محمد خ1 - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

go up: جلو رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

better off: to have more money than you had in ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in your element: in a situation you know well and en ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think on your feet: to think of ideas and make decision ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

think on your feet: to think of ideas and make decision ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go far: to be very successful in the future

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go far: to be very successful in the future

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is early days: said when you think it is too soon ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in element: in sb element اوضاع کسی جور بودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

throw out: To offer something, as a suggestion ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw out: To offer something, as a suggestion ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

mess up: کاری را به شکل بد انجام دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slather: اغشته کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slather: اغشته کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know stuff: know your stuff to have good pract ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get on: make progress

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring out the best: make somebody behave in the best or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring out the best: make somebody behave in the best or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

out of touch: not know or understand recent idea ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of touch: not know or understand recent idea ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

think much of: If you think of something or someon ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sit through: to stay until the end of an event s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sit through: to stay until the end of an event s ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seek out: to look for someone or something, e ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

seek out: to look for someone or something, e ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

head off: سرزدن به کسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push yourself: بیشتر تلاش کن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

push yourself: بیشتر تلاش کن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

connectedness: the state of being connected and ha ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

connectedness: the state of being connected and ha ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk through: to explain an idea, a plan, etc. to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

flow: ساده و اسان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flow: ساده و اسان

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think ahead: to think carefully about what might ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

think ahead: to think carefully about what might ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think for myself: با خود فکر کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

talk over: to discuss a problem or situation w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make up mind: decide

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

think straight: think straight to think clearly

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

think back: think back ( on someone or somethin ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fit in: خود را وفق دادن با کسی یا چیزی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have somebody up: to make someone go to a court of la ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

set up: سر به سر کسی گذاشتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take in: to completely understand the meanin ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take in: to completely understand the meanin ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have got a head for sth: to have a natural ability to do som ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have got a head for sth: to have a natural ability to do som ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slip mind: to be forgotten

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get the hang of sth: قلق کاری/چیزی رو پیدا کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get the hang of sth: قلق کاری/چیزی رو پیدا کردن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know what you are doing: to have the skills and knowledge to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give a try: یه تلاشی در موردش می کنم. / یه زوری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

weigh down: وزن اضافه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nonstop: شلوغ و پرکار

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

move ahead: بریم مرحله بعد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in order: all right

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in order: all right

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

firecracker: اتیش پاره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

firecracker: اتیش پاره

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

warm up: گرم شدن با کسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a run for it: To run in order to escape something ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get hold of sb: to find someone or obtain something

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hear from sb: If you hear from someone, you get a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hear from sb: If you hear from someone, you get a ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep quiet about sth: to say nothing about something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

common knowledge: something everyone knows

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

common knowledge: something everyone knows

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

breath a word: to tell a secret

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whip: a piece of leather or rope that is ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lose touch: lose touch ( with someone to no lon ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in touch: in touch ( with someone seeing some ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in touch: in touch ( with someone seeing some ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

caress: ور رفتن با چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

caress: ور رفتن با چیزی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hog: hog something you use most or all o ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hog: hog something you use most or all o ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bail: جا زدن از کاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

walk around: to move around walking; to pace aro ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk around: to move around walking; to pace aro ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

run out on: فرار کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

polite: تعارف

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tin: درخشان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cutlet: تیکه ( در مورد دختران و زنان )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

talk down to: to talk to someone as if they are l ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk down to: to talk to someone as if they are l ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get across: to manage to make someone understan ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get across: to manage to make someone understan ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put your foot in it: say something by accident that emba ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

talk sense: to speak in a reasonable way

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk sense: to speak in a reasonable way

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

speak up: to speak in a louder voice so that ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

speak up: to speak in a louder voice so that ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

speak ones mind: to say what you think about somethi ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

behind back: If you do something behind someone' ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

behind back: If you do something behind someone' ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

answer back: to react to criticism by arguing or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tell off: to speak angrily to someone because ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tell off: to speak angrily to someone because ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get a word in edgeways: to have an opportunity to speak

