وحید - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

enclosed: مکان محصور و بسته نامه یا شیء پیوست ...

جدید ٢١ ساعت پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

en suite: اتاق یا حمام مستر ( مثل حمامی که در ...

٥ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tighten one's belt: سر کیسه را سفت کردن

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stop at nothing: وقتی میگیم he will stop at nothing ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go to great lengths to do sth: از هیچ تلاشی دریغ ( یا مضایقه ) نکر ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

polish off: ته بشقاب را صاف کردن ( تا ته خوردن ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you can't miss it: قشنگ مشخصه

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make no mistake: اصل معنای این عبارت اینه: شک نکن ( ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that's the spirit: آفرین به این روحیه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not that i know: تا جایی که خبر دارم نه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a go of it: با موفقیت پیش بردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at your convenience: هر گاه تمایل داشتید

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with your life: به زندگی عادی برگشتن به زندگی عادی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

touch wood: بزنم به تخته ؛ گوش شیطون کر

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

past: ( موقع آدرس دادن ) جلوتر از ، بعد ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stretch the truth: اغراق در بیان حقیقت مثلا به ده نفر ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thanks but no thanks: ممنون ولی شرمنده ( وقتی از پیشنهاد ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that would be telling: بگم لو میره اینجا telling به معنای ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

push around: زور گفتن به کسی

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a point of: توجه یا عنایت خاصی به انجام کاری دا ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dwell on: کلید کردن یا قفل کردن روی چیزی

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rightly so: حق هم داره حق هم دارن وقتی کسی کار ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lose it: Then she just lost it completely an ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

walk away: He walked away راهشو گرفت رفت . . . ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let sleeping dogs lie: دوستان دقت کنند که "پا روی دم شیر ن ...

١١ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١١ ماه پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١١ ماه پیش

ثبت حداقل ١٠٠ رای

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bite the dust: گور به گور شدن ( در ال وقتی میخوای ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

up to mischief: شیطنت کردن، بازیگوشی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shop around: مغازه ها را گشتن ( برای یافتن بهتری ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get mixed up: قاطی یک جمع یا افراد خاصی شدن ( مخص ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have something up one's sleeve: نقشه ای زیر سر داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk all over sb: سوار کسی شدن ( سوء استفاده از کسی )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meet someone halfway: تا یه جاهایی باهم پیش رفتن ( نه تما ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meet someone halfway: تا یه جاهایی باهم پیش رفتن ( نه تما ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mess around: کسی را سر کار گذاشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the saddle: سکان را در دست داشتن، در مسند قدرت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk away: He walked away راهشو گرفت رفت . . . ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cry one's eyes out: چشم های کسی از گریه قرمز شدن ، شخص ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

turning in his grave: روح یا بدن کسی در قبر لرزیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tell me another: آره باورم شد! یه چی بگو باورم شه! ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pin one's hopes on someone: به چیزی یا کسی امید بستن دل خود را ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take a person's life: جان کسی را گرفتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stand accused of something: در مظان اتهام قرار گرفتن متهم به چی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

false economy: اقتصاد کاذب سلسله اقدام های اقتصادی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the doctor's: مطب دکتر

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

branch manager: مدیر شعبه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

won his affection: محبت کسی را جلب کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

win someone's affections: محبت کسی را بدست آوردن دل کسی را بد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wouldn't be seen dead with: اگه بمیرم هم همچین کاری نمی کنم دو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not that i know: تا جایی که خبر دارم نه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not take a blind bit of notice: سر سوزنی توجه نکردن سر سوزنی محل نذ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make as if: وانمود کردن به کاری

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

and no mistake: شک نکن - شکی توش نیست - بی بروبرگرد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

and don't you forget it: اینو تو گوشِت فرو کن مثال I’m the ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pop in: یه تک پا جایی رفتن سر زدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pop one's clogs: ریق رحمت را سر کشیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break the bank: ( به کنایه ) یه خزانه خرج چیزی کردن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the rough with the smooth: با خوب و بد چیزی ساختن با بالا پایی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in those days: قدیما اون روزها قبلاها

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

within limits: تا یه چارچوبی تا یه حدی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

come off of: از جای بلندی ( مثل سقف ) پایین آمدن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

all comers: تمامی شرکت کنندگان

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

know what's what: میدونه چی به چیه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow over: فروکش کردن ، خوابیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be at someone`s elbow: شانه به شانه کسی حرکت کردن در فاصله ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make whoopee: ( اصطلاح قدیمی ) عشق و حال کردن سکس ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break the internet: اینترنت را ترکاندن ( پست یا مطلبی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break the back of something: شاخ چیزی را شکستن قسمت سخت کاری را ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sit on someone's stomach: در مورد غذا: توی معده سنگینی کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come to pieces: ( قطعات چیزی ) از هم باز شدن ، از ه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get to work: دست به کار شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stick to one's commitment: به تعهدات خود پایبند بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fall all over oneself: خود را به هر دری زدن ( برای انجام ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take into one's head: به سر کسی زدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lose one's life: جان خود را از دست دادن مردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meet one's maker: خالق خود را ملاقات کردن ( کنایه از ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meet one's eyes: چشم تو چشم شدن چشم در چشم هم نگاه ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lose one's way: راه خود را گم کردن از مسیر خود منحر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

read someone's mind: ذهن کسی را خواندن دانستن اینکه در ذ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw the line: حد و مرز قائل شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

