پیشنهادهای عطیه (١٦)
خوب تحلیل کردن و قضاوت کردن و سر از ماجرا درآوردن زیرک و زیرکانه shrewd businessman shrewd decision
به عنوان صفت: 1. پر خرج ( غذا، سبک زندگی، کاتالوگ، ساختمان، . . . ) 2. آدم سخاوتمند به عنوان فعل: ( با دست و دل باز ) خرج کسی یا چیزی کردن
راه اندازی روانه کردن گسیل کردن
پر از اطلاعات به درد بخور
بهبود یافته، ارتقا یافته
1. پول زیاد 2. شانس 3. سرنوشت
نوظهور و درحال توسعه ( صنعت، نگرانی، فرهنگ یا چیز دیگه که قبلا خبری ازش نبود، الان داره پدیدار می شه و گسترش پیدا می کنه )
به عنوان اسم: مرز، لبه، حاشیه، مزیت لحن عصبانی در صحبت کردن به عنوان فعل: به آرامی راه رفتن به آرامی تغییر کردن
خیلی پر شده ( از چیزی ) the stadium were crammed by so many people کلی آدم ریخته بودن تو استادیوم his bag was crammed by his cloths کلی لباس چپوند ...
بده بستان، trade - off a compromise between life and wok بده بستان بین کار و زندگی
به عنوان اسم: لکه، نقطه، خال و جای جوش، موقعیت، لحظه به عنوان فعل: Spot sb or sth متوجه شدن و تشخیص دادن ( وقتی دیدنش سخت باشه )
چند بار آهسته روی دست، بازو، شانه یا پشت کسی یا روی سر ( گربه، سگ، بچه ) زدن. اصولا به نشانه محبت و حمایت.
دود شد رفت هوا
خیره شدن، چشم بر نداشتن
Mess about with ور رفتن با چیزی
۱. در اثر ۲. موعد سررسید ۳. طلب یا حق کسی ۴. مقتضی، شایسته