پیشنهادهای امیر بایرامی (١٦)
کانْدوم ( condom ) ( یا: غلاف ) وسیله ای برای پیش گیری از حاملگی۱. از لاستیک ساخته می شود و در حالت نعوظ۲ روی آلت قرار می گیرد تا هنگام انزال، مانع ...
اسم: سلماز ( دختر ) ( ترکی ) ( تلفظ: solmaz ) ( فارسی: سُلماز ) ( انگلیسی: solmaz ) معنی: سولماز، زنی که پژمرده و پیر نمی شود
سلمان ( پسر ) ( عربی ) ( مذهبی و قرآنی ) ( تلفظ: salmān ) ( فارسی: سَلمان ) ( انگلیسی: salman ) معنی: سنگ بزرگ، سالم و مبّرا از عیب و نقص، سالم و مب ...
برای. [ ب َ ی ِ ] ( حرف اضافه ) تعلیل را رساند. بواسطه ٔ. بعلت. بسبب. بجهت. ( ناظم الاطباء ) . جهت. ( آنندراج ) . حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک ...
شویخ. [ ش ُ وَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر شیخ ( کم استعمال است ) . ( از منتهی الارب ) . و شویخ بالواو قلیلة بل انکرها جماعة. ( تاج العروس ) . و رجوع به شیی ...
امانت. [ اَ ن َ ] ( ع مص ، اِمص ) راستی. ضد خیانت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . استواری در راستی. درستکاری. اخلاص و صداقت. امینی ...
اسم: البرز ( پسر ) ( فارسی، اوستایی، پهلوی ) ( تاریخی و کهن، طبیعت ) ( تلفظ: alburz ) ( فارسی: اَلبرز ) ( انگلیسی: alborz ) معنی: کوه بلند و بزرگ، ن ...
اسم: زاگرس ( پسر ) ( فارسی ) ( طبیعت ) ( تلفظ: zāgros ) ( فارسی: زاگرس ) ( انگلیسی: zagros ) معنی: نام رشته کوهی که از مغرب ایران تا شرق ترکیه و شما ...
اسم: دنا ( دختر ) ( فارسی ) ( طبیعت ) ( تلفظ: denā ) ( فارسی: دِنا ) ( انگلیسی: dena ) معنی: نام قله ای معروف از رشته کوه های زاگرس در استان فارس، ( ...
لا. ( ع حرف ) نه. نی. بی. نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای او کس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری. گفت لا و لا کرام ...
لادن. [ دِ ] ( اِخ ) یکی از سه شعبه مشرقی رود گنگ. ( تحقیق ماللهند ص 131 ) . لادن. [ دَ ] ( اِ ) لاذَن. عنبر عسلی. جنسی بود از معجونات و عطربرسان دو ...
اسم: لادن ( دختر ) ( فارسی، یونانی ) ( طبیعت، گل ) ( تلفظ: lādan ) ( فارسی: لادن ) ( انگلیسی: ladan ) معنی: گل زینتی، ( در گیاهی ) گل زینتی به رنگ ز ...
قاشقای. ( اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آبادشهرستان تبریز. در 43هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 4هزارگزی شوسه میانه به تبریز و در جلگه واقع و ...
قاشقای ( Qashqay ) یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان عباس شرقی بخش تیکمه داش شهرستان بستان آباد واقع شده است. این روستا ۸۶ نفر جم ...
سلام خسته نباشید بس کن کس خل خدا زده کس مغز خدا به من یه پولی بده به شما ها یه عقل بدهد. کس مغز کار ت فقط کس گفتم کس گو کس خل بهنام رضایی بچه کونی چ ...
کلمه "قمبل" به عنوان یک واژه خاص در زبان فارسی به معنای "شخصی که حوصله اش سر رفته و بی کار است" استفاده می شود. این واژه به ندرت در متون رسمی یا ادبی ...