Shirinbahari - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slouch: فرد نالایق. بی دست وپا My brother i ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slouch: فرد نالایق. بی دست وپا My brother i ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

onesie: لباس سر همی نوزادی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pamper: لوس کردن. توجه زیاد به کسی کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

juice pops: بستنی میوه ای popsicles

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

juice pops: بستنی میوه ای popsicles

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pauper: فقیر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

heckle: خجالت زده کردن و بهم زدن کار کسی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heckle: خجالت زده کردن و بهم زدن کار کسی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

forfeit: جریمه دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

breach: قانون شکنی. عهد شکستن a breach of t ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unflagging: خستگی ناپذیر his apparently unflagg ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

touching: احساس هم دردی و ناراحتی your loyalt ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scald: she took a sip of scalding tea سوزا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acumen: قضاوت درست و تصمیم گیری سریع

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pied: رنگارنگ. پرنده رنگارنگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pied: رنگارنگ. پرنده رنگارنگ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vinyl: نوعی پلاستیک محکم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abhorrent: racial discrimination was abhorren ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abhorrent: racial discrimination was abhorren ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

send up: با تقلید از کسی او را مسخره کردن Sa ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

send up: با تقلید از کسی او را مسخره کردن Sa ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

back on the scene: دوباره محبوب شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

back on the scene: دوباره محبوب شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jumble: بهم ریختگی a drawer full of letters ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

saunter: پرسه زدن. گردش He came sauntering d ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

saunter: پرسه زدن. گردش He came sauntering d ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impostor: حیله گر. متقلب. شارلاتان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

impostor: حیله گر. متقلب. شارلاتان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let's roll: وقت رفتنه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

clump: توده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

droopy: آویزان a droopy clock

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

squiggle: خط خطی کردن some prescriptions are ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

squiggle: خط خطی کردن some prescriptions are ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aboveboard: صداقت داشتن. قانونی certain transac ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scribble: خط ناخوانا scrawl

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scribble: خط ناخوانا scrawl

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scree: سنگریزه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scree: سنگریزه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

puerile: احمقانه. بچگانه you're making pueri ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

puerile: احمقانه. بچگانه you're making pueri ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scruple: عذاب وجدان داشتن. تردید I had no sc ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

exuberance: پرانرژی. خوشحال. پرانرژی ebullience ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

exuberance: پرانرژی. خوشحال. پرانرژی ebullience ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sappy: ابراز عشق واحساسات به طرز مسخره ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sappy: ابراز عشق واحساسات به طرز مسخره ای

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bushed: بسیار خسته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bushed: بسیار خسته

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scram: فرار کردن. در رفتن. زدن به چاک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

duck out: طفره رفتن I always ducked out of h ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

duck out: طفره رفتن I always ducked out of h ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stickler: قانون مند و سخت گیر He is a stickle ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

crack up: درست نتوانستن فکر کردن به خاطر مشکل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

plucky: شجاع و مصمم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

plucky: شجاع و مصمم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

harp on: سر کسی را بردن. زیاد حرف زدن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on the line: به خطر انداختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be on the line: به خطر انداختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

come on the scene: دست به کار شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come on the scene: دست به کار شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pan out: اتفاق افتادن. توسعه یافتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

puckish: بدجنسانه a puckish sense of humor

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

puckish: بدجنسانه a puckish sense of humor

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slog: کار سخت و خسته کننده. مسافرت پیاده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slog: کار سخت و خسته کننده. مسافرت پیاده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flummox: پریشان. گیج he was completely flumm ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flummox: پریشان. گیج he was completely flumm ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

shoot: خوب بگو ‘I have a few questions. ’ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perturb: نگران شدن. آشفته شدن that news grea ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bust some one 's chops: 1. سرزنش کردن. توهین کردن. 2. نا ام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bust some one 's chops: 1. سرزنش کردن. توهین کردن. 2. نا ام ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

binged: افراط در کاری مخصوصا خوردن🍦🍨 "sh ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

binged: افراط در کاری مخصوصا خوردن🍦🍨 "sh ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

coast is clear: امنه. دشمنی نمی بینم.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get around to: بلاخره وقت پیدا کردن I finally got ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get even: تلافی کردن I want to get even with ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get up and go: پرانرژی. مشتاق. بلندپرواز She’s g ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get up and go: پرانرژی. مشتاق. بلندپرواز She’s g ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

good sport: کسی که شکست را می پذیرد.

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have it coming: شایسته ی مجازات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have it coming: شایسته ی مجازات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit: موفقیت آمیز This is a hit song, Awe ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have two strikes agsinst sb: در مشکلی بودن و شانس موفقیت بسیار ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have two strikes agsinst sb: در مشکلی بودن و شانس موفقیت بسیار ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hustler: پول زور گیر IF HE NEEDS MONEY HE 'I ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hustler: پول زور گیر IF HE NEEDS MONEY HE 'I ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in stitches: خنده دار He is the funniest person ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insouciance: بی تفاوت. آرام. خون سرد I want to b ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insouciance: بی تفاوت. آرام. خون سرد I want to b ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peripatetic: سیار. تحرک a peripatetic music tea ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scabrous: زبر. ناهموار. مشکل clearing up af ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scabrous: زبر. ناهموار. مشکل clearing up af ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

assuage: تسکین. رفع

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sedulous: سخت کوش. مشغول - Parents wait for ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sedulous: سخت کوش. مشغول - Parents wait for ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sleazy: کثیف. نامرغوب A sleazy home

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

habeas corpus: حکم آزادی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

speleology: غار شناسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

speleology: غار شناسی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jejune: بی مزه. کسل کننده. ایده ی بسیار ساد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jejune: بی مزه. کسل کننده. ایده ی بسیار ساد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

obdurate: لجباز. سنگدل They argued, but he re ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obdurate: لجباز. سنگدل They argued, but he re ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gossamer: ظریف و زیبا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gossamer: ظریف و زیبا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

imperious: مغرور She raised her hand in an imp ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intractable: خودسر. لجباز. مشکل حل نشدنی the se ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

perspicacious: باهوش. زیرک The student is so persp ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

perspicacious: باهوش. زیرک The student is so persp ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

piggyback: کول کردن. برپشت یا شانه کسی سوار شد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pied piper: قانع گری که بقیه را به سمت مصیبت می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pied piper: قانع گری که بقیه را به سمت مصیبت می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

snatch: The thief snatched her purse and ra ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flout: اهانت و بی احترامی. دست انداختن. قا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you say so: روش مودبانه ی نه گفتن. حالا هر چی. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

if you say so: روش مودبانه ی نه گفتن. حالا هر چی. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

there's the rub: دلیل مشکلی که منجر به شرایط بسیار س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

there's the rub: دلیل مشکلی که منجر به شرایط بسیار س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

macerate: علت ضعیف و لاغر شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

macerate: علت ضعیف و لاغر شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obfuscate: مبهم. غیر واضح

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pithy: مختصر و پر معنا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wastrel: آدم تنبلی که هیچ دستاوردی ندارد.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wastrel: آدم تنبلی که هیچ دستاوردی ندارد.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gimcrack: بدلیجات. بیهوده. بی مصرف. بی معنی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gimcrack: بدلیجات. بیهوده. بی مصرف. بی معنی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bon vivant: آدم خوش گذران که از خوردن و نوشیدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bon vivant: آدم خوش گذران که از خوردن و نوشیدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hoi polloi: مردم. عامه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hoi polloi: مردم. عامه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

biddable: مطیع. فرمانبردار. بدون شکایت کاری ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fawning: چاپلوسی I refused to fawn over her ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fawning: چاپلوسی I refused to fawn over her ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let something slip: راز کسی را فاش کردن He let it slip ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let something slip: راز کسی را فاش کردن He let it slip ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let sth slip through your fingers: شانسی نداشتن. فرصتی نداستن Don’t l ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let sth slip through your fingers: شانسی نداشتن. فرصتی نداستن Don’t l ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lay it on thick: اغراق کردن. بزرگش کردن. تملق کسی بر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shove off: گمشو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insolent: گستاخ. جسور An insolent boy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insolent: گستاخ. جسور An insolent boy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sway: متقاعد کردن. تحت تاثیر قرار دادن کس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dainty: زیبا و ظریف و کوچک a dainty gold c ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dinky: a dinky little bag جذاب. زیبا و کوچ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dinky: a dinky little bag جذاب. زیبا و کوچ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

give me a break: مسخره ست. شوخی می کنی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

three hots and a cot: سه وعده غذا و جایی برای خواب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

three hots and a cot: سه وعده غذا و جایی برای خواب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what's the catch: چی گیر من میاد؟

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn something inside out: پشت وپیش کردن لباس. وارونه پارچه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

catchy: به یادماندنی A catchy song

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vagary: تغییر غیر منتظره و مبهم. دمدمی مزاج ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do derring: شجاع. قهرمانانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do derring: شجاع. قهرمانانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mestizo: دورگه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mestizo: دورگه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dapper: a dapper little man in a grey suit ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dawdle: وقت گذرانی بیهوده. پیاده روی و گردش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dawdle: وقت گذرانی بیهوده. پیاده روی و گردش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mind boggling: شگفت زده. گیج شده. هیجان زده.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overwhelming: گیج کننده. مهم تر و بزرگتر از هر چی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put somebody through something: تمرین سخت و نا خوشایند کردن The so ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put somebody through something: تمرین سخت و نا خوشایند کردن The so ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

laconic: کم حرف His laconic speech

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

throng: گروه ازدحام A throng of newsmen

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reticent: کم حرف The reticent girl

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reticent: کم حرف The reticent girl

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

accost: به نزد کسی رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

appreciation: درک. آگاهی. تشکر It helps children ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cajole: متقاعد کردن تدریجی We do our best t ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cling on: چسبیدن و محکم گرفتن. در رابطه ماندن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cling on: چسبیدن و محکم گرفتن. در رابطه ماندن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tergiversation: تناقض. برگشت. ابهام.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tergiversation: تناقض. برگشت. ابهام.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

polemical: مجادله. بحث برانگیز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

polemical: مجادله. بحث برانگیز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inchmeal: به تدریج

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inchmeal: به تدریج

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ken: سطح درک و فهم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ken: سطح درک و فهم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

banquet: مهمانی و بزم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

banquet: مهمانی و بزم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

veridical: واقعیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

veridical: واقعیت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countervail: جبران کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

countervail: جبران کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tantrum: گریه و زاری. قهر. کج خلقی.

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what is the point: فایده ای ندارد!

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what is the point: فایده ای ندارد!

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stentorian: صدای تشدید شده. طنین انداز. پیچش صد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stentorian: صدای تشدید شده. طنین انداز. پیچش صد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dilatory: وقت تلف کردن. آهسته انجام دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

huckster: دست فروش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

huckster: دست فروش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

torpor: سستی. بی حالی. تنبلی She tried to r ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

torpor: سستی. بی حالی. تنبلی She tried to r ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pulchritude: خوش تیپی. زیبایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pulchritude: خوش تیپی. زیبایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acrimony: بد اخلاقی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acrimony: بد اخلاقی

١٠ ماه پیش

مدال‌های Shirinbahari