Shirinbahari - جزئیات مدال‌ها

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gig: آنها امشب در لیدز کنسرت برگزارمی کن ...

٥ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get right on sth: الان انجامش می دم I'll get right on ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

give a hoot: اهمیت ندادن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

truism: چیز واضح. ابتذال

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fumigate: ضدعفونی کردن با گازو مواد شیمیایی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

butch: قوی a butch woman in a baseball cap

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pimp out: جذاب کردن چیزی , بهبود دادن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

long winded: سخنرانی طولانی مدت خسته کننده. بلند ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

backslide: انحراف converted vegetarians backsl ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

garble: گیج شده the connection was awful an ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slake: رفع تشنگی slake your thirst with so ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

recuperate: بهبودی بعد از بیماری

٦ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

٦ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٦ ماه پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to break up: آنتن نمی ده. I can barely hear you ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to come in: در دسترس بودن، برای فروختن جنسی در ...

٦ ماه پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shrug off: امیدوارم بتوانم از شر سرما خوردگی ت ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hit the spot: رضایت بخش. درست همونیه که می خواستم ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rancorous: دشمنی sixteen miserable months of r ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scourge: رنج بسیار political methods used to ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

basil: ریحان

٨ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

up to scratch: آخرین مقاله اش در حدی نبود که قبول ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slip mind: فراموش کردن I'm sorry I didn't call ...

١٠ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

up to scratch: آیا تکالیفش در حد مقبولی است؟

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i'm stuffed: پوکیدم خیلی خوردم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

going away party: مهمانی بازنشستگی یا تغییر شغل. یا م ...

١٠ ماه پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come through: این شهر با بحران نژادپرستی مواجه بو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

healthcare proxy: کسی که برای سلامتی بیمار به جای او ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scrupulous: توجه بسیار به جزئیات

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

holler: داد و فریاد کردن I heard someone ho ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

effing and blinding: فحش دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hell bent: مصمم. با پشتکار why are you hell - ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bilious: بداخلاق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep it in: بروز ندادن احساسات I prefer just to ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jump on: با اشتیاق توجه کردن the paper jumpe ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

municipal: شهری. شهرداری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

puff piece: داستان یا مقاله ای که از شخصی یا مح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pinch of salt: مقدار کمی نمک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

clairvoyant: سایکیک. دارای قدرت ماوراطبیعی. پیشگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

up to scratch: به استاندارد موردنیاز رسیدن. مورد ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

rigged: تقلب. دست کاری شده. فریب دادن. مجهز ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ask after: جان احوالت را می پرسید.

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

laid back: یک فرد خونسرد

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

laid back: یک نگرش خونسرد نسبت به زندگی

١ سال پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ramification: نتیجه any change is bound to have ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make headway: پیشرفت کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get hold of oneself: کنترل کردن خشم. احساس. جلوی خود را ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get hold of oneself: کنترل کردن خشم. احساس. جلوی خود را ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

things are looking up: همه چیز خوب پیش می ره. بهتر شدن شرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep it in: بروز ندادن احساسات I prefer just to ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take it out on someone: خالی کردن خستگی و عصبانیت سر کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take it out on someone: خالی کردن خستگی و عصبانیت سر کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make do with: راضی بودن از دارایی. قناعت کردن If ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make differece: اثر مهم یا الهام بخش کسی بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make differece: اثر مهم یا الهام بخش کسی بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hectic: مشغول. کلی کار داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it makes no difference to me: برایم فرقی نداره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it makes no difference to me: برایم فرقی نداره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

puff piece: داستان یا مقاله ای که از شخصی یا مح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

puff piece: داستان یا مقاله ای که از شخصی یا مح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

each to their his own: هر کسی شیوه ی خودش را دارد.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

each to their his own: هر کسی شیوه ی خودش را دارد.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

set someone off: ناراحت کردن یا عصبانی کردن کسی Hav ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

set someone off: ناراحت کردن یا عصبانی کردن کسی Hav ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hook line and sinker: دروغی را کاملا باور کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hook line and sinker: دروغی را کاملا باور کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pizzazz: هیجان و سبک قوی و جالب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

