میلاد علی پور - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

brown: سبزه ( اگر در موردرنگِ پوست استفاده ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

that's it: خودشه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

intimate: تلویحا اعلام کردن، ضمنا چیزی را گفت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

con: کلاهبرداری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brown: سبزه ( اگر در موردرنگِ پوست استفاده ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blow a way: تحت تاثیر قرار دادن/گرفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

prosecution: دادستانی ( به مجموعه ی دادستانی اشا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn down: پس زدن, رد کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

limit: مهلت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bent on: بسیار مصمم بودن، قصد داشتن، تصمیم د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

particularly: آن چنان که باید

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sharpen: اصلاح کردن، بهتر کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speak out: مطرح کردن، ( بحث ) پیش کشیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

venture: جرات به خرج دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

back then: در گذشته، ( اشاره به موقع خاصی در گ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tend to: انتظار می رود

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in this case: از این نظر که

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rough: غیر دقیق, سهوی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fund raising: جمع آوری اعانه، جمع آوری کمک های ما ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tabula rasa: رفتارگرایان علم زبانشناسی معتقدند ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

feel compel: لازم دیدن، ضروری دانستن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

emergentism: ظهورگرایی ( باوری است در فلسفه که د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

lockdown: دستور منع برقراری ارتباط با فضای خا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hyponymy: زیرمجموعه ( از لحاظ معنای واژه )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

favorably: موردِ تایید، حامیانه، بصورتِ مفید و ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

superordinate: فراگیر ( واژه ای عام که واژه های خا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

involving: در ارتباط با، در رابطه با، مربوط به

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

metonymy: مجاز ( معادل دقیقی برای واژه مجاز د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

solidarity: حمایت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

account for: بیان کردن, توضیح دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reformatory: مرکز بازپروری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

internalize: فرا گرفتن, پذیرفتن, قبول کردن ( در ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reformatory: مرکز بازپروری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

so as to: به این دلیل که, از آن جهت که

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

as of: در، از ( در موردِ زمان به کار می رو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

systematicity: نظام مندی, روش مندی, سامان مندی, سا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

confiscate: ضبط کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insight: رهنمون

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

confiscate: ضبط کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conceptualization: مفهوم سازی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mean: نشان دادن ( نشان از چیزی بودن )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

contrastive analysis: بررسی و تحلیل به روش مقایسه ( مبح ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

direct object: مفعول بی واسطه. مفعول مستقیم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intralingual: درون زبانی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

direct object: مفعول بی واسطه. مفعول مستقیم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drawing on: با استفاده از, طبق, با استناد به, ب ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the like: موارد مشابه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

account for: بیانگر چیزی بودن, چیزی را توصیف کرد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

painstakingly: به سختی، با مشقت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a bit of: کمی، اندکی، تاحدودی، نسبتا، تا حدی، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

haul off: رفتن، عازم شدن، فرستادن، رهسپار شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nevertheless: در هرصورت، با این همه، به هرحال، با ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

haul off: رفتن، عازم شدن، فرستادن، رهسپار شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

courtroom: صحن دادگاه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

quonset hut: اتاقِ نیمه استوانه ی فلزی که محلِ ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

head up: مراقبت کردن، کنترل کردن، تحت کنترل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prod: هُل دادن، سقلمه زدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

head up: هدایت کردن، انطباق دادن، سازگار کرد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prod: هُل دادن، سقلمه زدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reconvene: دوباره تشکیل جلسه دادن، گردهم آییِ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

party line: خطِ مشی، سیاستِ فکری، دستور جلسه، ب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deflate: بی اهمیت جلوه دادن، اعتماد بنفس کسی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

party line: خطِ مشی، سیاستِ فکری، دستور جلسه، ب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on: بر محورِ ، در موردِ ، عطفِ به

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mistreat: اذیت کردن، آزار دادن، به ستوه آوردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

abuse: نقض کردن ( قانون )