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get a word in edgeways: to have an opportunity to speak

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

vibe: the mood or character of a place, s ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

drop off: وسایل را در جایی پیاده کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gummy: پاستیل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gummy: پاستیل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not give a shit: to not be interested in or worried ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get over: کنار امدن با موضوعی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pass on: بی خیال شدن از قضیه یا موضوعی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bore to death: bored to tears/bored stiff

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get through: to succeed in talking to someone on ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get back to sb: o talk to someone again, usually on ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get back to sb: o talk to someone again, usually on ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

top up: the act of putting more drink into ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

top up: the act of adding liquid in order t ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cost a fortune: to cost a lot of money

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cost a fortune: to cost a lot of money

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

out of your league: doing something that you are not sk ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditch out: to leave an event or conversation.

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk some sense into sb: to help someone to think about a si ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cast out: to get rid of someone or something, ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

batshit: completely crazy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

batshit: completely crazy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

say when: used to ask someone to tell you whe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

say when: used to ask someone to tell you whe ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sort of: used to say that something is partl ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sort of: used when you are trying to describ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

as usual: in a way that often happens and is ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as usual: in a way that often happens and is ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

all the best: used to express good wishes to some ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

all the best: used to express good wishes to some ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

guess what: used before you tell someone someth ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

guess what: used before you tell someone someth ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scrabble: گند زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run by: to tell someone about something, to ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

all at once: if something happens all at once, i ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

all at once: if something happens all at once, i ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wedge: a piece of metal, wood, rubber, etc ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

transpired: If it transpires that something has ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

barf: to vomit

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

barf: to vomit

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i wouldnt say no: used to say that you would like som ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

you can say that again: used to show that you completely ag ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have to say: used to show that you are making an ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

whatever you say: used to tell someone that you agree ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whatever you say: used to tell someone that you agree ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

to say the least: used to show that something is wors ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to say the least: used to show that something is wors ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to say the least: هر زمان چیزی رو شما بخوای مهم تر و ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that would be telling: used to say that you cannot tell so ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that would be telling: used to say that you cannot tell so ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i couldn’t tell you: used to tell someone that you do no ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

i told you so: used when you have warned someone a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i told you so: used when you have warned someone a ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

to tell the truth: used to emphasize that you are bein ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stay away: stay away from sb/sth to not go nea ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stay away: stay away from sb/sth to not go nea ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ill see what i can do: used to say that you will try to he ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you see: used when you hope someone else wil ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go through: تجربه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

go through: تجربه کردن

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beat: غلبه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

beat: غلبه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get on: قاطی شدن با کسی ریختن به هم با کسی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nice talk: ممنون از ادبت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

poke a nose: دست توی دماغ کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poke a nose: دست توی دماغ کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fling: جفتک انداختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fling: جفتک انداختن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

put out: put sth out خاموش کردن اتش

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

immigration: اداره مهاجرت

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

immigration: اداره مهاجرت

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bore snore: کسل کننده خسته کننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bore snore: کسل کننده خسته کننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hung out: قرار گذاشتن وقت زیادی در جایی گذران ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

phone five: اوکی شدن قرار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

phone five: اوکی شدن قرار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

hop in: بپر بالا ( ماشین )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

peace out: خداحافظی - ترک کردن، رفتن، مثلا میگ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

peace out: خداحافظی - ترک کردن، رفتن، مثلا میگ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pull out: بیرون کشیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pull out: بیرون کشیدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

show up: show somebody up خط و نشان کشیدن بر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

set up: set somebody up فریب دادن - حقه زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

set up: set somebody up فریب دادن - حقه زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

move into: نقل مکان کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

move into: نقل مکان کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hunk: muscular man

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hunk: muscular man

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get off my case: Stop nagging me!

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

putting you on: از توانایی خود برای کمک به کسی استف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aggravated: worse

١٠ ماه پیش

مدال‌های محمد خ1