مدالهای محمد زردُشت
١٨٥
٢٩٥
١٧
٠
١٠
٧
پیشنهاد با حداقل ٥ رای
-
دیکشنری
-
buried: I'm buried in work همون معنی I'm to ...
جدید
١٥ ساعت پیش
کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز
-
همه
٧ ماه پیش
اولین لایک کردن
-
همه
١٠ ماه پیش
اولین دیسلایک کردن
-
همه
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
lose one's lunch: حالت مودبانه عبارت �استفراغ کردن� ی ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
powder somebody's nose: مودبانه �دستشویی رفتن یا صورت شستن� ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to slash prices: بزنی تو سر قیمت، کم کردن قیمت تاجای ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to give sb the hard sell: موقع خرید فروشنده میاد هی میگه این ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to have an eye for fashion: خوش سلیقه بودن در انتخاب لباس ، این ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to have a sense of style: می دونه چی بپوشه که مُد باشه.
١٠ ماه پیش
پیشنهاد با حداقل ٥ رای
-
دیکشنری
-
look at the big picture: اصطلاح To look at the big picture ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to plead the 5th: اصطلاح هست: وقتی کسی نخواد جواب سوا ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to give somebody probs: قدردانی کردن از یه نفر به خاطر کاری ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to give somebody props: قدردانی کردن از یه نفر به خاطر کاری ...
١٠ ماه پیش
ثبت واژه جدید
-
دیکشنری
-
to get a head of: زیاده روی کردن
١٠ ماه پیش
ثبت اولین پیشنهاد
-
دیکشنری
-
١٠ ماه پیش
ثبت اولین ترجمه
-
دیکشنری
-
١٠ ماه پیش