٢ رأی
١ پاسخ
٣٠٣ بازدید

گاهی آنقدر واقعیت داری  که پیشانی ام به یک تکه ابر سجده می برد، به یک درخت خیره می شوم ، از سنگ ها  توقع دارم  مهربانی را. باران بر کتفم می بارد، دست هایم هوارا در آغوش می گیرد؛ شادی،پایین تر از این مرتبه است که بگویم چقدر گاهی آنقدر واقعیت داری که من صدای فروریختن شانه های سنگی شیطان را می شنوم.

٨ ماه پیش