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chief judge: قاضی ارشد، قاضی اعظم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at the very least: در بدترین حالتِ ممکن، فارغ از همه ی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chief judge: قاضی ارشد، قاضی اعظم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trope: تصویر، نماد، نشان، فکر، ایده

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lawsuit: دادخواست، شکایت، طرح دعوی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dismayed: ناامید، دلسرد، دلزده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

infantilization: کودک رفتاری, بچگی کردن ( کودک درون ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inquiry: تحقیق، بازرسی، تفحص

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

infantilization: کودک رفتاری, بچگی کردن ( کودک درون ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lead up to: تا قبل از چیزی اتفاق افتادن، پیش از ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

peripheral: جانبی, حاشیه ای, محیطی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ignorant: بی خیال، بی اعتنا، بی علاقه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in keeping with: همخوانی داشتن, هماهنگ بودن, ارتباط ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

indicate: گفتن، اظهار داشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

under attack: هدفِ حمله قرار گرفتن، در معرضِ حمله ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

manage to: باعث شدن، منجر شدن، از پسِ چیزی برآ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

under attack: هدفِ حمله قرار گرفتن، در معرضِ حمله ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

booger: مخاط بینی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pointedly: با طعنه، بصورتِ کنایه آمیز، طعن آمی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shot caller: سردسته, رهبر هدایت کننده ( خصوصا در ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bendon: مصمم، دارای عزمِ راسخ، عزم را جزم ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stand for: بیانگر چیزی بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bendon: مصمم، دارای عزمِ راسخ، عزم را جزم ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prenup: توافقنامه پیش از ازدواج, شروط ضمن ع ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ugliness: اعمالِ ناپسند، کارهای قبیح و شنیع

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

off limits: ممنوعه، غیر مجاز

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

recollection: ذهنیت، افکار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overwhelmingly: اکثرا، تمام و کمال

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recollection: ذهنیت، افکار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

leading: منتهی، منجر

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chief inspector: سر بازرس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

twisted: تحریف شده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chief inspector: سر بازرس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

investigator: بازرس

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

indictee: متهم، کسی که تحت تعقیب قضایی قرار د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

move in: زندگی کردن در جایی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

and so forth: و امثالهم, و غیره

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

injunction: دستورِ منع، حکم منع، حکم نهی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bent on: بسیار مصمم بودن، قصد داشتن، تصمیم د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hearing: جلسه رسمی ( برای جمع آوری اطلاعات د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brag: افتخار کردن، قیافه گرفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on track: طبق برنامه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

onomatopeia: نام آوا, صدا واژه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dodge: گردن نگرفتن، شانه خالی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

onomatopeia: نام آوا, صدا واژه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tear: جدا کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rapacious: طمع کار, آزمند

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bluntly: صریحانه، رک و پوست کنده

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

diphthong: دو آوایی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prosecute: اعلام جُرم کردن، به دادگاه کشاندن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

diphthong: دو آوایی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

establishment: تشکلیلات، مجموعه، سازوکار، سامانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

derby: شهرآورد, دربی یا داربی, بازی سنتی ب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

upfront: صراحتا، صادقانه، آشکارا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

derby: شهرآورد, دربی یا داربی, بازی سنتی ب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stand by: منتظر ماندن، صبر کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

minimal set: مجموعه کمینه ای

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

that: به این معنا که

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

minimal set: مجموعه کمینه ای

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in part: بخشی از آن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

double: مضاعف, دو برابر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

beyond: به جُز، به غیر از

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tabula rasa: رفتارگرایان علم زبانشناسی معتقدند ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

into: تا

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

emergentism: ظهورگرایی ( باوری است در فلسفه که د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

monitor: ناظر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

co hyponym: همگروه ( واژه هایی که در یک مجموعه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

realize: به نتیجه رسیدن، به دهن خطور کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

