پیشنهادهای Z.Mohammadian (٣٦)
یعنی از پا درآوردن کسی , از نفس انداختن کسی
در موقعیت دشواری قرار گرفتن
To take more responsibility than one can handle لقمه بزرگتر از دهان برداشتن
دعوا رو تموم کردن To bring a fight to an end
To be punished for doing sth bad to someone else تاوان پس دادن , جبران کردن, از خجالت کسی دراومدن
مسخره کردن, آلت دست قرار دادن, اسباب خنده کردن
نهایت سعی و تلاش خود رو کردن
منصوب شدن , مامور شدن
یعنی مشتاق انجام کاری بودن, مایل یا خواهان انجام کاری مشتاقانه
یعنی به درد کاری یا چیزی خوردن, شایسته . . . . بودن, برای کار یا چیزی مناسب بودن
To think outside the box or to think out out of the box یعنی از زاوبه دیگه به موضوع نگاه کردن, خلاقانه و با یه نگرش جدید موضوع رو دبدن
رشوه دادن, سبیل کسی رو چرم کردن
راه گریز, سوارخ, روزنه
کلکی در کار بودن, مشکوک بودن, کاسه ای زیر نیم کاسه بودن
Doing sth wrong or secret
It was a near miss. به خیر گذشت, خدا رحم کرد , چیزی نمونده بود, خطر از بیخ گوشمان رد شد
یعنی آش کشک خاله . . . . بخوری پاته نخوری پاته A bitter pill/ a hard pill to swallow
حال, دل و دماغ انجام کاری رو نداشتن
به حال خود گذاشتن
ورای توانایی و تصور کسی بودن
گرفتار بودن , سر کسی خیلی شلوغ بودن, To have a lot on the plate. هم همینه
گره کسی رو باز کردن , مشکل کسی رو حل کردن , کسی رو از مخمصه نجات دادن
سرنخ رو به دست کسی دادن, فوت و فن کا رو یاد دادن چم و خم کاری رو نشون دادن
متقاعد کردن کسی To talk sb round = to talk sb over
با بدبختی و تلاش زیاد یادگرفتن
تردید نداشتن , مسلم بودن
ته کشیدن, رو به اتمام بودن
صرفه جویی کردن در چیزی
شنود کردن هم میشه The must be bugging us
میان بُر زدن
کار آسون, کار هر کسی بودن She thinks that marriage is a picnic. فک میکنه ازدواج کار هرکسیه
ترک تحصیل کردن, کناره گرفتن
اجازه جنب نخوردن, خفت شدن
از کسی یا چیزی سیر بودن
میشه به مغز خود فشار آوردن
به مغز خود فشار آوردن