آزاده - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the police officer ran down the murderer and detained him: پلیس قاتل را دنبال کرد و دستگیرش کر ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a well grounded belief: عقیده ی راسخ

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we continued our conversation after supper: ما گفتگویمان را بعد از شام از سر گر ...

جدید ١٥ ساعت پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

business is dull: تجارت کساد است. منظور اینکه بازار ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is awful quite: بدجوری ساکته! awful اگر پیش از یک ص ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't close yourself off from new things: خودت رو از چیزهای جدید محروم نکن

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

their opposition continues to be heard: مخالفت آنان همچنان به گوش می رسد

جدید ١٥ ساعت پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

garbler: تحریف کننده

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i get grounded: حبس خونگی شدن

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run down buildings: خانه های مخروبه و پوسیده از بنیان r ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tears ran down david’s face: اشک روی صورت دیوید جاری شد

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm feeling rather run down at present: درحال حاضر بیشتر احساس ضعف دارم

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the market is dull today: بازار امروز کساد است

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

but he'd always wrestled with demons: اما او همیشه با شیاطین دست و پنجه ن ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they continued to solicit donations: آن ها پیوسته دست به دامن کمک می شدن ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you get grounded: حبس خونگی شدن

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she accused him of running away from his responsibilities: او ، او را متهم به فرار از مسئولیت ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we noticed a pattern in his behavior: ما یک الگو در رفتار او مشاهده کردیم ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there is a pattern of rising and falling temperatures: یک الگوی بالا و پایین رفتن دما وجود ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they look just alike: با هم مو نمی زنند / کُپِّ هَمَن / خ ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a grounded truth: grounded ( در مقام صفت ) : عیان حق ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're awful quite: بدجوری ساکتی! awful اگر پیش از یک ص ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a demon at work: در کار آفتی است

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his conversation was so dull: مکالمه اش بسیار حوصله سربَر بود.

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she continued nagging at me: همینطور به من غر می زد

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the park was a perfect destination for locals and tourists alike: پارک مقصدی عالی برای محلی ها و "همی ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are awful quite: بدجوری ساکتی! awful اگر پیش از یک ص ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her conversation was so dull: مکالمه اش بسیار حوصله سربَر بود.

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all planes are grounded until the fog clears: تمام هواپیماها تا رفتن مه زمین گیر ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dull red: قرمز مات

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in those days a sea voyage presented real danger: در آن روزها سفر دریایی خطری واقعی ب ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dull film: فیلم کسل کننده

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a dull knife: چاقوی کند

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we have no grounds to hold him: دلیلی برای نگه داشتن او ( در بیمارس ...

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is a dull student: او دانش اموز کند ذهنی است!

جدید ١٥ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the information will be regarded as a strictly confidential: اطلاعات کاملاً محرمانه تلقی خواهد ش ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is very confidential: محرمانه است

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's very confidential: محرمانه است

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tense situation: موقعیت پر تنش

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the atmosphere is tense: جو متشنج است.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seal somebody's fate: سرنوشت کسی را رقم زدن

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her eyes and ears has dulled by old age: چشم ها و گوش هایش با افزایش سن ضعیف ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's like a clone of his older brother: انگار یه نسخه ی همسان از داداش بزرگ ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the system retrieves files from the database: سیستم فایل ها رو از پایگاه داده باز ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the sun has dulled the color of this carpets: افتاب رنگ این فرش ها را کدر کرده!

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this app is just a clone of instagram: این اپ فقط یه نسخه ی تقلیدی از اینس ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her body was retrieved from the mountain: پیکرش از کوه بیرون کشیده شد. retri ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is in one of his dull moods again: او دوباره دچار رخوت و غم شده

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the dull weather: هوای گرفته

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this application is confidential: این اپ محرمانه است ( کسی از چت شما ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a confidential government report: یک گزارش محرمانه دولتی