metonymy: مجاز ( معادل دقیقی برای واژه مجاز د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ironic: خنده دار ، مسخره، مضحک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn out: نشان دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

advise: گفتن، اعلام کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

predication: گزاره سازی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heavily: جدّا، واقعا، کاملا، شدیدا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

predication: گزاره سازی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mug shot: عکس بازداشت، عکس کاردکس زندان، عکسی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

systematicity: نظام مندی, روش مندی, سامان مندی, سا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

time and again: بارها، مکررا، پی در پی، دم به دم، ی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

delightfully: از سر خوشحالی, از روی شعف, همراه با ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

given: اگر. . . . . باشد، ( می تواند حالت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meekly: صبورانه, با بردباری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tactic: ترفند، زیرکی، مکر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meekly: صبورانه, با بردباری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

securing: تضمین، اطمینان، خاطرجمع شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bratty: بداخلاق

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drawn out: طولانی شده، طول کشیده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impairment: نقص, ایراد, عیب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

back and forth: کش و قوس، بگیر و ببند

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

underemphasis: کم توجهی, نادیده گرفت, فراموش کردن, ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

charge: ادعا کردن، مدعی شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

misemphasis: تاکید غلط, توجه نا روا, توجه بیش از ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get to: وادار کردن، ملزم کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

counterevidence: مدارک چند گانه, شواهد مرکب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

and yet: با تمام این اوصاف، با همه حرف ها

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

concede: به نتیجه رسیدن, پی بردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

subject to: آماج/هدفِ چیزی قرار گرفتن، درمعرض چ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

culture bound: وابسته به فرهنگی خاص, محدود به یک ف ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

contempt: بی احترامی کردن، خوار شمردن، بی اهم ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

culture bound: وابسته به فرهنگی خاص, محدود به یک ف ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

system: نظام، سازمان، اُرگان

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overstand: درک کردن, فهمیدن, پی بردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sustain: ( درموردِ زخم/جراحت/کبودی ) برداشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

under the rubric of: تحت عنوان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by now: تا آن زمان ( زمان حالی که اکنون گذش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

courtroom: صحن دادگاه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prosecute: محکوم کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

way: اسلوب، روش، قاعده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

core: بخش اصلی، قسمت اصلی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reconvene: دوباره تشکیل جلسه دادن، گردهم آییِ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

marshal: سازماندهی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

PRO: در حمایت از، با جانبداری از، طرفدار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

back in: قبل تر، پیش از آن، قبل از آن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deflate: بی اهمیت جلوه دادن، اعتماد بنفس کسی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

to this end: درهمین راستا، به همین دلیل، در نیتج ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reconstitute: دوباره شکل دادن، دوباره ساختن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

recognizing: با توجه به، با درنظر گرفتنِ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reconstitute: دوباره شکل دادن، دوباره ساختن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

that of: در مقام مقایسه، نسبت به آنچه که، در ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

metaplasia: تغییر غیر طبیعی یک بافت به بافتی دی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

preside over: مسئول بودن، تحت کنترل داشتن، کنترل ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sympatico: دارای وجه مشترک بودن, شبیه بودن, ار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

draw up: تهیه، تنظیم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sympatico: دارای وجه مشترک بودن, شبیه بودن, ار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

merchandiser: بازارپرداز، مسئول تبلیغات یک شرکت د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

assemblyman: نماینده مجلس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nature: نوع، نمونه، گونه، شکل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

assemblyman: نماینده مجلس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

boast: مفتخر بودن، مالک بودن، داشتن، در بر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

agency: اداره، اُرگان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

feverishly: با هیجان، با تب و تاب، با اشتیاق

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

profiteering: منفعت طلبی، بهره کِشی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

centrally: عُمدتا، اساسا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

profiteering: منفعت طلبی، بهره کِشی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

around: حولِ محورِ، نسبت به

١١ ماه پیش

مدال‌های میلاد علی پور