swallow: 1. بلعیدن 2. آب دهان را از ترس قورت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch somebody flat footed: غافل گیری , مچ کسی را گرفتن The Pre ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch somebody flat footed: غافل گیری , مچ کسی را گرفتن The Pre ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on the ball: زرنگ. سریع فکر وعمل کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the face of: شرایط سخت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tuck away: پنهان شدن. به سختی پیدا کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

brush up: پیشرفت کردن در علمی یا موضوعی You’d ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

crop up: مشکل ناگهانی یا پیش بینی نشده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go at somebody: بحث و مشاجره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go at somebody: بحث و مشاجره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

baggage: تجربه ی بد در گذشته

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

to play lyre in vain to an ass: یاسین به گوش خر خوندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to play lyre in vain to an ass: یاسین به گوش خر خوندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be in a state: نگران. عصبی Mum and Dad were in a r ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pda: لپ تاب کوچک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pda: لپ تاب کوچک

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

burglarize: سرقت از ساختمان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

burglarize: سرقت از ساختمان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

effing and blinding: فحش دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take matters into your own hands: به تنهایی با مشکلی روبه رو شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in respect of something: در رابطه با. مربوط به

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in respect of something: در رابطه با. مربوط به

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fly open: ناگهان باز شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fly open: ناگهان باز شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

night stop: کلوپ شبانه. بار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

night stop: کلوپ شبانه. بار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take down a notch: تحقیر کردن. کسی را کوچک کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take down a notch: تحقیر کردن. کسی را کوچک کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cut someone dead: کم محلی یا نادیده گرفتن کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cut someone dead: کم محلی یا نادیده گرفتن کسی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

asylum seeker: پناهنده به کشوری دیگر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not becoming of you: جذاب نبودن. نامناسب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not becoming of you: جذاب نبودن. نامناسب

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

butt of a joke: کسی که با او شوخی شود Have you ever ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

butt of a joke: کسی که با او شوخی شود Have you ever ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do cartwheels: بسیار خوشحال

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

farfetched: ناممکن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bum rap: اتهام به فرد بی گناه. قضاوت نادرست

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hard done by: با کسی خشن و نامنصفانه رفتار کردن s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hard done by: با کسی خشن و نامنصفانه رفتار کردن s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

off the top of my head: بدون فکرکردن حرف زدن. فی البداهه I ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in one’s element: در شرایط یا محیطی خوب عمل کردن. ولذ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to be in one’s element: در شرایط یا محیطی خوب عمل کردن. ولذ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

other way around: متضاد بودن. برعکس I cook and she do ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

other way around: متضاد بودن. برعکس I cook and she do ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

layout: به روشنی توضیح دادن. مرتب کردن. طرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tighten up: کار گروهی و موثر We have tightened ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take off: موفقیت ناگهانی کردن it turned out, ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

backlog: حجم کار زیاد. افراد زیاد منتظر I’ve ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stand for it: مخفف چیزی. دفاع از اصولی. تحمل کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stand for it: مخفف چیزی. دفاع از اصولی. تحمل کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to rub someone up the wrong way: آزار دادن کسی He really knows how t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to rub someone up the wrong way: آزار دادن کسی He really knows how t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come through: از تجربه ی بد موفق بیرون آمدن. ظاهر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

up to scratch: به استاندارد موردنیاز رسیدن. مورد ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

up to scratch: به استاندارد موردنیاز رسیدن. مورد ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slag off: انتقاد غیرمنصفانه He’s always slagg ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

steer clear: بیخیال چیزی. دوری از چیزی ناخوشایند ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

steer clear: بیخیال چیزی. دوری از چیزی ناخوشایند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come in for alot of stick: انتقاد کردن The Board of Directors ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come in for alot of stick: انتقاد کردن The Board of Directors ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dogsbody: کارگر کارهای خسته کننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dogsbody: کارگر کارهای خسته کننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come along: پیشرفت کردن. ظاهرشدن یا رسیدن. با ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with: دوست داشتن و دوست بودن I’ve always ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with it: عجله کن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

