امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صنعت فیلم: the silver screen

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با خشونت اداره کردن: rule with an iron fist

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وزنه زدن: pump ( some ) iron= to lift weights ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خبر خاصی نیست: not much

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خبری نیست: not much

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خبری نیست: not much

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kneel down: go down on ( one's ) knees

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kneel: go down on ( one's ) knees

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تضمینی: copper - bottomed

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ضمانت شده: copper - bottomed

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تضمین دار: copper - bottomed

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تضمین شده: copper - bottomed

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش بها: پیشداد مزدی که پیش از کار بمزدور ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش مزد: پیشداد مزدی که پیش از کار بمزدور ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیم خورده: پیش مانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیرون روان شدن: فواره زدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در انتظار بودن: گوش به زنگ بودن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مهم شمردن: جدی گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چوب چیزی را خوردن: پای چیزی را خوردن به سبب انجام کار ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پای چیزی را خوردن: چوب چیزی را خوردن به سبب چیزی آسیب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مقصر دانستن: چیزی را [ به ] پای کسی / چیزی گذاشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی اصل و نسب: بی بته

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی جربزه: بی بُته لهجه و گویش تهرانی بدون جرب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گمشدگی: گم گشتگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بتنهایی: یک تنه. [ ی َ / ی ِ ت َ ن َ / ن ِ ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

علامه دهر: تمام خرد. [ ت َ خ ِ رَ ] ( ص مرکب ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خردخردک: جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

با گذشت زمان: جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

همدو: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هم سرعت: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هم شتاب: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم قدم: هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زنازاده: بلایه زاده. [ ب َ ی َ / ی ِ دَ / دِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اقدام کردن به: در پیش گرفتن . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقدام کردن: در پیش گرفتن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقدام کردن به کاری: در پیش گرفتن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پرداختن به: در پیش گرفتن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مبادرت کردن: در پیش گرفتن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مبادرت کردن: در پیش گرفتن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مبادرت کردن به: در پیش گرفتن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرداختن به کاری: در پیش گرفتن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مردن: چشم از جهان بستن ؛ کنایه از مردن. چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

احوال کسی را پرسیدن: احوال گرفتن ( مصدر ) استفسار از حال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

احوال کسی را پرسیدن: احوال گرفتن ( مصدر ) استفسار از حال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نادیده گرفتن: چشم بر قضیه ای بستن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ندیده انگاشتن: چشم بر قضیه ای بستن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ندیده گرفتن: چشم بر قضیه ای بستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقدام کردن: دست به کار شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قلم زدن: pen down

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نوشتن: pen down

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جامع: All - embracing

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فراگیر: All - embracing

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جامع: پرشمول

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دچار بودن: دست و گریبان یا دست به گریبان بودن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گرفتار بودن: دست و گریبان یا دست به گریبان بودن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گرفتار بودن: دست و گریبان یا دست به گریبان بودن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روشنایی بخش: فروزشگر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فروغ: فروزش. [ ف ُ زِ ] ( اِمص ) فروز. رو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در راه خدا: in the way of God for the cause of ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متمول: All - sufficient

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متمول: All - sufficient

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بی نیاز: All - sufficient

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باران سیل اسا: torrent

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خاصان: the people of distinction

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

استثناء قائل شدن: خاصه خرجی کردن. [ خاص ْ ص َ / ص ِ خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تبعیض کردن: خاصه خرجی کردن. [ خاص ْ ص َ / ص ِ خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تبعیض گذاری: خاصه خرجی کردن. [ خاص ْ ص َ / ص ِ خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

servitors: the people of distinction

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیکو سخن: آراسته سخن . [ ت َ / ت ِ س ُ خ َ ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مسکینان: the wretched

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افرین گویی: درود خوانی درودخوان. [ دُ خوا / خا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صلی الله علیه: may God bless him and his household ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

صلی الله علیه: may God bless him and his household ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اللهم صل علی محمد و ال محمد: may God bless him and his household ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اللهم صل علی محمد و ال محمد: may God bless him and his household ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روبراه کردن: put ( something ) in order

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روبه راه کردن: put ( something ) in order

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روبراه ساختن: put ( something ) in order

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بسامان کردن: put ( something ) in order

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سر و صورت دادن به: put ( something ) in order

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بستن قرارداد: draw up a contract ( =write one )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قرارداد بستن: draw up a contract ( =write one )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

همت ورزیدن: همت گماشتن ؛ همت ورزیدن . همت کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عزم کردن: همت گماشتن ؛ همت ورزیدن . همت کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نمکدان شکستن: باده خوردن و سنگ بجام انداختن ، نظی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی اعتباری: بی سنگی ؛ بی ارزشی. بی اعتباری : زآ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی قدری: بی سنگی ؛ بی ارزشی. بی اعتباری : زآ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سنگ بزرگ: خرسنگ ؛ سنگ گران و عظیم : بخرسنگ غض ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منت کشیدن: سنگ خاله قورباغه را گرو کشیدن ؛ به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متمسک شدن: سنگ خاله قورباغه را گرو کشیدن ؛ به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متمسک شدن به: سنگ خاله قورباغه را گرو کشیدن ؛ به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اغماض کردن: close ( one's ) eyes to ( something ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نادیده انگاشتن: close ( one's ) eyes to ( something ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

laudable: Praiseworthy

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اهل خرد: men possessed of minds

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اهل تمیز: men of sense

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of that: thereof

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

of it: thereof

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

براشفتن: stir to action

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

براشفتن: stir to action

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیوستن به: hold fast to

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

join with: hold fast to

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

associate with: hold fast to

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

associate: hold fast to

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دردست: at one's disposal

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دردست: at one's disposal

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نامردانه: below the belt

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هر کسی را بهر کاری ساختند: horses for courses