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we were told that the information is strictly confidential: به ما گفته شد که اطلاعات کاملاً محر ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

doctors are required to keep patient's records completely confidential: پزشکان موظفند سوابق بیمار را کاملاً ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

most dogs can be trained to retrieve objects that their owners have thrown: می توان اکثر سگ ها را آموزش داد که ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the document carries the royal seal: سند مهر سلطنتی دارد.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the atmosphere in the room was tense: فضای اتاق پرتنش بود.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the windows are sealed to prevent drafts: پنجره ها برای جلوگیری از ورود هوا ب ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to retrieve information from the database: بازیابی کردن اطلاعات از پایگاه داده ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she was very tense before the exam: او قبل از امتحان خیلی عصبی بود.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she sealed the envelope: او پاکت را مهر و موم کرد.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the structure's not yet declared safe: هنوز اعلام نکردند ساختمون امنه

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a sealed container: یک مخزن مهر و موم شده

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the doctor relocated his shoulder: دکتر شونشو جا انداخت relocate = ( پ ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seal someone's fate: سرنوشت کسی را رقم زدن

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scientists have succeeded in cloning a number of plants: دانشمندان موفق شده اند تعدای از گیا ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he retrieved his lost phone: گوشی گمشده ش رو پیدا کرد و برگردوند ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she removed her shoes: او کفشش را در آورد

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seals can often be seen on the coast: فک ها اغلب در ساحل دیده می شوند.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the jar has a tight seal: شیشه درپوش محکمی دارد.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her jaw tensed as she waited for the news: فکش منقبض شد وقتی منتظر خبر بود.

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

people wanted to remove the president from his office: مردم میخوان رئیس جمهورو از دفترش بی ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they sealed the deal with a handshake: آن ها معامله را با دست دادن نهایی ک ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he tensed his muscles ready to run: او عضلاتش را منقبض کرد، آماده دویدن ...

جدید ١٦ ساعت پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the house has now been split up into individual flats: خانه در حال حاضر به آپارتمان های جد ...

جدید ١٦ ساعت پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

جدید ٢٠ ساعت پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

جدید ٢٠ ساعت پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

جدید ٢٠ ساعت پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ روز پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ روز پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was a routine procedure: این یک روش معمول بود.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he possesses a large collection of rare coins: او مجموعه بزرگی از سکه های کمیاب را ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to confess information about another especially to the police or a person in authority: اعتراف به اطلاعات مربوط به دیگری به ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an ugly face: یک چهره زشت

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the company possesses valuable patents: این شرکت دارای حق ثبت اختراعات ارزش ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she feared they would victimize her for squealing on their pals: می ترسید به خاطر لو دادن دوستانشان ...

١ روز پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cowpuncher: ( امریکا - عامیانه ) گاوچران

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they possess the land and all the resources on it: آنها زمین و تمام منابع موجود در آن ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we on the path of success: ما در مسیر موفقیت قرار داریم

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

forgive the cowboy talk: لطفا لحن کوچه بازاری من رو ببخش. c ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

anyone with information should contact the police: هر کس اطلاعات دارد باید با پلیس تما ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

especially at things that break up the daily routine: به خصوص در مواردی که برنامه روزمره ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we followed the routine steps: ما مراحل معمول را دنبال کردیم.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

economic growth has been stifled by high taxes: رشد اقتصادی با مالیات های بالا محدو ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't squeal on me or i'll never forgive you: من را لو نده، وگرنه هرگز نمی بخشم ا ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by a stroke of good luck we found the last two tickets for the concert: با یک بخت بلند، دو بلیت آخر کنسرت ر ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

exist in a delicate ecological balance: در تعادل شکننده اکولوژیکی قرار داشت ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the president opened the event with a welcoming address: رئیس جمهور برنامه را با یک سخنرانی ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there's some fresh tea in the teapot: تو قوری چای تازه دم هست.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the criminal squealed and gave up all the information: مرتکب جرم لو داد و تمام اطلاعات را ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her creativity was stifled by the strict rules: خلاقیت او با قوانین سختگیرانه سرکوب ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what fabric is it: جنسش چیه؟

