ترجمههای سارا بصیر (٣٠)
اگر از او در مورد کودکی اش بپرسید سکوت اختیار میکند
از زمانی که انتظار آمدنش را داشتیم گذشته است
من حقیقت رو بیان نمیکنم. من فقط فرض میکنم.
او باهاش ازدواج کرد، پس فرض رو بر این می ذارم که دوسش داره
من تحقیق خوبی در مورد پژوهش در این موضوع انجام دادم و بعد گزارشم را نوشتم.
ماشین من هرگز نتوانست این چنین شیب تندی را بالا برود.
تنها نوآموزانی که به بالاترین درجه دست میابند برای این ماموریت انتخاب میشوند
او سعی کرد تا بفهمد که این خاطره وحشتناک چگونه برای او اتفاق افتاده است.
او خسته تر از آن است که بفهمد این تفکر ترسناک میتواند برای او اتفاق افتاده باشد.
او هنوز نتوانسته درک کند که همسرش مرده و دیگر به خانه باز نمیگردد
او احساس میکرد در خانواده شوهرش شبیه یک بیگانه است.
تو فکر کردی من چیزی در موردش نمیدونم؟ خیلی هم خوب می دونم.
به من نگو من نمیتونم این کار رو انجام بدم چون من خیلی خوب میتونم.
به نظر می رسد این دو بازیکن توانایی های برابر دارند
این دستور نیاز به مقدار مساوی آرد و آب دارد
افکار وحشتناک مثل این را به بچه ها نگو، تو بچه ها را میترسانی
او به عنوان یک هنرمند فقط علاقه به خلق اثر داشت نه تدریس
همه چیزش را به یکباره از دست داد، او برای ریسک مجدد دودل است.
پس از گذراندن سختی های بسیار، ازدواجشان دوام آورد
ما چوب را در معرض هوا قرار میدهیم تا ظاهری قدیمی پیدا کند