پیشنهاد‌های نیکوکار چانی (٩٢)

بازدید
١٥٤
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالین در کارچان ( فارسی دوانی ) بالین گفته می شود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٤

چرا خود آبادیس بجای تایید نمی نویسد پذیرش سپاس . پس از پذیرش ، پشنهاد شما منتشر می شود .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تایید می کنید ؟ = می پذیرید؟ تایید کردید ؟ = پذیرفتید؟ تایید شد ؟ پذیرفته شد ؟

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کارچان ( فارسی دوانی ) به شیطنت های کودکانه ملقاسی و یا شاغال مستی می گویند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اُلگو در کارچان ( فارسی دوانی ) به الگویی که برای قالی بافی استفاده می کردند واگیره می گفتند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

تایید = بدرستی تایید است = درست است تایید کنید = درستی را بررسی کنید تاییدیه بدهید = بگویید/بنویسید درست است تایید شود = درستی اش ابراز شود

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شانه بِسَر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کارچان ( فارسی دوانی ) به 'خار' تیک گفته می شود. به خاری که مانند سوزن در دست فرو رود تیک و به خاری که دست را زخم کند تیغ گفته می شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خواهشانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوق و چماق به خاطر هم قافیه بودن در کنار هم بودن که اکنون شده چوب و چماق ، پس در میابیم که چوق درست است ، نه چوب

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کارچان ( فارسی دوانی ) به "چوب" ، " چوق" گفته می شود ، این واژه پس از نرم شدگی به شکل "چو" و "چوب" در آمده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کارچان ( فارسی دوانی ) به ظرف بزرگی که برن را در آن آبکش می کنند برنج پالا می گویند . برنج پالا یعنی پالایشگر برنج

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هَموَند

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هَموَندان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رخ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَبَر مَرد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجازه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدول کنار خیابان = خِشت چین ( از نوع سیمانی ) جدول مجله = بر خشت جدول ضرب = در خشت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کارچان یعنی پرمایه و غلیظ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خَست در کارچان ( ( فارسی دوانی ) ) به جای غلیظ می گویند خَست.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رُو row رُوَّکی rowwaki در کارچان ( ( فارسی دوانی ) ) به چیز هایی که از حد معمول شل تر هستند میگن " رُو row " یا " رُوَّکی rowwaki

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرسپیر ( بر وزن سردبیر )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپیر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپارت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایندگی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بازنمود ها

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

علی ابراهیمی عزیز کجاش ایراد داره که بگی امکان داره گوشی منو بارمَند کنی ؟

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاخه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این دبیره پارسی است که بدست پارسی زبانان به کمک عرب زبانان آمد برای نگارش قرآن و ارسال آن به ممالک مسلمان شده . اَعراب چطوری باید اونو به کار می گرفت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این دبیره پارسی است که بدست پارسی زبانان به کمک عرب زبانان آمد برای نگارش قرآن و ارسال آن به ممالک مسلمان شده . اَعراب چطوری باید اونو به کار می گرفت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tooppall توپ پال

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توپّال

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شارژ = بارمند شارژر = بارمند کن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیوا یعنی متمایز

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگ واسپاری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگ دریافت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کارچان ( فارسی دوانی ) وَرّوک می گویند .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

چرا دنبال واژه های سخت هستیم برای پارسی سازی . مگه رفت و آمد چشونه ؟ ورود : آمد خروج : رفت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سِنگِله در کارچان ( فارسی دوانی ) به چرکی که روی بدن رسوب کرده میگن . نمونه ، میگن از بس دستاشو نشسته روی دستاش سِنگِله بسته

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کسی که سفره رو درو می کنه یا شبیه گاو میخوره همه چیزو می گن یولمه میکنه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

هوشمند

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آقای مصیب شوربختانه این نام بد جا افتاد برای ما ، اگه همونطوری که میگیم ماشین ( خودرو سواری ) و ماشین پلاستیکی ( اسباب بازی ماکت خودرو سواری ) می گفت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تخته هوشمند

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

در ریشه گوگل به دسته های کوچک حیوان ( ( گاو ) ) گفته می شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

گو گل در کارچان ( فارسی دوانی ) گلّۀِ گاو معنی می دهد این مثال را برای بی احترامی به برخی اجتماعات هم به کار می برند مثلا به جای اینکه بگن چرا همه د ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنارسان

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندازه داری نهایی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندازه دار یا با اندازه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اندازگر من اگر بخواهم واژه ای پیشنهاد بدم واژه اندازگر رو پیشنهاد میدهم چرا ؟ وقتی هندسه = اندازه پس هنداسگر=اندازگر