان] او مدیر مدرسه است و کمی پیر است، اما واقعا زیباست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's cool that he gave you back your money.
[ترجمه 😍😛😍 Defh] جالب است که اوپول خود را به شما داده است
|
[ترجمه ویسنته] جالب است که او پولتان را به شما پس داده است.
|
[ترجمه رها] تعجب بر انگیز است که او پولتان را پس داده
|
[ترجمه ...] عالی است که او به شما پولتان را برگردانده است
|
[ترجمه گوگل] خیلی خوبه که پولتو پس داد
[ترجمه ترگمان] خوبه که پولت رو بهت پس داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: (informal) fashionably aloof or in control.

- He wanted to dance, but he didn't think he would look cool.
[ترجمه H.R] او می خواست برقصد اما فکر نمی کرد خوب به نظر بیاید.
|
[ترجمه گوگل] او می خواست برقصد، اما فکر نمی کرد باحال به نظر برسد
[ترجمه ترگمان] او می خواست برقصد، اما فکر نمی کرد که او خونسرد به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: (informal) entire; not exaggerated.
مترادف: entire, unexaggerated

- The robbers got away with a cool million.
[ترجمه گوگل] دزدها با یک میلیون باحال فرار کردند
[ترجمه ترگمان] دزدا با یه میلیون ها فرار کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: something that is cool or somewhat cold.
مترادف: chill, chilliness
متضاد: warmth
مشابه: cold, nip

- the cool of early morning
[ترجمه گوگل] خنکی صبح زود
[ترجمه ترگمان] خنک صبح زود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cools, cooling, cooled
(1) تعریف: to become cool or less warm.
مترادف: chill
متضاد: warm
مشابه: refrigerate

- Dinner cooled as we waited.
[ترجمه گوگل] وقتی منتظر بودیم شام خنک شد
[ترجمه ترگمان] همان طور که منتظر بودیم، شام سرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lessen in intensity.
مترادف: abate, lessen, moderate, subside, temper
متضاد: intensify
مشابه: decrease, diminish, dwindle, mitigate

- His passion for his work cooled.
[ترجمه H.R] اشتیاقش برای کارش سرد شد. ( دیگر علاقه ای به کارش ندارد )
|
[ترجمه گوگل] اشتیاق او برای کارش سرد شد
[ترجمه ترگمان] شور و اشتیاق مارتین به کارش سرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: coolly (adv.), coolness (n.)
عبارات: cool off, cool it
(1) تعریف: to reduce in temperature; make less warm.
مترادف: chill
متضاد: warm
مشابه: refrigerate

- The fan cooled the room.
[ترجمه H.R] پنکه اتاق را خنک کرد.
|
[ترجمه گوگل] پنکه اتاق را خنک کرد
[ترجمه ترگمان] بادبزن اتاق را خنک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make less intense; moderate.
مترادف: abate, lessen, moderate, reduce, temper
متضاد: intensify
مشابه: decrease, diminish, dwindle, mitigate, settle

- She cooled his desire.
[ترجمه گوگل] میل او را خنک کرد
[ترجمه ترگمان] آرزوی او را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. cool beer
آبجوی تگری

2. cool in emergencies
خونسرد در مواقع بحرانی

3. cool jazz
موسیقی جاز ملایم

4. cool as a cucumber
1- خونسرد،مسلط به خود،آرام و متین 2- خنک و راحت،دنج

5. cool down
خنک کردن یا شدن،به حرارت مطلوب رساندن یا رسیدن،آرام شدن

6. cool it!
خونسرد باش !،تندی نکن !،دست نگه دار!

7. cool off
1- سرد شدن (و به حرارت طبیعی یا معمولی خود رسیدن) 2- بی علاقه شدن،اشتیاق خود را از دست دادن،آرام شدن

8. cool one's heels
(عامیانه) برای مدت طولانی معطل کردن یا شدن

9. a cool breeze that mitigated the heat
نسیم خنکی که گرما را کمتر می کرد.

10. a cool breeze was blowing
نسیم خنکی می وزید.

11. a cool mountain stream
یک جوی آب خنک کوهستانی

12. a cool spring wells out of the rock
یک چشمه ی خنک از سنگ می جوشد.

13. a cool welcome
خوشامد سرد

14. the cool air of the mountains yielded to sweltering heat as they desended
همین که به پایین حرکت کردند هوای خنک کوهسار تبدیل به گرمای طاقت فرسا شد.

15. the cool breeze braced the air
نسیم خنک هوا را تازه و مطبوع کرد.

16. the cool breeze rippled the lake's surface
نسیم خنک سطح دریاچه را لرزان کرد.

17. the cool spring water satiated our thirst
آب خنک چشمه تشنگی ما را فرونشاند.

18. the cool umbrella of sycamore trees
سایه ی خنک درختان چنار

19. the cool waters of a mountain brook
آبهای سرد جویبار کوهستانی

20. he was cool toward my suggestion
نسبت به پیشنهاد من بی علاقه بود.

21. keep one's cool
خونسردی خود را حفظ کردن،آرامش خود را از دست ندادن

22. lose one's cool
خونسردی خود را از دست دادن،از جا در رفتن،برآشفتن

23. play it cool
با خونسردی عمل کردن،دستپاچه یا آشفته نشدن

24. play it cool
خونسردانه عمل کردن

25. a chunk of cool watermelon
یک قاچ هندوانه ی سرد

26. dehumidifiers dehumidify and cool the air
دستگاه های رطوبت زدا هوا را نم گیری و خنک می کنند.

27. hassan preserved his cool attitude
حسن روش خونسردانه ی خود را ادامه داد.

28. he won a cool thousand dollars
او دست کم هزار دلار برنده شد.

29. swimming in the cool lake was exhilarating to him
برای او شنا در آن دریاچه ی خنک کیف داشت.

30. the intake of cool air
درونکشی هوای سرد

31. the room was cool and pleasant
اتاق خنک و دلپذیر بود.

32. this blanket is cool in summer and warm in winter
این پتو در تابستان خنک و در زمستان گرم است.

33. when their tempers cool
هنگامی که خشم آنها فروکش کند

34. that movie is real(ly) cool
آن فیلم واقعا معرکه است.

35. they really appreciated the cool air and the quietness of gamsar
آنان از هوای خنک و آرامش قمصر واقعا لذت بردند.

36. this weather is too cool for mordad
این هوا برای مرداد خیلی خنک است.

37. would you like some cool water?
آب سرد میل دارید؟

38. he counselled us to keep our cool
او به ما سفارش کرد که خونسردی خود را حفظ کنیم.

39. i dipped my hands in the cool water
دستان خود را در آب خنک فرو کردم.

40. i opened the window and imbibed the cool air
پنجره را گشودم و هوای خنک را استنشاق کردم.

41. my heart yearned for a glass of cool water
دلم برای یک لیوان آب خنک غنج می زد.

42. the outer wall of the jug was moist and cool
دیواره ی برونی کوزه تر و خنک بود.

43. after a while, their love for each other began to cool
پس از چندی عشق آنها نسبت به هم فروکش کرد (رو به سردی نهاد).

44. in the middle of the autumn, the weather begins to cool
در میانه های پاییز (اواسط پاییز) هوا رو به سردی می رود.

مترادف ها

خون سردی (اسم)
equanimity, composure, possession, cool, calmness, coolness, sangfroid, self-possession, recollection, unflappability

سرد (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, standoff, fresh, standoffish, arctic, distant, nipping, wintry, raw

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

خونسرد (صفت)
imperturbable, cool, cool-headed, cold-blooded, composed, dispassionate, cold-livered, even-tempered, self-possessed

خنک ساختن (فعل)
cool, fresh, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

چاییدن (فعل)
cool, catch cold

خنک کردن (فعل)
cool, fresh, keel, chill, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

