جدیدترین پیشنهادها
معنی: تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن ، بیان کردن، بازنمود کردن، وی ...
معنی: جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کر ...
معنی:دستخوش کردن، تحت تاثیر قرار دادن، جشن، فرا رسیدن، غلبه کردن بر، به سر. . . آمدن، دچار. . . شدن، بر. . . مستولی شدن، کسی را فراگرفتن
معنی: دستور کار، مرام، دستور، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن برنامه ی تلویزیونی ( یا سینمایی و غیره ...
معنی: توقیف، بازداشت، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلو گیری کردن، توقیف کردن ایستاندن، وا ایستاندن، متوقف کردن، بازداشت کردن، ...