پیشنهادهای Ml (٧)
معنی: تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن ، بیان کردن، بازنمود کردن، وی ...
معنی: جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کر ...
معنی:دستخوش کردن، تحت تاثیر قرار دادن، جشن، فرا رسیدن، غلبه کردن بر، به سر. . . آمدن، دچار. . . شدن، بر. . . مستولی شدن، کسی را فراگرفتن
معنی: دستور کار، مرام، دستور، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن برنامه ی تلویزیونی ( یا سینمایی و غیره ...
معنی: توقیف، بازداشت، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلو گیری کردن، توقیف کردن ایستاندن، وا ایستاندن، متوقف کردن، بازداشت کردن، ...
معنی: زانو زدن جمله ها 1. Myra knelt down to pull a weed from the drenched flower bed. میرا زانو زد تا علف هرزی را از شکست غمگین نمی شد 2. The c ...
معنی: جادو، مرموز، خارق العاده، عقبایی، غریب، وابسته به ارواح و اشباح، اسرارآمیز، غیر دنیوی، عجیب و غریب، شگرف، شگفت انگیز، غیرعادی، ناروال، غیر طبیع ...