Gilako - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

borderline: [عامیانه] بفهمی نفهمی .

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mutilated: نقص/ قطع عضو شده ، مثله شده [بریدن ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chiseled: [در بدن عضلانی] خوش تراش. مثلا: T ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

insatiably: به صورت سیری ناپذیر

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

internal conflict: جنگ/ درگیری / تنش/ اختلاف داخلی کش ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at intervals: هر از گاهی گهگاهی گاه به گاه بعضی م ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slim: there’s a slim possibility that he’ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beat the hell out of: بدجور کتک زدن کتک کاری ناجور I de ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

show promise: آینده درخشانی داشتن نوید بخش بودن ا ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

longingly: [نهایت امید و آرزو] با حسرت ، حسرت ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

translucent: [لباس] بدن نما

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snap up: My head snaps up and I observe him ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

later today: [ تأکید بر اتمام انجام کاری تا انته ...

١١ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١١ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١١ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of all days: [اگر مربوط به زمان حال باشد] عدل ام ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

defiantly: گستاخانه / با گستاخی ، مغرورانه / ب ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

muffled: [ صدا ] آرام/ خفیف/ ضعیف/ خفه/ فرو ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stop dead: میخکوب شدن ، هنگ کردن ، یکّه خوردن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

call roll: حضور و غیاب/ حاضر غایب فهرست اسامی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pose a threat: تهدید بالقوه به شمار آمادن ، خطر /ت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take hold of: دستگیر کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make a fool of oneself: احمق فرض شدن ، احمق جلوه دادن ، مجس ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stoically: با خویشتنداری ثابت قدم محجوبانه بد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

first place: در وهله اول

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stoically: با خویشتنداری ثابت قدم محجوبانه بد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

out of curiosity: از روی کنجکاوی ، از سر کنجکاوی . [ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

defiantly: گستاخانه / با گستاخی ، مغرورانه / ب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

not a chance: [عامیانه] اصلاً راه نداره ، فکرشم ن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

copulation: رابطه جنسی ، سکس، آمیزش جنسی ، مقار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bed rest: استراحت مطلق

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

copulation: رابطه جنسی ، سکس، آمیزش جنسی ، مقار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in a way: به گونه ای به نوعی به طریقی از جهت ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

firing guns: تیر اندازی/ شلیک هوایی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rough around the edges: معادل عینی فارسی ندارد، اما اصطلاحی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

call for order: دستور برقراری نظم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

there it is: There it is! [به نشانه تأیید:] همین ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

muffled: [ صدا ] آرام/ خفیف/ ضعیف/ خفه/ فرو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mean well: نیت خیر داشتن منظور بدی نداشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring: I can’t bring myself to watch what’ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit: دوزاری کسی افتادن ، ( یکدفعه ) فهمی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

swift movement: In a swift movement طی حرکتی برق آس ...

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

help thinking: ( بی اختیار ) فکری به ذهن خطور کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in common: [در چیزی یا چیزهایی اشتراک داشتن] و ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop dead: میخکوب شدن ، هنگ کردن ، یکّه خوردن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a swift: در یک چشم به هم زدن ، در کسری از ثا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

flashing movement: حرکت برق آسا in a flashing moveme ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don’t cross me: [ اصطلاح خودمانی ] منو نپیچون .

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ring of truth: حقیقت محض بودن ، کاملاً صحت داشتن ، ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to make things worse: بدتر از همه اینه که . . . چیزی که ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to make things worse: بدتر از همه اینه که . . . چیزی که ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pose a threat: تهدید بالقوه به شمار آمادن ، خطر /ت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

burst open: ناگهان/ به شدت باز شدن ، فوران کردن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a bitch in heat: به معنای سگی ماده است که در فصل جفت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get it up: [ آلت مردانه ] راست کردن ، شق کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get it up: [ آلت مردانه ] راست کردن ، شق کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sargent: بعضی جاها معادل Sergeant : [درجه ای ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

out of curiosity: از روی کنجکاوی ، از سر کنجکاوی . [ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

woozily: گیجی ، منگی ، سردرگمی . تعریف دیک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

travelled: دنیا دیده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the small of back: گودی کمر ، پایین کمر

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lower body: پایین تنه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lower body: پایین تنه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

desperate pants: تلاشی مذبوحانه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring to senses: سر عقل آوردن ، به خود آوردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

since forever: خیلی وقته ، از ازل .

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

since forever: خیلی وقته ، از ازل .

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

borderline: [عامیانه] بفهمی نفهمی .

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

questioningly: [با حالتی] سؤالی/ استفهام آمیز/ پرس ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

short legged: ساق کوتاه ، پا کوتاه . مثلاً: sh ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unemotionally: با بی احساسی ، بدون حس

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do not flatter yourself: دلت رو خوش نکن به دلت آب و صابون ن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in bad shape: وضعیت/ شرایط/ اوضاع بدی داشتن اوضاع ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in bad shape: وضعیت/ شرایط/ اوضاع بدی داشتن اوضاع ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hold ground: ایستادگی کردن تاب آوردن سرپا ماندن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

past: بیشتر ، فراتر . مثال: don’t bend y ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that is if: به شرط اینکه . . .

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sparring match: نمایش مبارزه ای مسابقه مبارزه ای مس ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

peripheral vision: دید محیطی دید جانبی دامنه دید وسیع ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

insta love: عشق آنی ، عشق در یک نگاه . تعریف ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ball of foot: پنجه پا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ball of foot: پنجه پا

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tight knot: گره کور

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

act like one: مثل . . . رفتار کردن اینطوری رفتار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

consensually: با توافق نظر به اتفاق نظر با اجماع ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consensually: با توافق نظر به اتفاق نظر با اجماع ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

coronel: معادل Colonel : [درجه ای نظامی در ب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hectic: گیج کننده بهم ریخته ( اوضاع ) پی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

double shifts: دو شیفته ( کاری ) دو نوبته ( کاری ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

passenger door: ( ماشین ) درب سمت شاگرد

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rollaway: ( راه خود را در پیش گرفتن ) دور شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

halterneck: ( لباس زنانه ) پشت گردنی ، تاپ گردن ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

revision point: ایست بازرسی مثال: the jeep passes ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deceivingly: به طرز فریبنده ای به شکل فریبکارانه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

three story: ( ساختمان ) سه طبقه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

show promise: آینده درخشانی داشتن نوید بخش بودن ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

show promise: آینده درخشانی داشتن نوید بخش بودن ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

warningly: با حالتی تهدیدآمیز با حالتی هشدارگ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

upshift: [ماشین] دنده عوض کردن مثال: You’re ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick: [ماشین] دسته/ اهرم دنده. مثال: De ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boyishly: پسرانه. مثال: It’s the first time ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chiseled: [در بدن عضلانی] خوش تراش. مثلا: T ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

run scared: به خود ترس راه دادن. مثال: I don’ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set of eyes: جفت چشم مثال: a different set of b ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

perfect stranger: کاملاً غریبه/ بیگانه غریبه ای بیش ن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mean well: نیت خیر داشتن منظور بدی نداشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on bad terms: رابطه بدی داشتن رابطه خوبی نداشتن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on bad terms: رابطه بدی داشتن رابطه خوبی نداشتن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

closed up: [صفت] : کسی که به هیچ وجه نمیشه چه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to no avail: کارساز نبودن راه به جایی نبردن فای ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it makes sense: با عقل جور در می آید

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get this over with: قال قضیه را کندن قائله رو ختم کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get this over with: قال قضیه را کندن قائله رو ختم کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

internal conflict: جنگ/ درگیری / تنش/ اختلاف داخلی کش ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do not sweat it: شلوغش نکن ، جوش نزن ، فکرش رو نکن ، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

longingly: [نهایت امید و آرزو] با حسرت ، حسرت ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

without wincing: بدون خم به ابرو آوردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

extra careful: چشم و گوش باز دقت مضاعف احتیاط زیاد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unclaimed: [چیز] بلاتکلیف/ معلق/ بی ادعا/ بی ص ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unclaimed: [چیز] بلاتکلیف/ معلق/ بی ادعا/ بی ص ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that’s it: بسته به مکالمه کاربردهای متفاوتی دا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hot and cold: تکلیف کسی با خودش مشخص نبودن. مثال ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hot and cold: تکلیف کسی با خودش مشخص نبودن. مثال ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sort shit out: جمع و جور کردن گندکاری درست کردن خر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gather: جمع و جور کردن I just want to eat, ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get out of system: فکر کسی یا چیزی از سر افتادن از فکر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

release: آثار ارضاء [جنسی] مثال: I run my f ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enlister: [اصطلاحی نظامی] کسی که مردم را برای ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as of late: تازگی ها ، به تازگی ، اخیراً ، این ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as of late: تازگی ها ، به تازگی ، اخیراً ، این ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take things too far: پا را از حد فراتر گذاشتن ، زیاده رو ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mound of venus: ناحیه شرمگاهی زن : برجستگی گوشتی رو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

satisfyingly: با رضایت کامل خاطر جمع

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

clamped: محکم

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beat the hell out of: بدجور کتک زدن کتک کاری ناجور I de ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

little did: غافل از اینکه. . . اصلاً فکرشم نمی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

little did: غافل از اینکه. . . اصلاً فکرشم نمی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in more than one way: به طرق مختلف از خیلی جهات he’s res ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insatiably: به صورت سیری ناپذیر

١١ ماه پیش

مدال‌های Gilako