پیشنهاد‌های شیوا شاه محمدی (٣٦)

بازدید
٦٠
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مطیع بودن، اطاعت کردن ، همگام با دستورات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مسئولیت چیزی را بر عهده گرفتن Shoulder phrase:

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنار زدن مردم و رد شدن. Elbow people aside

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Without any help or any option, depressing situation, alone

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای بالا رفتن و اوج گرفتن . When something goes up در مورد بلندای امواج دریا در طوفان سهمگین The water towering over our boat

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آبجوخور و مشروب خور قهار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح است ، به معنی شخص عاقل Wise person= owl like

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

چهره زیبا ، عروسکی ، به شخصی که صورت زیبا و بی عیب و نقص داشته باشد میگویند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

اصطلاح ، درمورد شخص احمق و نادان گفته میشود. Some obe who is silly and stupid

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یک سری وقایع در فیلمنامه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٢٥

اصطلاح به معنای تزئینات روی کیک ، اما به معنی هرچیز جذاب که ضروری نیست.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

an attractive but inessential addition or enhancement. "more goals would have been the icing on the cake"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیر باور، محتاط و مشکوک ، Not easily convinced

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

درمانده و بیچاره ، بدون کمک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

به عنوان اصطلاح نازپرورده، کسی که همه نیازهایش درجا بدون زحمت خودش برآورده میشود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

اصطلاح، به معنای خیلی خوشحال بودن. ترجمه تحت لفظی نباید بشود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارزیابی محدودیت توانایی شخص یا چیزی در انجام دادن کاری و یا دستیابی به هدف مشخص

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

این یک اصطلاح است و کلمه به کلمه معنی ندارد. به معنای تفاوت بسیار زیاد ، از زمین تا آسمان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به شدت متفاوت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

دزدیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

فهمیدن ایده و معنای کلی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

انجام دادن کاری همزمان با کار دیگر While doing something else Eg: I dont have time to eat lunch , i just have a sandwichon the hoof

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

so extreme or intense as to prevent normal thought. وقتی شرایط انقدر شدت و حدت داشته باشد که فکر آزاد نباشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

دخل ام را آوردند. بلاخره بدهی هایم دخل من را آوردند my debts finally caught up with me

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

کم کردن تعداد و سایز و هر چیزی . مثل کم کردن نیروی کار they cut back on workforce and let me go آنها نیروی کار را تعدیل کردند ( کم کردند ) و مرا بیر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

خرج او بیشتر از برج اش است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

داشتن یک طلسم خوب یا بد که منجر شود فرد روز به روز بهتر شود یا برعکس هیچ چیز درست پیش نرود. It is funny how you can hit a run of bad luck

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

کمک کردن به خود یا کسی تا احساس خوشبختی کندو احساس افسردگی یا نگرانی کمتری داشته باشد cheer somebody up

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در مورد سفر با قطار و سایر وسایل نقیله . سر از جایی در آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

وقتی یکسری موقعیت ها و وقایع منجر به یک اتفاق شود و معناپیدا کند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

توصیف مکانی که محبوب است و به طور کلی از جمعیت پر شده باشد . مثل محل برگزاری کنسرت مثال : the place was packed and we started to play our first play

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

برنامه ریزی شده از قبل با پرداخت پول

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

مدیون در حال حاضر . برنامه ریزی شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

نگاه کردن به اطراف با دقت . To scan the area with ones view and

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

An uneasy feeling of doubt , fear , especially ones own conduct

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

احساس شک و تردید همراه با ترس