spare somebody's blushes: کسی را خجالت زده نکردن ( با مخفی کر ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sit under: پای درس کسی نشستن شاگرد کسی بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nothing to sneeze at: چیزی نیست که بشه به راحتی ازش گذشت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

with one voice: یکصدا

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

with the naked eye: با چشمان غیرمسلح ( بدون استفاده از ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

till one's dying day: تا روز مرگ کسی تا عمر داره

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

if i may be so bold: ببخشید جسارته ببخشید قصد جسارت ندار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

worse luck: آخر بدشانسی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

for weeks on end: یک هفته تمام ( برای تاکید بر طولانی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on everyone's lips: سر زبانها سر زبان همه چیزی که همه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not just any: دوستان دقت کنن که این عبارت معنی "ن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pull the wool over someones eyes: سر کسی شیره مالیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

no end: بی اندازه مثلا من بی اندازه خوشحال ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

alive and well: سرحال و قبراق

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

within an inch of: تا یک قدمی چیزی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there and back: رفت و برگشت

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

there ain't no such thing as a free lunch: پنیر مجانی فقط در تله موش پیدا میشه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

there's no knowing: نمیشه گفت ، نمیشه فهمید

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

new one on me: برام تازگی داشت نمیدونستم ، خبر ند ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

it will never do: این راهش نیست این که نشد اصلا کار د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

face time: ملاقات یا صحبت حضوری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go with: در مورد دو نوع غذا و خوردنی: چسبیدن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go west: به ( باد ) فنا رفتن ( مردن کسی یا خ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a mind of it's own: ( در مورد یک وسیله که انگار از کنتر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

have a nodding acquaintance with someone: با کسی در حد سلام و علیک آشنا بودن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

have a passing acquaintance with: با کسی در حد سلام و علیک آشنا بودن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put a figure on it: عدد و رقم تعیین کردن برای چیزی عدد ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put a gloss on something: رنگ و لعاب دادن به چیزی ( تاکید بر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

put a spoke in his wheel: چوب لای چرخ کسی گذاشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put a spoke in someone's wheel: چوب لای چرخ کسی گذاشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

long story short: خلاصه داستان این که داستان رو خلاصه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

far from the madding crowd: ( جایی ) به دور از جماعت دیوانه ( ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

i think not: فکر نکنم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plead the fifth: ( به طنز ) توسل به متمم پنجم ( که ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rather you than me: اصلا دوست ندارم جای تو باشم

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hatchet face: کریه المنظر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for the best: یه خیری توش هست یه خیری توش بود

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for love nor money: به هر دری بزنی بالا بری پایین بیای ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

against the run of play: ( در فوتبال ) برخلاف جریان بازی ( ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bank balance: موجودی حساب بانکی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

easy prey: طعمه یا لقمه آماده بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be so good as to: برای درخواست مودبانه بکار میره میشه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beat someone's brains out: با کتک زدن مغز کسی را متلاشی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boarder: دانش آموز خوابگاهی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

book token: بن کتاب

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

breath test: تست الکل برای مشخص شدن مصرف الکل

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

carpet slipper: دمپایی خانگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

catherine wheel: حلقه آتش بازی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

choose up: ( بازی ) یارگیری کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

churchgoer: مسجدی خودمون ، بچه هیاتی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cockcrow: ( وقت ) خروس خوان دم صبح

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

correct me if i'm wrong: اگه دروغ میگم بگو

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dental practitioner: عنوان رسمی برای دندانپزشک

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

devein: رگ گیری کردن میگو و . . .

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clerical collar: یقه آخوندی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

doggone: سگ تو روحش

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drone strike: حمله پهپادی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

edacious: سیری ناپذیر

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

evidence of title: سند مالکیت

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

faith can move mountains: ایمان ( قوی ) می تونه کوه رو جابجا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

family practice: فک کنم ( درمان در منزل ) معنی میده

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fat free: بدون چربی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

finger mark: رد انگشت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fire drill: تمرین فرار از آتش ( دوستان دقت کنن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

floor prices: کف قیمت

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flower child: هیپی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

following wind: باد موافق

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

for fear of: که نکنه از ترس اینکه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

games: زنگ ورزش رو هم میگن ( در مدارس )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

goalmouth: محوطه شش قدم ( جلوی دروازه فوتبال )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

habit forming drugs: داروهای اعتیادآور

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how about that: چطور آخه؟ ( با تعجب )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jack frost: ننه سرما

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

joypad: دسته بازی کامپیوتری

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep kosher: ( در مورد غذا در یهودیت ) حرام و حل ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look like a drowned rat: مثل موش آب کشیده شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

low traffic: ( مکان، راه و . . . ) کم رفت و آمد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make mischief: سعایت کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nice and: حسابی ( به جای صفت استفاده میشه )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

peace accord: پیمان صلح

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have your pick: دست آدم در انتخاب چیزی باز بودن The ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

picture window: پنجره رو به منظره

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plan of action: برنامه عملی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

price fluctuation: نوسان قیمت

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reap what you sow: هر چی بکاری همونو درو می کنی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

resident alien: خارجی مقیم

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rise from the ranks: مدارج ترقی را طی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

one's number is up: عمر کسی سرآمدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in spite of him: با اینکه دلش یا خودش نمی خواست علیر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take into one's confidence: کسی را به خلوت خود راه دادن کسی را ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the shine off: شیرینی چیزی را تلخ کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wide bodied: ( هواپیما ) پهن پیکر

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

مدال‌های وحید