تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

cambridge dictionary : someone whose job is to help you become stronger and healthier by deciding which exercises you should do and showing you how t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تعریف دیکشنری merriam از این کلمه آمده : items that belong to someone and that are ***small enough to be carried بنابراین ترجمه "وسایل شخصی" ترجمه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به بیان ساده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در قالب noun یا همان اسم ، معنی "پسرفت" هم میتونه بده مثال : For her to take a job with lower pay would mean a step down in their standard of living ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هشدار بمب گذاری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هدف چیست ؟ منظور چیست ؟ مثال : I suppose we could save one or two of the trees, but what’s the point? معنی : من فکر می کنم ما می توانیم یک یا دو درخت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لازم به ذکر است ( که ) . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرقت عامدانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر چیزی بودن یا ماندن ( قول ، توافق ، حرف یا . . . ) مثال : I stand by what I said earlier معنی : من سر چیزی که قبلتر گفتم هستم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقش این کلمه در انگلیسی "صفت" است اما در فارسی معادل و معنی تک کلمه ای ندارد . معنی آن به فارسی میشه : "کسی که خودش را میگیره" معنی ساختار های stay/ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که از هر انگشتش یک هنر میباره ، مثال : Your brother is a man of many talents ترجمه : برادر تو از هر انگشتش یک هنر می باره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیازهای اولیه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

the police " اداره پلیس " میشه اما ترجمه police میشه : "پلیس" ( منظور فرد است )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

( در مورد احساسات مثل خشم و . . . ) فرو خوردن یا سرکوب کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

طعنه زدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلند فحاشی کردن ، مثال : The crowd continued to scream abuse at him جمعیت به بلند فحاشی کردن به او ادامه داد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"این چیزیه که مردم میگن" ، مثال : He was having an affair with Julie, so the story goes او با جولی رابطه نامشروع داشته ، این چیزیه که مردم میگن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گفتمان آزاد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جا خورده ( از یک اتفاق بد ) مثال : He was badly shaken after the attack او بعد از حمله بدجور جا خورد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجربه قبلی He had no previous experience of managing a farm او هیچ تجربه قبلی در مدیریت کردن یک مزرعه نداشت ( =سابقه مدیریت مزرعه را نداشت )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در فارسی می گوییم : مثل سنگ سفت و محکم The bread was stale and rock - hard نان بیات و مثل سنگ سفت و محکم بود

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دانش کتابی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در زمینه قیمت معنی "درآمدن" میتونه بده The bill works out at �15 each هر کدوم از قبض ها 15 پوند درمیاد If we go by taxi, it’s going to work out very ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیز ( جایی ) رفتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تهدید چاقو مثال : An eighty - year - old man was robbed at knifepoint in his home به یک مرد 80 ساله در خانه اش "به تهدید چاقو" دستبرد زده شد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بعضی جاها توی مکالمه محاوره معنی "یه مشت" میده