پیشنهادهای فرشاد آرش پور (١٥)
چرا کشت باید به دستی درخت . . . که بارش بود زهر و برگش کبست. ( فردوسی )
همان طوس نوذر بدو بستهید. . . کجا پیش، اسب من اینجا رسید ( فردوسی ) بستهید:لجاج ورزید. ستیزه کرد.
نگر تا چه کرد آن شه خویشکار. . . چو او برمنش کم بود شهریار ( فردوسی )
خدنگش چو از شست کردی گذر. . . مغربل شدی زان دل شیر نر
چو در سبزه دید اسپ را دشتبان. . گشاده زبان شد دمان و دنان سوی رستم و رخش بنهاد روی. . . یکی چوب زد گرم بر پای اوی
چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ. . . که بر سر نیارست پرید زاغ ( شاهنامه )
همی رخش خوانیم و بور ابرش است. . . به خوبی چو آب و به تک آتش است ( شاهنامه )
هر آنگه که چاچی به زه در کشم. . . ستاره فرو ریزد از ترکشم ( شاهنامه )
ترا نوز پورا گه رزم نیست. . . چه سازم که هنگامه بزم نیست ( شاهنامه )
به روز جوانی به زور دو پای. . . چو باد بزان جستنی من ز جای ( شاهنامه )
پسر بود زو را یکی خویشکام. . . . پدر کرده بودیش گرشاسپ نام زو ( زو طهماسپ پادشاه ایران در شاهنامه )
( نکوهش افراسیاب نیای خود زادشم را ) اگر زادشم تیغ برداشتی. . . جهان را چنین خوار نگذاشتی میان ار ببستی به کین آوری. . . به ایران نکردی کسی سروری
چو آگاه شد کوتوال حصار. . . برآویخت با رستم نامدار. ( داستان رفتن رستم به کوه سپند )
( اولین دیدار سام با رستم ) . . . چو گل چهره سام یل بر شکفت. . . . . چو فرزند را دید با یال و سفت
ز کرسی به خشم اندر آورد پای . . . همی گفت و برخاست هزمان ز جای