فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: attributes, attributing, attributed
حالات: attributes, attributing, attributed
•  (1) تعریف: to regard as the result of.
• مترادف: accredit, ascribe, impute
• مشابه: associate, attach, chalk up, connect, relate
• مترادف: accredit, ascribe, impute
• مشابه: associate, attach, chalk up, connect, relate
- Scientists are attributing the increase in the number of violent storms to global climate change.
 [ترجمه Kobra Zouleh] دانشمندان افزایش طوفان های سهمگین را ناشی از تغییرات آب و هوایی کره ی زمین می دانند.| 
 [ترجمه گوگل] دانشمندان افزایش تعداد طوفان های شدید را به تغییرات آب و هوایی جهانی نسبت می دهند[ترجمه ترگمان] دانشمندان افزایش تعداد طوفان های شدید را به تغییرات آب و هوایی جهانی نسبت می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- To what can we attribute this dramatic change in your attitude?
 [ترجمه لاله عنبری] این تغییر چشمگیر در برخورد شما را به به چه چیز می توانیم نسبت دهیم؟| 
 [ترجمه حمیدرضا] این تغییر برخورد شگرف شما را میتوانیم به چه نسبت دهیم؟| 
 [ترجمه نسرین صحتی] چه چیزی باعث این تغییر چشمگیر در رفتار شما شده؟| 
 [ترجمه Neda] این تغییر چشمگیر شما در نگرشتون رو به چه چیزی میتونیم نسبت بدیم؟| 
 [ترجمه محمدشفیعی] این تغییر شگرف در نگرش شما را به چه چیزی می توانیم منسوب نماییم| 
 [ترجمه گوگل] این تغییر شگرف در نگرش شما را به چه دلیل می توانیم نسبت دهیم؟[ترجمه ترگمان] به چه چیزی می توانیم این تغییر چشمگیر را در نگرش خود نسبت دهیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to regard as a characteristic of.
• مترادف: ascribe
• مشابه: associate, connect, lay, relate
• مترادف: ascribe
• مشابه: associate, connect, lay, relate
- In the novel, the writer attributes innocence and gentleness to the impoverished peasants.
 [ترجمه مهدی نشاط] نویسنده در رمان بی گناهی و نجابت را به دهقانان فقیر نسبت می دهد| 
 [ترجمه امید] نویسنده در این رمان، دهقانان فقیر را با دو صفت پاکی و نجابت توصیف می کند.| 
 [ترجمه گوگل] در رمان، نویسنده معصومیت و ملایمت را به دهقانان فقیر نسبت می دهد[ترجمه ترگمان] نویسنده در رمان، بی گناهی و نجابت را نسبت به دهقانان فقیر نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to regard as the maker of.
• مشابه: accredit, ascribe, associate, connect, credit, identify, relate
• مشابه: accredit, ascribe, associate, connect, credit, identify, relate
- The museum attributes these unsigned sketches to Leonardo Da Vinci.
 [ترجمه Cina] این موزه این طرح های بی امضا را به لئوناردو داوینچی نسبت می دهد.| 
 [ترجمه گوگل] موزه این طرح های بدون امضا را به لئوناردو داوینچی نسبت می دهد[ترجمه ترگمان] موزه این طرح unsigned را به لیوناردو داوینچی ربط می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: attributable (adj.), attribution (n.)
مشتقات: attributable (adj.), attribution (n.)
• : تعریف: a characteristic or quality.
• مترادف: characteristic, feature, property, quality, trademark, trait, virtue
• مشابه: ability, endowment, faculty, gift, talent
• مترادف: characteristic, feature, property, quality, trademark, trait, virtue
• مشابه: ability, endowment, faculty, gift, talent
- Honesty is a famous attribute of President Abraham Lincoln, who was often referred to as "Honest Abe."
 [ترجمه گوگل] صداقت ویژگی معروف رئیس جمهور آبراهام لینکلن است که اغلب از او به عنوان "آبی صادق" یاد می شود
[ترجمه ترگمان] صداقت یک ویژگی مشهور از رئیس جمهور آبراهام لینکلن است که اغلب به \"ایب درستکار\" یاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صداقت یک ویژگی مشهور از رئیس جمهور آبراهام لینکلن است که اغلب به \"ایب درستکار\" یاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The finest attribute of this restaurant is its elegant atmosphere.
 [ترجمه گوگل] بهترین ویژگی این رستوران فضای شیک آن است
[ترجمه ترگمان] بهترین ویژگی این رستوران جو ظریف آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بهترین ویژگی این رستوران جو ظریف آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