سرد کردن (فعل)
cool, chill, refrigerate, make cold

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

انگلیسی به انگلیسی

• coldness; poise, composure
chill, make slightly cold; be chilled, become slightly cold; calm, soothe
slightly cold; indifferent, uncaring, aloof; composed, deliberate; great, terrific (slang)
something that is cool has a low temperature but is not cold.
cool clothing is made of thin material that is comfortable to wear in hot weather.
when something cools or when you cool it, it becomes less hot.
if you stay cool in a difficult situation, you remain calm.
if someone is cool towards you, they are unfriendly. if they are cool towards an idea or suggestion, they are not enthusiastic about it.
if you keep your cool, you control your temper and remain calm in difficult situations. if you lose your cool about something, you become angry and excited about it. used in informal english.
if something cools down, it becomes cooler until it reaches the temperature you want.
if someone cools down, they become less angry.
if you cool off, you make yourself cooler after being too hot.

پیشنهاد کاربران

در حوزه روانشناسی و شخصیت به معنی درونگرا و آرام و ساکت
cool ( good ) . This a really cool place to work
دمت گرم
بعنوان ارجاعی از دما دوتا معنی میده
۱ - نه خیلی گرم نه خیلی سرد: خنک ( متوسط و مناسب )
۲ - سرد ( به معنای منفی ) مثلا تابستان سرد
خیلی خیلی گرم، جوشیدن: Boiling
خیلی گرم، داغ: Hot
گرم: Warm
...
[مشاهده متن کامل]

نه گرم نه سرد ( خنک cold ) ( ملایم mild ) : Cool یا Mild
سرد: Cold یا Chilly
خیلی سرد، یخ زدن: Freezing

cool
خنک، خنک کردن
مثال: They enjoyed the cool breeze on the beach.
آن ها از نسیم خنک ساحل لذت بردند.
Cool means very good، excellent or interesting
به معنای باحال و در کتاب زبان انگلیسی سال دهم
هم چه جالب معنی میده
آرام بخش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : cool
✅️ اسم ( noun ) : cool / coolant / coolness / cooler
✅️ صفت ( adjective ) : cool
✅️ قید ( adverb ) : coolly
What a cool car,
چه ماشینِ خفنی! 😯😍🤩
خفن
علاوه بر معانی ذکر شده به معنای:
خفن، باحال و معرکه نیز می آید.
تحت کنترل درآوردن , کاهش دادن ( قیمت , تقاضا و . . . )
Whizzoh!
ایول
معنی کول
بستگی به جمله دارد اما در برخی از جمله ها به معنی باحال است
آدم با جنبه
معنی ها فرق میکنن
ولی برای cool بیشتر باحال معنی میشه
با خنگ یکجور قرابت معنایی هست اکثر مواقع سرد معنی میشه
Cool 2معنادارد.
1_خنک، خنک کردن
2_باحال، جالب
جالب
جذاب
Cool means very good, excellent or interesting.
در کتاب supplementary book REACH 1 هستش
منابع• http://nagdalinasrin@gmail.com
به معنی سرد _، ، ، _ خفن _، ، ، _ خوب
در روزهای خنک بهاری باید یک ژاکت سبک بپوشید
توی جمله معنیه این کلمه مشخص میشه
Cool "= interesting _amazing "
Cold =not warm
به معنی خنک هست ولی بعضی وقت ها به معنی باحال هم هست.
ترکوندی!
used to say that you agree with something, that you understand it, or that it does not annoy you
حله
ببخشید
در حالت عامیانه؛
خفن
باحال
بعضی موقع ها میشه سرد یا خنک بعضی موقع ها باحال یا جالب
خفن
آخرش
باحال، معرکه
این کلمه گاهئ اوقات به معنای یرد و گاهی اوقات به معنی باحال است
نسبت به منظور جمله دارد
Cool"عالی. باحال
Cold"سرد
تحت کنترل
Everything was cool
همه چیز تحت کنترل بود
خنک
جالب
باحال
خونسرد
چه باحال!
خنک
جالب
خنکیدن
خفن
باحال
خنک
خونسرد
بی اعتنا
پُر جاذبه؛ پایۀ عشق و حال
[Weather]
a cool breeze blows in/​comes in off the sea
سرد - خنک _یخ
خونسرد
Him is a cool
او خونسرد است
Cool
باحال
البته بستگی به جمله داره
به معنای باحال یا خنک برای خونسرد بودن باید بگیم cold
معنانی انگیسی - امریکایش ایناس:
Adj
1 خنک
2 خفن
3 در جواب ی ایده معنیه ( خوبه ) میده
4 خونسرد
Noun
The cool خنکی
عجب و بسیار خب
خنک ، گوارا ، خوب ، بسیار خوب.
Cool=Cold.
Cool=Good , Very good.
Isn't that lovely and isn't that cool and isn't that cruel and aren't I a fool
cool در هر جمله معنای مختلفی دارد مثل مثال بالا cool به معنای جالب است