highly strung: زودرنج. عصبی و زود ناراحت شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

highly strung: زودرنج. عصبی و زود ناراحت شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have it in one: ویژگی پنهانی که به دلایلی بروز نکرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have it in one: ویژگی پنهانی که به دلایلی بروز نکرد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to bog down: جلوگیری از پیشرفت. گیج کردن کسی با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to bog down: جلوگیری از پیشرفت. گیج کردن کسی با ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drop a hint: سرنخ دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drop a hint: سرنخ دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pilferage: دله دزدی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pilferage: دله دزدی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

orchard: باغ میوه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hardpan: زمین سفت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hardpan: زمین سفت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dogcatcher: نامزدی که کمترین رای را به دست می آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dogcatcher: نامزدی که کمترین رای را به دست می آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

miss out: حذف کردن. شامل نشدن. به جا مانده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

over the top: بیش از حد. افراطی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take something in your stride: اجازه ندادن برای ناراحت کردن یا خجا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

splash out: مثل ریگ پول خرج کردن We splashed ou ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw out: پول برداشت کردن. طولانی کردن سخنران ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blow over: بی اهمیت. فراموش شده. بحث. موافق نب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

climb on the bandwagon: براساس سنت انجام دادن وبدون دلیلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

catch on: مد شدن. محبوب شدن The idea of glass ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cryonics: منجمد کردن انسان بیمار برای پیدا کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slip on: سریع لباس پوشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

boil down: نکته ی مهم. مهم ترین چیز. با در نظر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by any stretch of the imagination: زهی خیال باطل. عمرا. قطعا نه With a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by any stretch of the imagination: زهی خیال باطل. عمرا. قطعا نه With a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ask after: احوال پرسی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sulk: قهر کردن. غمگین شدن و با کسی حرف نز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

laid back: خون سرد. دل گنده I don’t know how y ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scrape: به دردسرافتادن. در شرایط سخت بودن H ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

last straw: بدبختی پشت بدبختی. بدتر از قبل شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

weigh up: ارزیابی حریف. تمام جوانب چیزی را بر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be lulled into a false sense of security: فکر کردن به این که هم چیز خوب پیش م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to be lulled into a false sense of security: فکر کردن به این که هم چیز خوب پیش م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

waffle on: بیهوده حرف زدن. اصل مطلب را نگفتن W ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

waffle on: بیهوده حرف زدن. اصل مطلب را نگفتن W ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i wouldn’t put it past him: از این کارش ( منفی ) تعجب نمی کنم.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i wouldn’t put it past him: از این کارش ( منفی ) تعجب نمی کنم.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prudish: اُمل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prudish: اُمل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by and large: کلا. روی هم رفته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at full blast: تا حد ممکن بلند و قدرتمند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stiff upper lip: کنترل احساسات و آرام ماندن در شرایط ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stomping ground: پاتوق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stomping ground: پاتوق

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conductor's baton: چوب دستی راهنمای ارکستر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conductor's baton: چوب دستی راهنمای ارکستر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

die down: آرام شدن. ساکت شدن After the storm ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep at bay: جلوگیری از خطر یا اتفاقی You’ll hav ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grounding: تعلیم دادن. تحصیل All of the candid ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unveil: آشکار کردن. برای اولین بار نشان داد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not on: قابل قبول نیست We won’t stand for s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

not on: قابل قبول نیست We won’t stand for s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be at somebody's beck and call: پادویی برای کسی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be at somebody's beck and call: پادویی برای کسی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sassy: بی ادب. بد دهن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

savvy: دانا. بادرایت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

short straw: بدشانس بودن, چاره ای نداشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

short straw: بدشانس بودن, چاره ای نداشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

floor it: تا ته گاز بده!

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wild guess: حدس بی پایه و اساس

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

extand an olive branch: آشتی کردن, پایان دادن به بحث و دعوا

١ سال پیش

مدال‌های Shirinbahari