پیشنهادهای فرنوش (١٩)
نمونه: می خواهید که از گرسنگی دلشورا بگیرد مهمان؟! کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۶، صفحه ی ۱۳۴۹
تلقین کردن، القا کردن
نمونه: ۱. در دکان باز بود و ماشین چاپ با همان دنگالی دائمی تلق و تلوقش به راه بود. ۲. بالای سر مردها و درست عمود بر صفحه ی مدور میز، بادبزن سقفی دنگ ...
چنغ: چانه نمونه: من از شکل و قواره ی حبیب بیزارم. با آن چنغ کجش. کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۳
کرت: بار، دفعه نمونه: بندار . . . هفته ای دو کرت راهی می کند دنبالت که بروی و دستی به سر و رویش بکشی. کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۳
نام سازی هم خانواده با آکوردئون که از سازهای مهم روسیه و قفقاز می باشد.
یل: کت زنانه نمونه: زنی که مهره های زرد و سفید به یل خود بسته باشد، نمی گذارم پا به چادرت بگذارد. کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۳
مژدگانی، مشتلق جایزه و انعامی که در مقابل خبر خوش به کسی بدهند. نمونه: اگر بتوانی ردش را نشان بدهی، مشتلی قانه هم دستت می گیرد. کلیدر، محمود دولت آ ...
هم دندان: هم سن وسال نمونه: با حاج آقا حسین نان و نمک خورده بودم، سر یک سفره نشسته بودم. همراهش داد و ستد داشتیم. با پدرم هم دندان بود. کلیدر، محمود ...
کلینه کردن: وسوسه کردن، افسون کردن، جادو کردن، گول زدن نمونه: زبان تو خیلی چرب و نرم بود. آمدی و پدر من را کلینه کردی. افسونش کردی. کاری کردی که زبان ...
کسی که زنش فاسد و نابه کار است. نمونه: قدیر نمی توانست دلگیری خود را از جوره ی برخورد بابقلی بندار، آن هم در چشم نادعلی، پنهان و پوشیده بدارد. قلبش ...
چرا کردن ( چریدن ) حیوانات در شب نمونه: خیال می کنی ما اینجا به شبچره آمده ایم؟ . . . ما با مردهای شما کار داریم. کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۲
ارقه: سلیطه، دریده، وِزّه نمونه: زن ارقه ای است. لنگه اش روی زمین یافت نمی شود. پیش از این که زن چپاو بشود، زن دایی آشنامان، قدیر، بود. . . . اما یک ...
یک ساز زهی زخمه ای
لاغر، نحیف
موچین نمونه: آرام آرام واهمه ای گنگ به روح مارال خلیده بود. مثل این که در دندان منقاشی گیر کرده باشی. ( کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۱ )
عهده، مسئولیت نمونه: برادر ارشد تو به زندان است، پس کارها را به مُخت تو می گذارم. کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۱
حیران، متحیر نمونه: خان عمو به او تشر زد: پس چرا گرنگ ایستاده ای؟ کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۱
نمونه: بر بالای شتر، گل محمد یکبر نشسته، چوبدستش را بیخ خطب جا داده بود و کلاه را تا چنگ ابرو پایین کشیده بود. کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۱