cool means very good excellent or interesting معنی اش در کتاب کانون زبان ایران

خنک یا باحال بستگی به جمله داره
Hey do you like this game?
( Yes! thats ( cool!
👆باحال
The wather is ( cool ) now!
خنک 👆
جالب
قشنگ
باحال 🖥🖥
Golsa has bought a beautiful little doll which is very cool
گلسا عروسک کوچک زیبایی خریده که خیلی باحاله
very good, excellent or interesting
تو خیلی جاها معنی باحال میده
باحال - جالب
باحال، خفن، سرد، خنک
Someone is cool with something:
( آمریکا - خودمونی ) کسی مخالف با چیزی نبودن - کسی مشکل با قضیه ای نداشتن
Collins:👇👇👇👇
If you say that someone is�cool�with something, you mean that they accept it and are not angry or upset about it. [mainly AM, INFORMAL]
...
[مشاهده متن کامل]

Eg: yeah, we could leave later - I'm cool with that.
آره، ما میتونیم بعدا بریم. من مشکلی ندارم.
Eg: If you want to go now, It's cool with me.
اگه الان میخوای بری، من مشکلی ندارم

به معنای خنک و باحال
بستگی به کاربرد در جمله دارد
باحال
that's so cool pal
خیلی باحاله رفیق
بیخیال
something or someone that you like
Cool= Very good

هم به معنی خنک و سرد و هم به معنی باحال میشه و مترادف fun
دو معنا دارد
یکی به معنای خوب و دیگری به معنای سرد
در بعضی مواقع به معنای سرد و بعضی مواقع به معنی very good و excellent یعنی خیلی خو و بسیار خوشایند
سرد
محشر , عالی, معرکه
باحال، جالب
باحال😉
خونسرد . آرامش
low in temperature, but not cold, often in a way that feels nice:
Cool
به معنی خونسرد ، آرام
خوش پوش
Coll
Cool is very good, excellent or interesting
nice , great
محشر - خفن
یک کلمه عامیانه است و در گفتوگو های رسمی به کار نمیرود
باحال
خفن
جالب
Cool برگرفته شده از کولاک است!
معنی: برف و بوران، سرمای شدید - طوفانِ دریا، موج شدید و بزرگ، تُندباد، گِردباد -
شاخص، سرآمد، برجسته، مُمتاز، شاهکار، کارِ شایان، بی نظیر و مانند، عالی، دِبش، محشر، منحصر به فرد!
خنک، عالی
سرد، خنک، خونسرد، باحال، بانمک، آدم درست حسابی معنی میده بستگی به کاربردش در جمله داره.
ایول
مثلاHey Cool i'm Dead
ایول مم مُردم .
تو کارتون سیمپسون ها میگفت اینو☺
slang ) great; terrific; fantastic )
خنکی هوا

جالب _ دوست داشتنی _با حال
If the weather is cool it is a little bit cold
خنک - باحال
خنک ، خنک کردن
a little cold not hot and warm
چاییدن به دلیل سرما
دوست داشتنی، معرکه و محشر، ایول ، خیلی توپ بود،
یعنی خون سردی
خنک کردن
خونسرد - خنک

جالب، باحال
بانمک
باحال

سرد_خنک
مثل ایول ، خیلی توپ بود. . . . ، با حال، جالب
Cool:به معنای دوست داشتنی، معرکه و محشر
cool:به معنای.
خنک یا خنک کردن
خوب - جالب
باحال
جالب - آرامش بخش
بسیار خوب ، خوش آیند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٠٥)

بپرس