رضا فرهنگ - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

create enemy: دشمن تراشی

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

most powerful example: مهمترین مورد

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preservation of the species: حفظ گونه ها

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

law of nature: قانون طبیعت مثال: The stronger asse ...

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

martial might: قدرت نظامی

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be justified in: حق داشتن که مثال: He was absolutely ...

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

appraise the situation: ارزیابی موقعیت مثال: He cannot even ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there is no percentage in: ارزش ندارد - فایده ندارد مثال: Ther ...

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make no reference to: هیچ اشاره ای نکردن به مثال: He made ...

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

opinion former: به افرادی می گویند که حرف هایشان تأ ...

٩ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the economic interest of: نفع اقتصادی - نفع اقتصادی داشتن

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٩ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

darwinian selection: انتخاب داروینی مثال: He would have ...

٩ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in a couple of shakes: فوری – زود – در یک چشم به هم زدن مث ...

٩ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mature into: رسیدن به ( از لحاظ بررسی و نتیجه گی ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

same: ثابت مثال: His foreign policy visio ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by way of introduction: به عنوان مقدمه – مقدمتاً مثال: By w ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quite a long time: مدتی نسبتاً طولانی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

proper clothing: لباس مناسب

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

napoleonchik: ناپلئون کوچک این واژه ای است که است ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shoot to stardom: به اوج شهرت رسیدن مثال: He shot to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sunny side: روزهای خوش مثال: The sunny side of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

traditional: at root a traditional officials : ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

test: مورد بررسی قرار دادن مثال: The evid ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

red army: ارتش سرخ مثال: He was the most bril ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

valet: اگر جمله مربوط به مسائل نظامی باشه، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come to view: به نتیجه ای رسیدن مثال: He came to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

political instinct: شمّ سیاسی

١٠ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strident criticism: انتقاد سرسختانه مثال: He was able t ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a dramatic success: موفقیتی شگرف مثال: It was a dramati ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

racial reordering: آرایش تازۀ نژادی مثال: Hitler knew ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gaining the support: جلب حمایت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

component elements: عناصر تشکیل دهنده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

congenital illness: بیماری ذاتی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

legitimizer: مشروعیت دهنده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clear line: مرز مشخص مثال: They had crossed a c ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mentally disabled: معلول ذهنی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

notion of togetherness: حس همبستگی مثال: This event has str ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lack of confidence: بی اعتماد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

health: بقا مثال: It was essential for the ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intuitive flair: قوه تشخیص درونی مثال: They confiden ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plain wrong: اشتباه محض مثال: His inspirations w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

favoured: ترجیح دادن – موافق بودن مثال: He fa ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

negative: بی فایده مثال: It is essentially ne ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by some: به لحاظی، به نحوی، به گونه ای. مثا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

restore honour: اعاده حیثیت – مثال: His promise to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

engagement: نبرد – پیکار – درگیری مثال: The lar ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pursue the perpetrator: تعقیب کردن خطاکار مثال: They no lon ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

preservation of the species: حفظ گونه ها

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

possible explanation: توضیح مناسب – توجیه قابل قبول مثال: ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not least because of: به خصوص به خاطرِ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by the case of: در مورد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

national revival: احیای ملی - تجدید قوای ملی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rescue vessel: کشتی نجات

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

open top car: ماشین روباز مثال: He was driving in ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

law of nature: قانون طبیعت مثال: The stronger asse ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

good background: سابقه خوب. پیشینه خوب مثال: He was ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep dark: بی خبر گذاشتن مثال: He had delibera ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chief objective: هدف اصلی مثال: A woman whose chief ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the merest: به خاطر کوچک ترین – برای کم ترین مث ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

multitude of self: شخصیتِ چندگانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick to: عقب نشینی نکردن

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

without qualification: بدون قید و شرط – بدون هیچ تغییری مث ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

oil fields: مناطق نفت خیز

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

most powerful example: مهمترین مورد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brittleness: آسیب پذیری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

create enemy: دشمن تراشی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fall away: برطرف شدن مثال = When he speaks, al ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

and here too: اما اینجا هم مثال = And here too th ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

obvious flaw: خطای آشکار مثال = There was an obvi ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

principal object: هدف اصلی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intuition: قوۀ تشخیص

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inner conviction: باور قلبی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

carefree: با خیال راحت مثال: We entered this ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

old fashioned: در گذشته سیر کردن – مثال: His think ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

present: عنوان کردن مثال: He had presented e ...

١٠ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

oil fields: مناطق نفت خیز

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

principal object: هدف اصلی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

inner conviction: باور قلبی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

create enemy: دشمن تراشی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

and here too: اما اینجا هم مثال = And here too th ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

obvious flaw: خطای آشکار مثال = There was an obvi ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the merest: به خاطر کوچک ترین – برای کم ترین مث ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

most powerful example: مهمترین مورد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

multitude of self: شخصیتِ چندگانه

١ سال پیش

ثبت حداقل ١٠٠ رای

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lack of confidence: بی اعتماد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

notion of togetherness: حس همبستگی مثال: This event has str ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strident criticism: انتقاد سرسختانه مثال: He was able t ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pursue the perpetrator: تعقیب کردن خطاکار مثال: They no lon ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

restore honour: اعاده حیثیت – مثال: His promise to ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

intuitive flair: قوه تشخیص درونی مثال: They confiden ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plain wrong: اشتباه محض مثال: His inspirations w ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

opinion former: به افرادی می گویند که حرف هایشان تأ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear line: مرز مشخص مثال: They had crossed a c ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mature into: رسیدن به ( از لحاظ بررسی و نتیجه گی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mentally disabled: معلول ذهنی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

racial reordering: آرایش تازۀ نژادی مثال: Hitler knew ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not least because of: به خصوص به خاطرِ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the economic interest of: نفع اقتصادی - نفع اقتصادی داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gaining the support: جلب حمایت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by the case of: در مورد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

national revival: احیای ملی - تجدید قوای ملی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

component elements: عناصر تشکیل دهنده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rescue vessel: کشتی نجات

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

without qualification: بدون قید و شرط – بدون هیچ تغییری مث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a dramatic success: موفقیتی شگرف مثال: It was a dramati ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

open top car: ماشین روباز مثال: He was driving in ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

possible explanation: توضیح مناسب – توجیه قابل قبول مثال: ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

good background: سابقه خوب. پیشینه خوب مثال: He was ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

come to view: به نتیجه ای رسیدن مثال: He came to ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

napoleonchik: ناپلئون کوچک این واژه ای است که است ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

red army: ارتش سرخ مثال: He was the most bril ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chief objective: هدف اصلی مثال: A woman whose chief ...

١ سال پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

مدال‌های رضا فرهنگ