پیشنهاد‌های دیار دِنا وُ خومی (٧٦)

بازدید
١٤٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

در لری بویراحمدی *قِن قِن کِردَن یعنی= ۱. عمل لواط انجام دادن ۲. اُبنه ای بازی درآوردن ۳. پسری که حرکات و رفتاری تحریک آمیز برای انجام عمل شنیع لوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

خب بریم سراغ لری بویراحمدی در لری بویراحمدی معادل - کون به معنی باسن یا نشیمنگاه *قِن - ghen هست {حرف قاف در لری بویراحمدی محکم و غلیظ و تو حلقی تلف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

در لری بویراحمدی قاش - ghash به معنای: آغل ، محوطه حصار شده ای که عشایر حیوانات خود را در آن نگه می دارند به جای آن ( اوشا ) هم بکار میرود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی پِتِرو - peteru به معنای: جوش خوردن استخوان شکسته، رشد مجدد هر چیز شکسته ای اعم از اعضای بدن انسان و حیوان و درخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

خب خب حالا نوبت لری بویراحمدی😉 در لری بویراحمدی پِت - pet به معنای: توان، نیرو، قدرت مثال= پت نیاره= توان ندارد / پت نیگِرِش= توان ایستادن ندارد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در لری بویراحمدی هِریم - herim به معنای: توان و نیرو داشتن مثال: زونیش هریم نیاره= زانویش توان ندارد، توان حرکت ندارد دیگر واژگان هم معنی: پِت / م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در لری بویراحمدی پِچِی صورت دیگر واژه ( پِچَه ) به معنای: مقدار کمی از هرچیزی مثال= یه پچی نون: مقداری نان، کمی نان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی چَپَر یا پَچَر ( تفاوت تلفظی در نقاط مختلف استان کهگیلویه و بویراحمد ) به معنی: آدم دعوایی و آشوب طلب، دردسر ساز.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

در لری بویراحمدی پَچَّر - pachar به معنای= اهل دردسر، اهل دعوا، دعوایی، آشوب طلب [در برخی مناطق ( چَپَر ) تلفظ می شود ) ] مثال: آدم پچریَه= انسان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی بِلِنگَه - belenga به معنی= درخشیدن ، برق زدن ، نورافشانی مثال: بلنگه ایزنه= برق میزند / سرش بلنگه ایزنه= سرش برق میزند دیگر واژ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

در لری بویراحمدی معانی مختلفی دارد بُر - bor به معنای= دسته ، گروه ، قسمتی از یک کل مثال: یه بر آیم= یک دسته ، گروه آدم بر بر= دسته دسته ، گروه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی بُخچَه - bokhcha صورت دیگر آن باغچَه هست در برخی مناطق به معنای بقچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

شباهت زیادی که به لری داره نشون دهنده ساکنین لر اون منطقس نصف بیشتر کازرون لر تبار هستن و خب گویش اونا هم خیلی کلمات لری داره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در لری بویراحمدی بِجِلی - bejeli به معنای= هرچیز قرمز و براق ، جلا داده شده ، تراشیده و براق و بدون مو مثال: جومی سرخ بجلی= پیراهن قرمز براق سر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

در لری بویراحمدی باهِندَه - bahenda در برخی مناطق پَرِندَه به معنی پرنده و آنچه پرواز می کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در لری بویراحمدی بالِنگ - baleng به خیار سبز می گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی بِتاش - betash به معنی = با شتاب ، با عجله مثال: بتاش کار ایکنه= با شتاب کار میکند بتاش اومه= با شتاب ، سرعت آمد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در لری بویراحمدی بُت - bot به معنی گلو هست این کلمه در جنوب کشور استفاده میشه و فقط مختص لرها نیست، به عنوان مثال در اصفهان هم این کلمه استفاده م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی چَمَروک - chamaruk در برخی مناطق چملوک به معنای= کج ، خم ، خمیده مثال: کمرش چمروکه= پشتش کج و خمیده شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در لری بویراحمدی چَمَک - chamak معنی= ابزاری چوبی که دو شاخه دارد و بین دو شاخه آن هیزم می چینند و به منزل می برند ، چوب دستی که موقع راه رفتن و ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی چِمَتِر - chemater در برخی نقاط چِمَتُر به معنای = مشک دوغ زنی و کره گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی چِلیس یا یَچِلیس که همراه با کلمه تَر به معنای خیس میاد و معنی بسیار میدهد تَر یه چلیس: بسیار خیس ، خیس آب بجای حرف - چ - حرف � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی چِلوس - chelus در برخی مناطق جِمَت - jemat به معنای هیزمی که یک سر آن آتشین هست پ. ن : تبار این واژه مشخص نیست اما در جنوب کشور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی چِلیک یا کِلیچ - chelik , kelich کِلیچ استفاده رایج تری دارد به معنای انگشت هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در لری بویراحمدی چِلکَه - chelka به معنای همان چلیکه در فارسی هیزم ریز و کوچک ، خرد و ریز هیزم که برای آتش درست کردن استفاده میشود دیگر معانی در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در لری بویراحمدی کِلات - kelat به معنای = نوک سر ، تاج خروس ، موهای جمع شده بر بالای سر مثال: کلات سر: موی سر قضاته من کلاتم: درد و بلات به سرم ...

٢