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was lost but as luck would have it a police officer was just around the corner: من گم شده بودم، اما از بخت خوش، یک ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he squealed to the police about his accomplices: او به پلیس درباره هم دستانش خبر داد ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she stifled a giggle: دختر جلوی خنده اش را گرفت.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the audio is clear: صدا واضح است.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the bookies only squealed because we beat them: دلال های شرط بندی فقط به این دلیل ا ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an ugly rumor: یک شایعه ی ترس آور

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the infirmary was separate from the school: درمانگاه از مدرسه جدا بود.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

audio equipment: تجهیزات صوتی

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they went squealing to the european commission: در حالی که شاکی بودن به کمیسیون ارو ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the infirmary is located next to the gymnasium: اتاق پرستاری در کنار سالن ورزشی قرا ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

things got pretty ugly: کارها تا حدودی ناخوشایند شد.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was late to the meeting and as luck would have it the ceo was there that day: به جلسه دیر رسیدم، و از بدبیاری، هم ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the car left the road and ended up in a ditch: ماشین از جاده خارج شد و افتاد تو یه ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they overestimated the time needed to finish the project: اونا زمان لازم برای اتمام پروژه رو ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the government tried to stifle the protests: دولت سعی کرد اعتراضات را خاموش کند.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

but my boot's harder: اما خانواده ی من سر سخت تر از این چ ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a long channel dug at the side of a field or road to hold or take away water: کانالی طولانی که در کنار مزرعه یا ج ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you should thank your lucky stars that your boss didn't see you arrive late: باید شکرگزار ستاره های بخت خود باشی ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her importance in the company was overestimated: نقش اون در شرکت بیش از حد بزرگ جلوه ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't open your mouth: دهانت را باز نکن.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he stifled a yawn during the meeting: او در جلسه خمیازه اش را کنترل کرد.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

politically exposed person: شخص در معرض سیاسی. در مقررات مالی، ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with any luck the traffic will be light and we'll arrive early: اگر کمی بخت با ما یار باشد، ترافیک ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she knew her father would not agree but she begged him nonetheless: او می دانست که پدرش موافقت نخواهد ک ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take tea: tea در معنای ماریجوانا، همراه با فع ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she opened her speech with a joke: او سخنرانی خود را با یک شوخی آغاز ک ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the boot is on the other foot: گهی پشت بر زین ، گهی زین به پشت

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can count on him: من میتونم رو اون آقا حساب کنم

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he ditched his girlfriend: دوست دخترشو دک کرد ( پیچوند، دست به ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

intact couple: زوجی که با هم ازدواج کرده اند و با ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if our luck is against us it will rain during the entire outdoor wedding: اگر بخت با ما یار نباشد، مراسم عروس ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't get on my nerves i will give you the boot: رو اعصابم نرو با اردنگی میندازمت بی ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the elevator doors parted: در های آسانسور جدا شدند [باز شدند]

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the government has ditched plans to privatise the prison: دولت برنامه های خصوصی سازی زندان رو ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you overestimate my value to the company: شما ارزش من را در شرکت دست بالا گرف ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his reputation survived intact: اعتبارش بدون خدشه باقی ماند به اعتب ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we searched for a solution all day but with no luck: تمام روز دنبال یک راه حل گشتیم اما ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i will give you the boot: با اردنگی میندازمت بیرون

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the new road building programme has been ditched: برنامه ساخت جاده جدید کنار گذاشته ش ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't overestimate your strength: قدرتت رو دست بالا نگیر

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his car remained intact after accident: ماشینش سالم ماند بعد از تصادف

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

please count those items in the box: لطفا اون اقلام در جعبه رو بشمار

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to act strange: عجیب غریب رفتار کردن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditch the laziness and do your tasks: تنبلی رو کنار بگذار

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she was very good in the part: او خیلی نقشش را خوب بازی می کرد.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's been down on his luck ever since he lost his job: از وقتی کارش را از دست داده، بدبیار ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

life is a gift: زندگی یک هدیه است

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

after the company lost a big contract several employees got the chop: بعد از اینکه شرکت یک قرارداد بزرگ ر ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is the deed that counts not the thought: این اعمال هستند که محاسبه میشوند نه ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two balloonists had to ditch during the race: دو بالن سوار در طول مسابقه مجبور شد ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teachers apparently expect a certain amount of aggressive behavior from boys: ظاهراً معلم ها تاحدی از دانش آموزان ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's always playing a part: او همیشه نقش بازی میکند!

