سعید صفاری مقدم - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

procurement: فرایند خرید، تدارک چینی، تدارک بینی ...

٢ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

whereby: که بواسطه آن ( روش، ابزار. . )

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hinder: ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مان ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lead the way: پیشرو بودن در کاری یا موضوعی

٣ ماه پیش

اولین لایک کردن

-

همه

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

etiquette: آداب، منش، طرز عملکرد

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beef up: تقویت کردن، بهتر کردن، افزایش دادن، ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

shy away from: دوری کردن/اجتناب کردن/پرهیز کردن/طف ...

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sulk: صم بکم، بدعنق

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rigid: دگم

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pileup: انباشته شدن، تلنبار شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

provisioning: مهیاسازی، آماده سازی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crackdown: شدت عمل به خرج دادن/نشان دادن ( در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bummer: ( چه ) افتضاحی/ضد حالی/ گندی/حالگیر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

couldn't help but notice that: بر حسب اتفاق متوجه شدم که. . . ، از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

couldn't help but notice that: بر حسب اتفاق متوجه شدم که. . . ، از ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strive for: عطش داشتن ( برای رسیدن به چیزی یا ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strive for: عطش داشتن ( برای رسیدن به چیزی یا ه ...

١٠ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١٠ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come down to: برمیگرده به/باینکه. . . ، ختم میشه ...

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

step up: تقبل کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

so be it: باشه خب! عیبی نداره! باشه اشکالی ند ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cavort: شلنگ تخته انداختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cavort: شلنگ تخته انداختن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cavorting: در حال شلنگ تخته انداختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cavorting: در حال شلنگ تخته انداختن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cobble together: ( با عجله چیزی را ) آماده کردن، دست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cobble together: ( با عجله چیزی را ) آماده کردن، دست ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by far and away: با اختلاف خیلی زیاد، بطور فزاینده، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by far and away: با اختلاف خیلی زیاد، بطور فزاینده، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

catch up with: از دیگر معانی: رسیدگی/پرداختن به کا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lead the way: پیشرو بودن در کاری یا موضوعی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lead the way: پیشرو بودن در کاری یا موضوعی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at length: مفصل، بصورت مفصل These aspects has ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

probe: تحقیق و تفحص کردن، کندوکاو کردن، مو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

probe: تحقیق و تفحص کردن، کندوکاو کردن، مو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fair enough: قابل قبوله، قابل درکه، قابل فهمه می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fair enough: قابل قبوله، قابل درکه، قابل فهمه می ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go about: پرداختن به/ بانجام رساندن ( کار یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

go about: پرداختن به/ بانجام رساندن ( کار یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

override: بازتعریف کردن ( چیزی یا موضوعی با م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

struggling: دست و پنجه نرم کردن ( با کاری، وضعی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wary: دو به شک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wary: دو به شک

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

test the water: محک زدن، سروگوشی آب دادن، ارزیابی ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

test the water: محک زدن، سروگوشی آب دادن، ارزیابی ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

set in stone: قطعی شده، نهایی شده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

spell out: بصورت شفاف و با جزییات توضیح دادن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

spell out: بصورت شفاف و با جزییات توضیح دادن، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have the time of your life: حسابی خوش گذروندن ( حسابی خوش میگذر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have the time of your life: حسابی خوش گذروندن ( حسابی خوش میگذر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

if anything: تازشم برعکس، برخلاف اون، برخلاف تصو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

when it comes to: ( بویژه ) در زمینه ی. . . ، در خصوص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

right up your alley: چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

right down your alley: چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

right down your alley: چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

your best bet: بهترین/قابل اعتمادترین گزینه، تصمیم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put into action: عملیاتی کردن، اجرایی کردن، به مرحله ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

recap: تکرار یا مرور کردن مطالب اصلی یک مو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

earlier: پیشتر، اوایل پیش/قبل از موعد ( مقرر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get the ball rolling: کار را به چرخش درآوردن، راه انداختن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get the ball rolling: کار را به چرخش درآوردن، راه انداختن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

as such: 1 ) به این صورتی فعلی ( که هست ) ، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flesh out: بسط دادن، باز کردن بیشتر موضوع، ارا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shy away from: دوری کردن/اجتناب کردن/پرهیز کردن/طف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shy away from: دوری کردن/اجتناب کردن/پرهیز کردن/طف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

