پیشنهادهای مهسا کی ار بی (٤١)
Put off your journey سفرت رو به تعویق بنداز
توی متن جنایی میشه محل حادثه
تعلیق انگیز، ایجاد تنش ( داستان، فیلم، نمایشنامه و غیره )
پر ادویه
Finer and grosser کلی و جزئی
سر دبیر
یعنی غر زدن. . سر کسی رو خوردن یعنی وراجی. . زیادی حرف زدن. . eat someone's head off Sorry I eat off your head by the way
To encourage someone with the use of great word
آلوده کردن
جمع کردن یه چیزی طی چندین سال
at that point, i couldn't have done much else تو اون لحظه کار دیگه ای نمیتونستم بکنم 4 Touchstone nuit 8
پرسه زدن
In exchange for free advertising در ازای تبلیغات رایگان Touchstone 4 page 73
When you collect something in the long time
Remove unnecessary items from a room
You're not supposed to go into clubs under the age of 18, but I know some kids manage to get away with it. تو نباید بری تا قبل ۱۸ سالگی بری کلاب شبا ...
i'm stretched a little bit today امروز ممکنه وقت نکنم
i tapped ino rich vein یک ادم پولدار به پستم خورد
توی سریال New girl چرا اشمیت باید توی douchebag jar پول بندازه؟! اخه یه بار گفت کسی ساعت منو ندیده؟ بهش گفتن پول بنداز اینکه حرف بدی نزد اخر قسمت ...
زیر و بم صدا
سمبوسه چیه!؟ پنکیک خودمونه که نازک هست و دایره شکل هست وقتی تاش میکنی میشه یک چهارم دایره شکل مثلث میشه!!
مزون دوز
Something that's subtle for your shape
خودشو جمع جور کرد Pick herself up
در دعوا حلوا خیرات نمی کنند ( تحت اللفظی: هر کاری در عشق و جنگ رواست )
To teach something from past generations to the younger ones
سریال friends فصل سوم قسمت هفت ریچل داره با خودش حرف میزنه میگه if i squint . . . میخواد بگه اگه واقع بین نبودم یعنی اگه میخواستم تصویر سازی کنم تو ...
I didn't sleep a wink چشم روهم نذاشتم ( اصلا نتونستم بخوابم ) Modern family season 5
Trust me he did not get ripped off به من اعتماد کن اون اصلا سرش کلاه نرفته Modern family S5 E6
To decide not to deal with something or someone anymore Touch stone 4 page 18
he would whisper words of longing اون کلمات حسرت آمیز را زمزمه میکرد
به اینترنت وصل شدن
بخیه. بخیه ها
بخیه
زمانی که توی زمین فوتبال شخصی یا استودیو شخصی بازی میکنیم . بازی های گروهی مثل فوتبال والیبال
افسردگی شدید
I lost my temper کنترل خودمو از دست دادم
She Prefers to bottle up her emotions سعی کرد به روی خودش نیاره
بروز دادن احساسات
داشتن امید و شانس برای چیزی که در آینده ای نزدیک اتفاق میوفته
دیوانه دار خوشحال