crammed

جمله های نمونه

1. he crammed his mouth with food
دهان خود را از خوراک پر کرد.

2. he crammed so many letters in the envelope that it tore
او آنقدر نامه در پاکت چپاند که پاکت پاره شد.

3. they crammed seventy of us into an old bus
هفتاد نفر از ما را در یک اتوبوس قراضه چپاندند.

4. a shelf crammed with books
تاقچه ای پر از کتاب

5. The streets were crammed with gay, laughing crowd.
[ترجمه Titi] خیابان ها پر بودند از همجنسگراهایی کهمیخندیدند در شلوغی
|
[ترجمه سهیلا سهرابی] خیابان ها پر از جماعتی سرخوش و خندان بودند.
|
[ترجمه گوگل]خیابان‌ها مملو از جمعیت همجنس‌گرا بود که می‌خندیدند
[ترجمه ترگمان]خیابان ها پر از جمعیت خندان و خندان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Six of us crammed into Rob's Mini.
[ترجمه سهیلا سهرابی] هر شش تایمان چپیدیم توی ماشین مینی راب
|
[ترجمه مبینا] شش نفر از ما چپیدیم توی ماشین کوچک راب
|
[ترجمه گوگل]شش نفر از ما در راب مینی جمع شدیم
[ترجمه ترگمان]شش نفر از ما در جعبه کوچک راب فرو رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Jill crammed her clothes into the bag.
[ترجمه گوگل]جیل لباس هایش را داخل کیف کوبید
[ترجمه ترگمان]جیل لباس هایش را در کیف فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Eight children were crammed into the back of the car.
[ترجمه گوگل]هشت کودک پشت ماشین گیر کرده بودند
[ترجمه ترگمان]هشت بچه در پشت اتومبیل جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The guide is crammed full of useful information.
[ترجمه گوگل]راهنما مملو از اطلاعات مفید است
[ترجمه ترگمان]راهنما پر از اطلاعات مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Children were crammed into the back of the car.
[ترجمه گوگل]بچه ها را پشت ماشین جمع کرده بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در پشت اتومبیل جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Several hundred students crammed into the lecture hall.
[ترجمه گوگل]چند صد دانشجو در سالن سخنرانی جمع شدند
[ترجمه ترگمان]صدها دانش آموز در سرسرا جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He crammed all his books into the small bookcase.
[ترجمه گوگل]تمام کتاب‌هایش را در قفسه‌ی کوچک کتاب گذاشت
[ترجمه ترگمان]تمام کتاب هایش را در قفسه کوچک کتابخانه جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The rooms are crammed with humming Xerox machines.
[ترجمه گوگل]اتاق‌ها مملو از دستگاه‌های زیراکس هستند
[ترجمه ترگمان]اتاق ها پر از وزوز ماشین های زیراکس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rail in her wardrobe was crammed full of dresses.
[ترجمه گوگل]ریل کمد لباسش پر از لباس بود
[ترجمه ترگمان]نرده کمد لباسش پر از لباس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her skull was crammed with too many thoughts.
[ترجمه گوگل]جمجمه اش پر از افکار زیاد بود
[ترجمه ترگمان]مغزش با افکار زیادی پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] فشرده - متراکم

انگلیسی به انگلیسی

• stuffed
if a place is crammed with things or people, it is very full of them.

پیشنهاد کاربران

مملو از . . . ( برای جمعیت )
پر از . . .
پرشده یا تزئین شده . . . مثلاً بشقاب کیک با خامه تزئین شده بود
به این جمله از کتاب شازده کوچولو توجه کنید:
but the entire planet was crammed. . . by the king's magnificent ermine robe
اما تمام سیاره با شنل با شکوه پادشاه که از پوست قاقم بود پوشانده. . . . شده بود. محمدرضا ایوبی صانع

خیلی پر شده ( از چیزی )
the stadium were crammed by so many people
کلی آدم ریخته بودن تو استادیوم
his bag was crammed by his cloths
کلی لباس چپونده بود تو کیفش
چپانده، مچاله

بپرس