off the hook: قسر در رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

follow through: دنبال کردن و به نتیجه رساندن/بانجام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

follow through: دنبال کردن و به نتیجه رساندن/بانجام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a matter of something: همچنین: a matter of doing sth مرهون ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

broad strokes: کلیت/اصل موضوع ( بدون پرداختن به جز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

broad strokes: کلیت/اصل موضوع ( بدون پرداختن به جز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take a stand: موضع گرفتن، جبهه گرفتن مقاومت کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

amount to: مثل اینه که، مثل این میمونه که. . ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

competency: داشتن قابلیت/ظرفیت ( برای/در انجام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

constitute: در حکم/به منزله/به مانند/به مثابه ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hinge: تحت تاثیر مستقیم چیز دیگری بودن بست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hinge: تحت تاثیر مستقیم چیز دیگری بودن بست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

exploit: استفاده بهینه/کارامد کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deliver: همچنین: انجام دادن، تهیه کردن، بانج ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

deliver: همچنین: انجام دادن، تهیه کردن، بانج ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

underused: همچنین: underutilized به چیزی اطلاق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

underused: همچنین: underutilized به چیزی اطلاق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

the other way around: از اون ور، از اون طرف، برعکس، اونور ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go down that road: به شیوه خاصی عمل کردن یا کاری را ان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

go down that road: به شیوه خاصی عمل کردن یا کاری را ان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

perceive: برداشت کردن ( برداشت فکری ) ، تلقی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

account for: 1 - دلیل یا عامل ایجاد یا وجود روید ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

adhere: adhere to sth پایبند بودن به چیزی م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overlook: مورد توجه واقع نشدن، از قلم افتادن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

evolve: به مرور توسعه یافتن یا تبدیل شدن یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

leverage: نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

leverage: نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rev: rev up: موجب تهییج شدن، تهییج کننده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cite: ( بعنوان چیزی ) قلمداد شدن/کردن، تل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

compelling: مستدل، موجه، با پشتوانه، مجاب کننده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a dime a dozen: به وفور پیدا میشه، مثل پ. . . کل ری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

having said that: ناگفته نماند که، . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

comply: هم راستا بودن، در تطابق بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thereof: مرتبط

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

thereof: مرتبط

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

articulate: صفت: شیوا، فصیح، بلیغ، آشکار فعل: 1 ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

discrete: مختص به خود، مجزا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hinder: ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hinder: ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to that end: بدین منظور، برا ی نیل به این هدف/من ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one thing leads to another: توضیح: وقتی میخواهیم از خیر گفتن یک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

one thing leads to another: توضیح: وقتی میخواهیم از خیر گفتن یک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

end up: دست آخر ، درنهایت، تهش، آخرش، آخر س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

yeild: فعل: ثمر دادن/کردن، به ارمغان آوردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

integrity: باثبات، همه چی تموم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

come up with: رسیدن ( فکری، منطقی ) به چیزی ( اید ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

holistic: از تمام زوایا، جامع، همه جانبه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

holistic: از تمام زوایا، جامع، همه جانبه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

contribute: Contribute to sth دست داشتن/دخیل بو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

depict: به تصویر کشیدن موضوعی، مطلبی، . . . ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

draw forth: این اصطلاح به معنای "عیان کردن چیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

draw forth: این اصطلاح به معنای "عیان کردن چیزی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

turn out: کاشف بعمل اومد که. . . معلوم شد که ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rat out: زیراب زدن، لو دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

rat out: زیراب زدن، لو دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come to terms with: دست و پنجه نرم کردن، کنار اومدن، به ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sort out: 1 - درست کردن کاری یا چیزی، برطرف ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stickler: مقید بودن مقید به اصولی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stickler: مقید بودن مقید به اصولی بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

resort to: تن دادن، ناچار شدن، متوسل شدن، پناه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

refrain: اجتناب کردن، خودداری کردن، احتراز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

of course: صد البته، معلومه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

down the line: بعدا، بعدنا، جلوتر، در آینده، یه زم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

