دیکشنری
امتیاز در دیکشنری
٣٥
رتبه در دیکشنری
١٦,٦٣٦
لایک
٤
دیسلایک
٠
جدیدترین پیشنهادها
٨ ماه پیش
٠
collocation برای کسی که عادت داره خیلی سریع و به راحتی خشمگین بشه. مثال: Bob's got a really bad temper, so if I were you I wouldn't marry him.
٨ ماه پیش
٠
collocation انجام دادن کاری که قصد داشتید آن را انجام دهید یا امیدوار بودید که انجام دهید. مثال:Rafael wanted to be the world's top - ranked tennis ...
٨ ماه پیش
٠
وقتی به کمک کسی نیاز داریم و از او بخواهیم کاری برای ما انجام دهد. مثال: Can I ask a favor?
٨ ماه پیش
٠
collocation تماس با شخص یا شرکتی بعد از دیدن آگهی تبلیغاتی اش مثال: I put an advertisement online and lots of people answered it.
٨ ماه پیش
٠
انجام دادن کاری که اشتباه است یا نتیجه خوبی ندارد. مثال: Some people learn from the mistakes they've made, and some people don't
جدیدترین ترجمهها
ترجمهای موجود نیست.
جدیدترین پرسشها
پرسشی موجود نیست.
جدیدترین پاسخها
پاسخی موجود نیست.