bad temper

جمله های نمونه

1. His bad temper was aggravated by his headache.
[ترجمه گوگل]بدخلقی او با سردردش تشدید شد
[ترجمه ترگمان]از سردردش شدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Father is in a bad temper, but let him sleep it off.
[ترجمه گوگل]پدر بداخلاق است، اما اجازه دهید آن را بخوابد
[ترجمه ترگمان]پدر خیلی بد اخلاق است، اما بگذار بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I set his bad temper down to his recent illness.
[ترجمه گوگل]بدخلقی او را به بیماری اخیرش کاهش دادم
[ترجمه ترگمان]کج خلقی او را نسبت به بیماری اخیرش نشان دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has a bad temper.
[ترجمه گوگل]او بدخلقی دارد
[ترجمه ترگمان]او اخلاق بدی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His bad temper chased his friends away.
[ترجمه گوگل]بدخلقی او دوستانش را بدرقه کرد
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی His دوستانش را دنبال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's in a bad temper today.
[ترجمه shsfagh] او امروز بد اخلاق بود
|
[ترجمه گوگل]او امروز در بدخلقی است
[ترجمه ترگمان]امروز حالش بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I put his bad temper down to his recent mood of frustration.
[ترجمه گوگل]من بدخلقی او را به حال و هوای ناامید اخیرش پایین آوردم
[ترجمه ترگمان]من خلق و خوی بد خود را با خلق و خوی اخیر او در میان گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mick was stubborn and domineering with a very bad temper.
[ترجمه گوگل]میک با خلق و خوی بسیار بدی سرسخت و سلطه جو بود
[ترجمه ترگمان]میک کله شق و مستبد بود و خلق و خوی بسیار بدی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We have to bear with his bad temper because he is a bit frustrated these days.
[ترجمه گوگل]ما باید بدخلقی او را تحمل کنیم زیرا او این روزها کمی ناامید است
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم با خلق و خوی بد خود تحمل کنیم، زیرا او این روزها کمی ناامید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's got a really bad temper.
[ترجمه parsa] او اخلاق بسیار بدی دارد
|
[ترجمه گوگل]او واقعاً خلق و خوی بدی دارد
[ترجمه ترگمان]اون اخلاق خیلی بدی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She attributed his bad temper to ill health.
[ترجمه گوگل]او بدخلقی او را به بیماری بد نسبت داد
[ترجمه ترگمان]او خلق و خوی بد خود را به سلامت بیمار نسبت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That outburst was illustrative of her bad temper.
[ترجمه گوگل]آن طغیان گویای بدخلقی او بود
[ترجمه ترگمان]این فوران خشم بر خشم او آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You should keep in your bad temper.
[ترجمه گوگل]شما باید بدخلقی خود را حفظ کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید با خلق بد خودت ادامه بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I put his bad temper down to having had an unhappy childhood.
[ترجمه گوگل]من بدخلقی او را به خاطر داشتن کودکی ناخوشایند پایین آوردم
[ترجمه ترگمان]من خلق و خوی بد او را به خاطر این که دوران کودکی غم انگیزی را در بر گرفته بودم ناراحت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• irritability, tendency to become angry easily, unpleasant personality

پیشنهاد کاربران

collocation
برای کسی که عادت داره خیلی سریع و به راحتی خشمگین بشه.
مثال: Bob's got a really bad temper, so if I were you I wouldn't marry him.
کج خلق

بپرس