along the lines of: حدوداً همون چیزی که مثل/شبیه چیزی ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

compare favourably: خیلی بهتر از . . . است بمراتب نسبت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

compare favourably: خیلی بهتر از . . . است بمراتب نسبت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shake off: رهانیدن، خلاص شدن، پشت سر نهادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

follow suit: به تقلید ازدیگران کاری را کردن عین ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

follow suit: به تقلید ازدیگران کاری را کردن عین ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

along the line: در برهه ای ( از زمان ) ، تو یه بازه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

at the end of the day: با این وجود، با ( وجود ) همه این او ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tackle: پرداختن به کاری یا موضوعی، مورد برر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wing it: فی البداهه کاری را انجام دادن سرهم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wing it: فی البداهه کاری را انجام دادن سرهم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do away with: کنار گذاشتن، صرف نظر کردن از شر چیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

procurement: فرایند خرید، تدارک چینی، تدارک بینی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

provision: بصورت اسم: در نظر گرفتن موارد ضروری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

thus: متعاقباً، متعاقب آن، در نتیجه، ماحص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deviation: تخطی، انحراف، کج روی، دوری ( از مسی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

equivalence: همترازی، سنخیت، هم ارزی، همسانی، هم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

equivalence: همترازی، سنخیت، هم ارزی، همسانی، هم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

intuition: حس ششم، یه حسی ( برگرفته از تعالیم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

anticipate: 1 ) توقع/انتظار ( اتفاق رویدادی یا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thoroughness: میزان زیاد دقت/توجه دقت تمام، توجه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rigorous: موشکافانه، سختگیرانه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

averse: برضد، در تضاد، بیزار، متنفر، بی تما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

averse: برضد، در تضاد، بیزار، متنفر، بی تما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

curtail: کاهش دادن، کوتاه کردن، محدود ساختن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

curtail: کاهش دادن، کوتاه کردن، محدود ساختن، ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take into account: در نظر گرفتن، به حساب آوردن، حواس ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

velocity: ( میزان ) سرعت، پیشروی، شتاب سرعت س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

residual: ته مانده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

result in: موجب شدن، منجر ( به چیزی یا اتفاقی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

accumulated: صفت: تلنبار شده، تجمیع شده، انباشته ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come into play: 1 ) اجرایی شدن، به مرحله اجرا گذاشت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

distort: مخدوش کردن، دستکاری کردن، خدشه دار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neglect: مورد بی مهری/بی توجهی قرار دادن، غف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ongoing: همیشگی، مستمر، مداوم، پابرجا در حال ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

regardless: فارغ از ، صرفنظر از

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

as well as: و به همین ترتیب/صورت باضافه/بعلاوه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the use of: the use of sth اجازه استفاده از چیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the use of: the use of sth اجازه استفاده از چیز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

all the way: - تمام و کمال، همه جوره، کاملاً، تا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

way back: خیلی وقت پیش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

subject to: be subject to sth/doing sth 1 ) در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

availability: مهیا بودن، فراهم بودن، قابل حصول بو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

off head: be off your head زده باشه به کلت، ق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

respectively: بترتیبی که ذکرشد. بترتیب مذکور، به ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overarching: صفت برای چیزی که 'تاثیر بسزایی' در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

confine: محدود کردن، معطوف کردن، مختص کردن م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

superfluous: زیادی، بیخودی، بی مورد، بی مصرف، ما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

superfluous: زیادی، بیخودی، بی مورد، بی مصرف، ما ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

materialize: عینیت یافتن، به وقوع پیوستن، محقق ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

commonplace: رواج یافته، همه گیر، فراگیر، عادی ش ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

false positive: نتیجه نادرست، فرض غلط برای نتایجی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

false positive: نتیجه نادرست، فرض غلط برای نتایجی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rule of thumb: درحالت کلی/بصورت کلی ( پیشنهاد میشه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

home in: home in on sb/sth تمام توجه و تمرکز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lest: نکنه که ( یه وقت ) . . . از ترس ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proof: مصداق، مدرک مثبته

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

proof of concept: آزمون ایده/طرح، آزمون اثبات ایده/طر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

proof of concept: آزمون ایده/طرح، آزمون اثبات ایده/طر ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های سعید صفاری مقدم