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رقابت تنگاتنگ: neck and neck

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بامبول دراوردن: move the goalposts

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دبه اوردن: move the goalposts

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وادنگ اوردن: move the goalposts

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وادنگ دراوردن: move the goalposts

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وادنگ کردن: move the goalposts

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نکول کردن: move the goalposts

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دبه کردن: move the goalposts

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پر نفوذ: heavyweight

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پر نفوذ: heavyweight

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

influential: heavyweight

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متنفذ: heavyweight

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بانفوذ: heavyweight

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قمر در عقرب: sticky wicket

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شرایط سخت: sticky wicket

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شرایط سخت: sticky wicket

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خارج از توان: out of one's depth

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خارج از توان: out of one's depth

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سور دادن: throw/give a party

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سور دادن: throw/give a party

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مهمانی دادن: throw/give a party

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

در جا زدن: tread water

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترقی نکردن: tread water

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ترقی نکردن: tread water

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جلب توجه: make a splash=to do something that ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جای داشتن: مقر داشتن ؛ جای داشتن. قرارگاه داشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

جای داشتن: مقر داشتن ؛ جای داشتن. قرارگاه داشت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ستم دیده: ستم رسیده. [ س ِ ت َ رَ/ رِ دَ / دِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مظلوم: ستم رسیده. [ س ِ ت َ رَ/ رِ دَ / دِ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

official residence: قرارگاه سازمانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

official residence: قرارگاه سازمانی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تازه مرده: تازه مرده لهجه و گویش تهرانی تازه د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جای چیزی را گرفتن: stood in place of

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جای کسی را گرفتن: stand in place of someone

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از ابتدا: from the first

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رگ و ریشه: parentage

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از رهگذر: . . . . . . . in the way of

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به صورت: . . . . . . . . in the way of

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به صورت: . . . . . . . . in the way of

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در مصاحبت با: in communication with

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حمایت کردن از کسی: پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پشتیبانی کردن از: پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خورشید: شمشیر صبح ؛ کنایه از خورشید است. ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جلو امدن: پیش آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حقیر شدن: بر خاک افتادن. [ ب َ اُ دَ ] ( مص م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خورشید: زرافشان کوس. [ زَ اَ ] ( اِ مرکب ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست بر سر گذاشتن: دست بر سر نهادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چشم افتادن: نگاه کسی به سوی کسی/چیزی رفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شب سیاه: شب شبگون ؛ شب بسیار تاریک. ( ناظم ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شب تیره: شب شبگون ؛ شب بسیار تاریک. ( ناظم ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سیاه و تاریک: شبگون. [ ش َ ] ( ص مرکب ) شبرنگ ، چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از میان: از لا به لای . . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از عرض: از لا به لای . . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از وسط: از لا به لای . . . . . . . . .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شورش کردن: شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دراز ریش: کشیده ریش . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ریش دراز: کشیده ریش . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بسیار بلند: سربه فلک کشیده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رنج کشیده و سختی دیده: رنج آزموده فرهنگ فارسی عمید ( صفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مشغول: در کارِ . . . . . . . . . . . علی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

در حال: در کارِ . . . . . . . . . . . علی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیزه زدن: نیزه آختن ؛ نیزه زدن. ( فرهنگ فارسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

طفیلی کردن یاشدن: نیزه شدن ؛ سربار وطفیلی دیگری شدن. ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رخت بربستن: رخت برگرفتن ؛ رخت بربستن. ترک گفتن. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نگاه نکردن: چشم برگرفتن ؛ نگاه نکردن : دل بر تو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از خواب برخاستن: سر از خواب برگرفتن ؛ سر برداشتن. ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قطع امیدکردن: دل از جان برگرفتن ؛ قطع امید کردن. ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قطع امید: دل از جان برگرفتن ؛ قطع امید کردن. ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افشاء کردن: پرده از روی چیزی برگرفتن ؛ آشکار سا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افشاء: پرده از روی چیزی برگرفتن ؛ آشکار سا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برملاسازی: پرده از روی چیزی برگرفتن ؛ آشکار سا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گمراه گردانیدن: از راه برگرفتن ؛ از راه دور کردن. ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اضلال: از راه برگرفتن ؛ از راه دور کردن. ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

براه افتادن: راه برگرفتن ؛ براه افتادن. روانه شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متفرق گرداندن: از هم برگرفتن ؛ پراکنده کردن. مقابل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متفرق گردانیدن: از هم برگرفتن ؛ پراکنده کردن. مقابل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پراگندن: از هم برگرفتن ؛ پراکنده کردن. مقابل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اصابت کردن: نشستن تیر تا پر در سینه اش نشست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیزه دار: زوبین ور ؛ زوبین افکن. ( یادداشت بخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در این لحظه: در این فرصت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در این ضمن: در این فرصت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خاک در چشم شده: خاک در چشم رفته مرد خاک در چشم شده ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بزیر اوردن: ( فرودآوردن ) فرودآوردن. [ ف ُ وَ د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پایین اوردن: ( فرودآوردن ) فرودآوردن. [ ف ُ وَ د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پایین کشیدن: ( فرودآوردن ) فرودآوردن. [ ف ُ وَ د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منزل دادن: فرودآوردن وارد کردن. منزل دادن کس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عرق الوده: خوی کرده. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شیربچه: شبل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اقدام کردن: پای نهادن در کاری ؛ بدان کار دست زد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

در پیش گرفتن: پای نهادن در کاری ؛ بدان کار دست زد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غرنده: توفنده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرخروش: توفنده

١ سال پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی