English User - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you got me: چه میدونم ( وقتی جواب چیزی رو نمی د ...

٣ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

week's notice: وقتی یک کارمند می خواهد کارش را ترک ...

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tap: ( پول یا چیزی رو ) به کار ی زدن، اس ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

understanding: درک و فهم از چیزی/understanding of ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

squishy: منطعف، نرم و انعطاف پذیر

٤ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fight over: سر چیزی دعوا کردن don't fight over ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at someone's disposal: تو دست و بال، تو بال و پر، در اختیا ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

same difference: حالا هرچی، چه فرقی میکنه "They lost ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

couldn't care less: ذره ای اهمیت نداره، کوچکترین اهمیتی ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in a way: یه جورایی، راستش In a way, I hope h ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stuffing: ( مواد ) تویی ( چیزی ) This seat i ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

work it out: وضعیت دشوار و مشکلی رو راست و ریس ک ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overrule: وتو کردن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tab: زبانه

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

soak up: بهره کافی و وافی بردن از چیزی، کمال ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unsettling: بی قرار کننده I received the unsett ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

total: مطلق total silence سکوت مطلق

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

confrontational: ستیزه جویانه

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

swear off: کنار گذاشتن یک عادت، کار یا چیز بد

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

even so: بازم I've thought about it so much, ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make over: تغییر و تحول، از این رو به اون رو ش ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put in: تلاش و کار و مایه گذاشتن روی چیزی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

guru: استاد ( مذهبی و روحانی ) استاد ( خ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of the way: از چیزی مشکل و سخت فارق و خلاص شدن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in one piece: سالم و سرحال It was a difficult tri ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crank up a notch: پروبال دادن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hook up with: با کسی همراه شدن و وقت گذراندن با ه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by then: then که به معنای یک وقت خاص و مشخص ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

struck down: تلف شدن، به نابودی کشیده شدن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

embody: تداعی بخش بودن، تجلی بخشیدن، تجلی گ ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rise above: خویشتن داری، نادید گرفتن

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

courthouse: ساختمانی که مسائل حقوقی نظیر ثبت از ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perceive: تلقی و درک خاصی داشتن از چیزی یا کس ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ensue: پدید آمدن، حاصل شدن

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knowing: معنادار a knowing look/glance/smile ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

readily: با کمال میل، بی حرف پس و پیش

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

basis: اساس و شالوده شیوه

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put to rest: قالِ فکر زیادی و شک و تردید رو کندن ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

the second: به محض

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

summon: به حضور طلبیدن

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for starters: پیش از هر چیز

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dexterity: کارورزی، دست ورزی

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

doomed: کار تموم ( شکست و مرگ و نابودی و فن ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wear down: از پا انداختن

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what are you going to do: چه میشه کرد، همینه دیگه

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chase away: در مورد حیوانات پیش کردن هم معنا می ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brief: روشن کردن کسی، تفهیم کردن، توجیه کر ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gotcha: گرفتم ( چی میگی ) مچتو گرفتم

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lapse: سبق و خبط و خطا، لغزش بازه /a time ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cater: تدارک و تهیه دیدن I'm catering for ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wrinkly: چین و چروک دار، چروکیده، صفت برای پ ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

caught up in the moment: اینکه آدم هیچی تو یک لحظه سرش نشه، ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw on: بهره بردن

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chump: مشنگ

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

true to one's word: طبق قول و قرار

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

besides: به غیر از ، علاوه بر

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

climb out of my butt: دست از سرم بردار، ولم کن دیگه

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

EVE: دم دما

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

frantically: هول هولکی

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

waterworks: گریه زاری

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

frowned upon: ممنوع به عمل آورده شده، ممنوع به حس ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

save it: لازم نکرده ( هیچی نمی خواد بگی )

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

marvel: به تعجب و تحسین واداشته شدن

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ego: نفسانیت، منیت

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as in: عینهو، عینا، عینِ

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insecure: نامطمئن، متزلزل، سست بنیان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conditioned: نهادینه شده a conditioned reflex/re ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

endure: به جان خریدن، پذیرا شدن، پیه چیز سخ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conceive: طرح ریزی کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

typographic: صفحه نگارایانه a typographical erro ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yield: سودزایی، بازده، کارکرد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gag: اوق زدن له له زدن برای کاری، له زدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go along with: حاضر شدن به کاری، تن دادن، زیر بار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

folksy: بی شیله پیله وهمه پسند

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

figure: رقم و عدد: Write the amount in both ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

up someone's ass: بیخ گوش و چسبیده به کسی بودن ( خصوص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

presently: همین الانا، یکم وقت دیگه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come down on: خراب شدن رو سر کسی، نهیب و تشر تند ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shrew: خجه پلنگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

courtesy: شعور و ادب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

panhandle: وادی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

if so: حالا که اینطوره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

academia: اهل علم تعلیم و تعلم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tapped: به کاری زده شده، مورد استفاده و بهر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tapped: به کاری زده شده، مورد استفاده و بهر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pitch in: دست و آسین بالا زدن، دست بکار شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not at all: نه بابا این حرفا چیه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

novelty: زرق و برق، تازگی The novelty of th ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

this: به معنای "یه" I got this weird feel ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

competent: وارد a competent rider/cook یک سوار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ray of hope: کورسوی امید

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dead on: دقیقا، عینّه، خودِ خودش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

so soon: به همین زودی، به این زودی A:I reall ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

so soon: به همین زودی، به این زودی A:I reall ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intercept: ( وسط راه ) چیزی رو گرفتن یا قطع کر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beat: به چیزی نیفتادن ( دردسر و مشکل و عج ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break: خود رو باختن یا باعث خودباختگی شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

good speed: به امان خدا، در پناه حق

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

damn right: به روشی بی ادبانه کسی رو تایید کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

damn right: به روشی بی ادبانه کسی رو تایید کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pass judgment on: درباره کسی یا چیزی اظهار نظر کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all over the place: پرو پخش، پخش و پلا، درهم برهم، بهم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fill someone in: کسی رو در جریان قرار دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grunt work: خر حمالی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take a hit: متحمل هزینه شدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a change: تنوع، تغییر عادت و روال

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bearing: پسوند به معنای: - دار، دارای، حاملِ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acrimonious: پر تنش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cherish: ارج نهادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scrappy: سرسخت و یه دنده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

claw back: به چنگ آوردن، به چنگ درآوردن چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

oversight: وقتی چیزی از نظر پنهان مانده و از ق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

too little too late: دیگه دیره، کار از کار گذشته

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have nerve: رو داشتن ( پر رو بودن ) That man h ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have nerve: رو داشتن ( پر رو بودن ) That man h ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

distorted: خلاف رویه ، خلا ف معمول

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

decide against: نظرمون از انجام کاری برگرده ، منصرف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

decide against: نظرمون از انجام کاری برگرده ، منصرف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

establish: جاانداختن، جا زدن، مورد قبول واقع ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

who am i kidding: با خودم که تعارف ندارم، بی تعارف

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smarmy: زیادی دست به قلم و اتو کشیده بودن و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the market: در معرض فروش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how would you like: این چطوره که. . . اینو چی میگی که. ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have it in you: این کاره بودن His speech was really ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have it in you: این کاره بودن His speech was really ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hick: گرگوری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go figure: چه چیزا حسابشو بکن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear sth with sb: اجازه کاری رو از کسی گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flamboyant: چشم نما، تو چشم

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come out to: ابراز گرایش جنسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as sth as they come: در نهایت حد ممکن The movie was as b ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reach out to sb: ناز کشی کردن، لی لی به لالا گذاشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trump: رو دست کسی آوردن، رو دست کسی زدن ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lay of the land: وضعیت و احوال و اوضاع Get the lay o ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flinch: خم به ابرو آوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grumpy: بی جنبه grumpy loser

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make the face: ادا در آوردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

every bit as: عینه، به همان اندازه، همان قدر که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

every bit as: عینه، به همان اندازه، همان قدر که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pick up on: ملتفت شدن التفات پیدا کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wind up: تو فارسی:یهو چشم وا کردن و خود رو د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

block: یعنی مسافت یک خیابان بین یک چهار را ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

anchor: بند کردن خود یا چیزی به جایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ripple effect: پیامدهای دامنه دار و فراگیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as luck would have it: از قضا، از بخت ما ( هم در موارد خو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

manifest: به ظهور رساندن، پدیدار ساختن، به عم ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the board: دست اندرکار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you don't want to know: بهتره که ندونی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you don't want to know: بهتره که ندونی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put one over on: شیره مالیدن سرکسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put one over on: شیره مالیدن سرکسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push someone away: زیر بار کسی نرفتن، دست رد زدن، پس ز ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the old days: قبلنا، اون روزا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

behold: به نظاره ایستادن نظار ه گر بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hash out: سنگ ها رو واکندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wrongful: ناروا

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

too much of: زیادی she is too much of disciplin ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give someone a piece of one's mind: حسابمون رو با کسی صاف کردن، حسابشو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

footsteps: راه و مسیر ( یعنی راه و مسیر طی شده ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can't help but notice: ناگفته مشخصه پرواضح است این طور که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

assert yourself: خود ابرازی کردن، اظهار وجود کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

even as: همون موقع که همون حین

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

assert: خودابرازی کردن بیان داشتن، اظهار دا ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

point: گفتار، گفته، نوشته، نوشتار ( کلا نظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recede: از منظر پنهان شدن، از نظر ناپدید شد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut some slack: مدارا کردن، راه آمدن، سخت نگرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

breath down someone's neck: چهار چشمی کسی رو پاییدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abhor: اینکه از چیزی یا کسی بدمون بیاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abhor: اینکه از چیزی یا کسی بدمون بیاد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

turn one's heel: گذاشت رفت، رفت پی کارش، سرش و انداخ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yet: بازم، هنوزم He may win yet. I'm so ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dwindle: رو به زوال رفتن، زوال یافتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grief: اندوه و ماتم، غم و ماتم زدگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unfold: به وقوع پیوستن، رخ دادن Like a lot ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

from what i hear: طبق شنیده ها

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

from what i hear: طبق شنیده ها

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

consist in: به اینه. . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inventory: داشته و موجودی، دارایی و اموال، فهر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

squishy: منطعف، نرم و انعطاف پذیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

squishy: منطعف، نرم و انعطاف پذیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beat to it: قدم پیش گذاشتن، پیشقدم شدن، پیش دست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mess with someone: هم پر شدن ( با چیز یا فرد خطری ) ، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sexless: فارق از جنبه جنسی عاری از میل جنسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

edge: برگ برنده، مزیت و برتری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tip the scale: ورق رو برگرداندن ( به نفع یا بر علی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tip the scale: ورق رو برگرداندن ( به نفع یا بر علی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the open: برملا شدن در فضای باز و بدون سرپوش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rip off: از جا کندن، ( یهوئی ) کندن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

crack: وادادن، کم آوردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

had good run: خیلی خوب بود

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not unless: مگه اینکه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not unless: مگه اینکه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cheap shot: بهره جویی، فرصت طلبی ( منفی )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of consequence: مهم، داری اثر، اثر گذار، برخوردار ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adroit: حرفه ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

resound: غرق در صدایی شدن The air resounds w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resound: غرق در صدایی شدن The air resounds w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

exactitude: ریزه کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unless: گاهی به حالت کلمات شرطی مثل if میاد ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های English User