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you missed the last bus tough luck: آخرین اتوبوس را از دست دادی؟ بد اقب ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the boss booted that girl out of the company that's why she is unemployed now: رئیس اون دختره را از شرکت انداختش ب ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make your first impression count: برداشت اول از خودتونو مهم بدونین.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he has recently parted from his wife: او اخیرا از زنش جدا شده است.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

did you ditch the class today: امروز کلاسو پیچوندی؟ ( نرفتی سر کلا ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i failed my exam ah hard luck mate: امتحانم را قبول نشدم. اوه، بد شانسی ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i count on you: میتونم روی تو حساب کنم

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if i criticize him he gets aggressive and starts shouting: اگر از او انتقاد کنم، پرخاشگر می شو ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we parted at the airport: ما در فرودگاه از هم جدا شدیم.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

meg and neil were due to marry but she ditched him: قرار بود مگ و نیل با هم ازدواج کنند ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

from petrified footprints you may infer that dinosaurs have existed: از جا پاهای سنگ شده ( حک شده ) شما ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

part of my steak isn't cooked properly: قسمتی از استیک من درست پخته نشده اس ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i heard sarah got the chop yesterday apparently her department is being shut down: شنیدم سارا دیروز اخراج شد. ظاهراً ب ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

does this count: اینم به حساب میاد؟

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

win an advantage over: تفوق یافتن ( بر )

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this situation suggests using painkillers: این موقعیت ایجاب میکند از مسکن ها ا ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you've already gotten away with being late once this week don't push your luck: همین این هفته یکبار با دیر آمدن توب ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have an advantage over: امتیاز/مزیت/تفوق داشتن ( بر )

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the new manager came in and started giving a lot of people the chop to cut costs: مدیر جدید آمد و برای کاهش هزینه ها ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go count them: برو اینارو بشمر.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a ditch is a long narrow hole: یک حفره یا گودال باریک و دراز است.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

who gets which shift is just the luck of the draw: اینکه چه کسی کدام شیفت را بگیرد فقط ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was late to work too many times and finally got the chop: او بارها دیر به سر کار رفت و بالاخر ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to lose focus: تمرکز از دست دادن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the rack of old age: رنج پیری

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the workers were chopping wood for the fire: کارگران در حال تکه تکه کردن چوب برا ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i think part of her problem is that she doesn't listen carefully enough to what other people say: فکر می کنم بخشی از مشکل او این است ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give somebody an advantage over: به کسی امتیاز دادن ( در )

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prosecute a crime: تعقیب قانونی یک جرم

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was so petrified and so numb: من خیلی وحشت زده و بسیار بهت زده شد ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

delicate flavour: طعم دلپذیر

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quit worrying: دست کشیدن ( از کاری ) متوقف کردن ( ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she's got a rack on her chest: ( در مورد کسی که پروتز سینه گداشته ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you keep making mistakes like that you're going to get the chop: اگر به این اشتباهات ادامه بدهی، اخر ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

part of this form seems to be missing: به نظر می رسد بخشی از این فرم موجود ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

count out on me: رو من حساب نکن

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he suggests that: پیشنهاد وی . . . است

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

win an advantage: تفوق یافتن ( بر )

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we need the steps to get into the attic: ما واسه دسترسی به اتاق زیر شیروونی ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

protected from political majorities moved by economic crisis or ideological reasons: در برابر اکثریت های سیاسی ، تحت تأث ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bid good evening: شب بخیر گفتن.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she was racked by jealousy: حسادت شکنجه اش میداد یا رنج میبرد

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i grew up in the south part of the town: من در قسمت جنوبی شهر بزرگ شدم.

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give somebody an advantage: به کسی امتیاز دادن ( در )

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the state will prosecute the crime to the fullest extent of the law: دولت این جرم را تا حد کامل قانون پی ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ellen's seeming indifference to the woman's fate: بی تفاوتی ظاهری الن به سرنوشت زن

١ روز پیش

مدال‌های آزاده