پیشنهادهای فاطمه م (٣٤)
ضال: گمراه زال: پیر، سفید موی، نام پدر رستم
ایار : از ماه های رومی عیار: ابزار و مبنای سنجش عیّار : راهزن و دزد
ظهر:پشت
تاق: درختچه کویری طاق: فرد، یکتا، بی همتا
�مستاجر بستان و ضامن مستغلات را که دخل به مشروط وفا نکرده باشد در استیفای مضمون سخت نگیرد� سراسری ۹۶ مستغلات: زمین های کشاورزی
حَلال: مباح ، مقابل حرام هِلال: ماه نو
مبدأ: جای شروع مُبدِع: نو آورنده، آفریننده 🌻🌻
زَهره : مجازاً جرئت و دلیری زُهره: نام سیاره ای، ناهید ( ◔‿◔ )
بحر : دریا بهر : برای در دیباچه گلستان سعدی �یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق گشته� با هردو املا معنا دار بوده ...
نَظَر : نگاه کردن، نگریستن نذْر : آنچه که شخص بر خود واجب میکند که بعد از روا شدن حاجتش در راه خدا بدهد یا به جای آورد.
نوعی جامه جنگی، خفتان
خطوه : گام ، قدم ( جمع=خطوات ) خطا: گناه، اشتباه ( جمع= خطایا )
آسایش آسودگی راحتی😪 هم آوا : فراق: جدایی و دوری 💔 از ریشه فرق هم خانواده: فارغ ، فراغت، تفریغ ( به معنای فارغ ساختن است و نباید آن را در املا با وا ...
از واژه دهش می آید و به معنای زیرکی است. هم خانواده آن: داهی ( زیرک ) , دهات ( زیرکان ) ترکیب های دانش و دها، مکر و دها، فریب و دها، حیله و دها کار ...
هم خانواده صواب: صائب، مصیب ( درستکار ) ، استصواب
هم خانواده غافل: غفلت، تغافل، مغفول، اغفال
هم خانواده نزه: تنزیه، نزهت، منزّه
آخِر: سرانجام آخَر: دیگر
ثِقت: اطمینان سَقَط: دشنام , هلاک شدن ( از سقوط می آید )
تور : دام طور: نام یک کوه 🗻
منسوب از نسبت گرفته شده و به معنای نسبت داده شده و وابسته است منصوب از هم آواهای این واژه و به معنای گماشته است ( این واژه از نصب می آید )
ریشه این واژه حمل می باشد و مصدر است بنابر این معنای آن باربردن هست. هم آوای این واژه اهمال است که معنای سستی را میرساند.
مؤونت که به صورت مئونت هم نوشته میشود به معنای هزینه و رنج. هم آوای این واژه، معاونت هست که معنای یاری را میرساند.
قضا به معنای سرنوشت هم خانواده قضاوت و قاضی قضا و قدر رابطه ترادف دارند هم آواها: 🍨غزا:جنگ 🍨غذا: خوراک
هم خانواده: فرط ، مفرط، تفریط تضاد: افراط و تفریط
سِتر: پرده و پوشش هم خانواده ستّار سَطر: خط و نوشته
صَفَر: ماه های قمری سَفَر: مسافرت کردن مقابل حضر سِفر: کتاب و نوشته
قَلْیان: وسیله ای برای دود کردن تنباکو غَلَیان: جوشش ( برای یادگیری این واژه میتوان به یاد غُل غُل کردن کتری افتاد )
ضیا: نور و روشنایی هم خانواده ضؤ ضیاع: آب و زمین زراعتی هم خانواده ضیعت و ضیعتک
هم خانواده تأثر : متأثر پس یکی از معانی آن اندوه است تأثیر و اثر بنابر این یکی از معانی اثر پذیری است
تأثر: اثر پذیری و اندوه تعثر:لغزیدن تعسر: دشوار ی
تحلیل: تجربه و بررسی تهلیل:لا اله الا الله گفتن
تهلیل: لا اله الا الله گفتن تحلیل: تجزیه و بررسی کردن
غدر :خیانت، مکر قدر:اندازه