پیشنهادهای Mahdieh M (٩)
١٢
٥ ماه پیش
٠
گاهی: عذاب وجدان دادن، اذیت کردن، عذاب دادن مثال . I hurt her and it ate me alive به او آسیب رساندم و این عذابم داد.
٥ ماه پیش
٠
به نظرم گاهی که معنا کلی تره، میشه بصورت �محله ی فقیرنشین یا کم درآمد� ترجمه کرد.
٥ ماه پیش
٠
بطور غیرقانونی
٥ ماه پیش
٠
زیادی علاقه نشان دادن
٥ ماه پیش
٣
بازی دادن کسی، اذیت کردن، تهدید کردن
٥ ماه پیش
٠
بد به نظر رسیدن. . The situation looked hairy. اوضاع بد به نظر می رسید.
٥ ماه پیش
٠
ایرادگیر، سرخر، مزاحم One less person on your back یه مزاحم کمتر
٥ ماه پیش
١
make the story sing جذاب کردن داستان یا ماجرا
٥ ماه پیش
١
to be a flip about something بی تفاوت بودن