تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آره! درسته! ( به طور عامیانه جهت تایید حرفی یا کاری استفاده می شود )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لغزش، لغزیدن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

موفقیت باعث موفقیت می شود. موفقیت موفقیت می آورد. مثال: Being naturally gifted makes you successful earlier in life and success breeds success

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. تعدیل نیرو کردن مثال: "a TV news producer told what happened after her network downsized the newsroom" 2. به محل زندگی کوچکتر نقل مکان کردن م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اصلاً/ ابداً ۲. در هر صورت مثال از کتاب کمبریج آیلتس ۱۲: If you injure yourself at all, even if it's really minor, you must report to him

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رؤیت رسانه ای Ex: Sports sponsorship provides increased media exposure for a company and its brands

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چیزی را به یاد آوردن/به گذشته فکر کردن I keep thinking back to the day I arrived here من مدام به روزی که به اینجا رسیدم فکر می کنم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جستجوگر / کنجکاو / پرسشگر We all have this enquiring instinct

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانیش رو شاید بشه گفت: سازمان یافته، منظم. تعریف در دیکشنری لانگمن: an organic system or relationship is one in which the parts or people f ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

تقریبا / almost The decorating is as good as finished - I just need to finish off the painting.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در نقاط زیادی وجود داشتن/پراکنده شدن Collins: If things are dotted around a place, they can be found in many different parts of that place Many pie ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

be tied up with something: to be very closely related to something وابسته بودن به، رابطه نزدیکی داشتن با و یا پیوند تنگاتنگی داشتن مثال: The shor ...