attribute

/ˈætrəˌbjuːt//ˈætrɪbjuːt/

معنی: صفت، نشان، جنبه، افتخار، شهرت، نسبت دادن، حمل کردن
معانی دیگر: وابسته دانستن، دانستن از، حمل کردن بر، منتسب کردن به، خصوصیت، ویژگی، خصلت، خوی، خصیصه، خواص

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: attributes, attributing, attributed
(1) تعریف: to regard as the result of.
مترادف: accredit, ascribe, impute
مشابه: associate, attach, chalk up, connect, relate

- Scientists are attributing the increase in the number of violent storms to global climate change.
[ترجمه Kobra Zouleh] دانشمندان افزایش طوفان های سهمگین را ناشی از تغییرات آب و هوایی کره ی زمین می دانند.
|
[ترجمه گوگل] دانشمندان افزایش تعداد طوفان های شدید را به تغییرات آب و هوایی جهانی نسبت می دهند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان افزایش تعداد طوفان های شدید را به تغییرات آب و هوایی جهانی نسبت می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- To what can we attribute this dramatic change in your attitude?
[ترجمه لاله عنبری] این تغییر چشمگیر در برخورد شما را به به چه چیز می توانیم نسبت دهیم؟
|
[ترجمه حمیدرضا] این تغییر برخورد شگرف شما را میتوانیم به چه نسبت دهیم؟
|
[ترجمه نسرین صحتی] چه چیزی باعث این تغییر چشمگیر در رفتار شما شده؟
|
[ترجمه Neda] این تغییر چشمگیر شما در نگرشتون رو به چه چیزی میتونیم نسبت بدیم؟
|
[ترجمه گوگل] این تغییر شگرف در نگرش شما را به چه دلیل می توانیم نسبت دهیم؟
[ترجمه ترگمان] به چه چیزی می توانیم این تغییر چشمگیر را در نگرش خود نسبت دهیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to regard as a characteristic of.
مترادف: ascribe
مشابه: associate, connect, lay, relate

- In the novel, the writer attributes innocence and gentleness to the impoverished peasants.
[ترجمه مهدی نشاط] نویسنده در رمان بی گناهی و نجابت را به دهقانان فقیر نسبت می دهد
|
[ترجمه امید] نویسنده در این رمان، دهقانان فقیر را با دو صفت پاکی و نجابت توصیف می کند.
|
[ترجمه گوگل] در رمان، نویسنده معصومیت و ملایمت را به دهقانان فقیر نسبت می دهد
[ترجمه ترگمان] نویسنده در رمان، بی گناهی و نجابت را نسبت به دهقانان فقیر نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to regard as the maker of.
مشابه: accredit, ascribe, associate, connect, credit, identify, relate

- The museum attributes these unsigned sketches to Leonardo Da Vinci.
[ترجمه Cina] این موزه این طرح های بی امضا را به لئوناردو داوینچی نسبت می دهد.
|
[ترجمه گوگل] موزه این طرح های بدون امضا را به لئوناردو داوینچی نسبت می دهد
[ترجمه ترگمان] موزه این طرح unsigned را به لیوناردو داوینچی ربط می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: attributable (adj.), attribution (n.)
• : تعریف: a characteristic or quality.
مترادف: characteristic, feature, property, quality, trademark, trait, virtue
مشابه: ability, endowment, faculty, gift, talent

- Honesty is a famous attribute of President Abraham Lincoln, who was often referred to as "Honest Abe."
[ترجمه گوگل] صداقت ویژگی معروف رئیس جمهور آبراهام لینکلن است که اغلب از او به عنوان "آبی صادق" یاد می شود
[ترجمه ترگمان] صداقت یک ویژگی مشهور از رئیس جمهور آبراهام لینکلن است که اغلب به \"ایب درستکار\" یاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The finest attribute of this restaurant is its elegant atmosphere.
[ترجمه گوگل] بهترین ویژگی این رستوران فضای شیک آن است
[ترجمه ترگمان] بهترین ویژگی این رستوران جو ظریف آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Archaeologists attribute the ruin to a flourishing prehistoric kingdom.
[ترجمه سالار] باستان شناسان خرابی را به یک پادشاهی در حال رشد ماقبل تاریخ نسبت می دهند.
|
[ترجمه گوگل]باستان شناسان این ویرانه را به پادشاهی در حال شکوفایی ماقبل تاریخ نسبت می دهند
[ترجمه ترگمان]باستان شناسان این ویرانی را به یک پادشاهی دوران پیش از تاریخ نسبت می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Patience is an essential attribute for a teacher.
[ترجمه گوگل]صبر یک ویژگی ضروری برای معلم است
[ترجمه ترگمان]صبر یک ویژگی ضروری برای یک معلم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Women tend to attribute their success to external causes such as luck.
[ترجمه محیا] زنان تمایل دارند موفقیتشان را به دلایل خارجی مانند شانس نسبت دهند.
|
[ترجمه دوست خوب] ترجمه محیا - - شما ترجمه گوگل و ترگمان را تکرار کرده اید !!؟
|
[ترجمه گوگل]زنان تمایل دارند موفقیت خود را به دلایل بیرونی مانند شانس نسبت دهند
[ترجمه ترگمان]زنان تمایل دارند که موفقیت خود را به عوامل خارجی مثل شانس نسبت دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Politeness is an attribute of a gentleman.
[ترجمه نسرین صحتی] رعایت ادب مشخصه ی یه آدم با شخصیته
|
[ترجمه گوگل]ادب از ویژگی های یک آقاست
[ترجمه ترگمان]ادب رعایت ادب و تربیت یک نجیب زاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I attribute our success to him.
[ترجمه گوگل]موفقیت خود را مدیون او می دانم
[ترجمه ترگمان]موفقیت ما را نسبت به او نسبت به او می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The committee refused to attribute blame without further information.
[ترجمه گوگل]کمیته بدون اطلاعات بیشتر از انتساب سرزنش خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]این کمیته از سرزنش کردن متهم به اطلاعات بیشتر خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To what do you attribute this delay?
[ترجمه گوگل]این تاخیر را به چه دلیل می دانید؟
[ترجمه ترگمان]این تاخیر برای چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The sceptre is an attribute of kingly power.
[ترجمه گوگل]عصا صفت قدرت پادشاهی است
[ترجمه ترگمان]عصای سلطنت نشانه قدرت شاهوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The crown is an attribute of kingship.
[ترجمه گوگل]تاج صفت سلطنت است
[ترجمه ترگمان]تاج یک ویژگی سلطنت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To what do you attribute your longevity?
[ترجمه گوگل]طول عمر خود را به چه نسبت می دهید؟
[ترجمه ترگمان]به چه چیزی طول عمر خود را نسبت می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She said she was not going to attribute blame or seek revenge for what had happened.
[ترجمه هما] او گفت که قصد سرزنش و یا انتقام گرفتن برای آنچه روی داده است ندارد.
|
[ترجمه موسی] وی گفت که قصد ندارد تقصیرات را به گردن کسی بیاندازد یا انتقام آنچه را که اتفاق افتاده است بگیرد.
|
[ترجمه گوگل]او گفت که قرار نیست بابت اتفاقی که افتاده سرزنش کند یا به دنبال انتقام باشد
[ترجمه ترگمان]او گفت که او قصد سرزنش و یا انتقام گرفتن از آنچه روی داده است نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her greatest attribute was her kindness.
[ترجمه گوگل]بزرگترین ویژگی او مهربانی اش بود
[ترجمه ترگمان]بهترین صفت او، مهربانی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We attribute courage to the lion and cunning to the fox.
[ترجمه هما] ما شجاعت را به شیر و نیرنگ را به روباه نسبت می دهیم
|
[ترجمه گوگل]ما شجاعت را به شیر و حیله گری را به روباه نسبت می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما شجاعت را به شیر و نیرنگ نسبت به روباه نسبت می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The most basic attribute of all animals is consciousness.
[ترجمه گوگل]ابتدایی ترین ویژگی همه حیوانات آگاهی است
[ترجمه ترگمان]اساسی ترین ویژگی تمام حیوانات آگاهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صفت (اسم)
qualification, accident, attribute, adjective, quality, epithet, determinative, schema

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

جنبه (اسم)
attribute, quality, self, feature, characteristic, trait

افتخار (اسم)
attribute, pride, honor, glory, honour

شهرت (اسم)
stand, attribute, report, reputation, fame, popularity, odor, glory, celebrity, renown, grapevine, esteem, notability

نسبت دادن (فعل)
attribute, attach, impute, ascribe, credit

حمل کردن (فعل)
remove, bear, carry, attribute, convey, ascribe, transport, haul, portage, wage, port, freight

تخصصی

[حسابداری] صفت
[کامپیوتر] نشانه، خواص، صفت، مشخصه، ویژگی .
[زمین شناسی] نشان ،خواص ،شهرت اطلاعات توصیفی مشخص کننده یک عارضه جغرافیایی (نقطه، خط، ناحیه) بهطور معمول واقعیتی که توصیف کننده یک وجود مستقل entty در یک مدل دادهای
[ریاضیات] صفت کیفی
[آمار] صفت کیفی

انگلیسی به انگلیسی

• quality, characteristic; adjective (grammar)
ascribe to; credit with
if you attribute something to an event or situation, you think that it was caused by that event or situation.
if a remark, a piece of writing, or a work of art is attributed to one person, someone else says that that person said it, wrote it, or produced it.
if you attribute a particular quality or feature to someone or something, you think they have it.
an attribute is a quality or feature.

پیشنهاد کاربران

بررسی، توصیف. چنان که در GIS جدول توصیفی را داریم، در بعضی موقعیت ها مثلا بررسی تاثیرات مدیریت زیرساخت های. . . . . نیز می توان این واژه را بررسی ترجمه کرد.
شاخصه بارز.
عرَض ( فلسفه )
As a journalistic term:
to consider ( something ) as being proper to or belonging to a person or thing
این یک فعل آکادمیک و رسمی هست به معنی نسبت دادن علت چیزی به کسی یا چیزی یا به عبارت خودمانی تر 👇
به گردن کسی ( یا چیزی ) انداختن.
He attributed his failure to the judges performance
او شکستش رو گردن عملکرد داور انداخت.
...
[مشاهده متن کامل]

در حالت اسم هم به معنی ویژگی , خوی , خاصیت و کیفیت یک فرد یا چیز هست.

از لحاظ فعل: نسبت دادن
از لحاظ اسم: ویژگی/ صفت
ویژگی
مثال: One of her best attributes is her sense of humor.
یکی از بهترین ویژگی های او حس شوخ طبعی اوست.
در حسابداری به معنای تخصیص دادن
نسبت دادن
منتسب دانستن
منتسب کردن
ویژگی ، خاصیت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : attribute
اسم ( noun ) : attribution / attribute
صفت ( adjective ) : attributive / attributable
قید ( adverb ) : attributively
در جایگاه اسم به معنای ویژگی ، مشخصه
در جایگاه فعل به معنای نسبت دادن
نسبت، نشان، برچسب
خاصیت
رفتار
منش
اطلاق
در ترکیب �by attribute� در مبحث کنترل کیفی به �وصفی� ترجمه شده است ( در مقابل� کمّی� ) . پارامتر وصفی یعنی گفت وگو در باره ی �بله� یا �نه�، �منطبق� یا �نامنطبق�، �سالم� یا �معیوب�، �قابل پذیرش� یا �مرجوع�،
...
[مشاهده متن کامل]
کوچک تر یا بزرگ تر از یک حد است، مانند نتیجه ی آزمون به گیج های �برو - نرو�. مثلاً این تخم مرغ از این حلقه رد می شود یا نه. در حالی که در پارامترهای کمّی با اندازه و عدد سروکار داریم و مثلاً می گوییم قطر این میله ۱۲۰. ۲ میلی متر است یا قطر این تخم مرغ مثلاً ۳۵ میلی متر است.

attribute
منابع• https://www.matec-conferences.org/articles/matecconf/pdf/2019/39/matecconf_mse2019_05004.pdf
● نسبت دادن
● خصیصه
attribute ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: اطلاعات توصیفی
تعریف: مشخصه یا خصیصه یا کیفیت یک عارضۀ مکانی
از لحاظ تلفظ:
حالت اسم این کلمه با استرس گذاشتن روی حرف اول تلفظ می شود
اما حالت فعل این کلمه با استرس گذاشتن روی حرف دوم تلفظ می شود
Meaning: An attribute is a characteristic of a person or thing
Example: He isn’t very clever, but he does have some other positive attributes
مشخصه، ویژه گی در GIS
⁦✔️⁩نسبت دادن، منتسب کردن به
Time. come@
Following initial speculation that the explosion was the result of a cyberattack, it quickly became apparent that a physical bomb was planted at the site. Israeli media quickly attributed the attack to the country’s intelligence service Mossad
منسوب کردن

1. Ancient writings can be attributed to the Greek geographer Strabo Geographica compiled almost 2000 years ago.
می توان نوشته های باستانی را به جغرافی دان یونانی Strabo Geographica نسبت داد که تقریباً 2000 سال پیش گردآوری شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2. Regions of high incidence can be attributed to low standard of sanitation, such as rural farms and villages where night soils are used.
مناطق با شیوع بالا را می توان به استاندارد پایین بهداشت ، از جمله مزارع روستایی و روستاهایی که از خاک شبانه استفاده می شود ، نسبت داد.
3. The invention of the first model electric vehicle is attributed to various people.
اختراع اولین خودروی الکتریکی به افراد مختلف نسبت داده می شود.
4. Modern publications generally attribute Liechtenstein's sovereignty to these events.
نشریات مدرن به طور کلی حاکمیت لیختن اشتاین را به این وقایع نسبت می دهند.
5. the forest fire was attributed to careless campers who abandoned a live campfire.
6. آتش سوزی جنگل را به اردوگران بی احتیاطی که آتش اردوگاه را روشن رها کردند نسبت دادند.
Attribute ( verb ) = نسبت دادن، منتسب کردن به
معانی دیگر>>>وابسته دانستن، حمل کردن
مترادف= ascribe

منتسب کردن به
نسبت دادن
ascribe, impute
attribute گاهی اوقات در زبان برنامه نویسی html به عنوان صفت یک بخش از ابزار خاص استفاده می شود.
به عنوان مثال تگ a برای قرار دادن لینک ها استفاده می شود. وقتی attribute خاصی برای آن در نظر گرفته شود ( مثلا target ) ما می توانیم صفت target مربوط به تگ a را مورد خطاب قرار دهیم .
شاخص
ویژگی، مشخصه
نشانه
نماد

وابسته
نسبت دادن
خصیصه
قائل شدن ( اهمیت )
خاصه
مشخصه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس