امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غیبت کسی را کردن: زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

واقع مطلب: اصل مطلب the meat of the matter T ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نعش کش: meat wagon

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست ها: meathooks slang One's hands, espec ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

این کتاب مناسب چه کسی است: Who is this book aimed at?

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از هر سطح: of any level This book is designed ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از هر سطحی: of any level This book is designed ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با هر سطح: of any level This book is designed ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با هر سطحی: of any level This book is designed ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کمالات عالیه: کمالات باهرة ؛ کمالات عالیه. ( ناظم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

صداتو ببر: Button your lip

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

easy meat: Someone who is or will be easy to s ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سهل الاستعمار: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سست هل: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسان فکن: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شراب گیرا: زودافکن. [ اَ ک َ ] ( نف مرکب ) که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مشروب گیرا: زودافکن. [ اَ ک َ ] ( نف مرکب ) که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدیهه سرایی: زودشعری. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) بدیه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فی البداهه گفتن: زودشعری. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) بدیه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فی البداهه گویی: زودشعری. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) بدیه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بداهه سرایی: زودشعری. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) بدیه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدیهه گو: زودشعر. [ ش ِ ] ( ص مرکب ) آنکه بال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بدیهه سرا: زودشعر. [ ش ِ ] ( ص مرکب ) آنکه بال ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بداهه پرداز: زودشعر. [ ش ِ ] ( ص مرکب ) آنکه بال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بداهه سرای: زودشعر. [ ش ِ ] ( ص مرکب ) آنکه بال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بداهه سرا: زودشعر. [ ش ِ ] ( ص مرکب ) آنکه بال ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کینه جوی: زودکین. ( ص مرکب ) که زود عداوت و د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اشکش دم مشکش است: زودگریه. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] ( ص مر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زود عفو: زودگذار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زود تن دردهنده: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

easy game: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زودپادهنده: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زودپا دهنده: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دختر ساده: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deceivable: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فریب خور: easy meat Someone who is or will b ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کمی دیرتر: دیرترک. [ ت َ رَ ] ( ق مرکب ) کمی د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زمینه را مهیا ساختن: prepare the way/ground for somebody ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هموار کردن راه: prepare the way/ground for somebody ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صفحه ی شطرنج: بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صف ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تخته شطرنج: بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تخته ی شطرنج: بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بستن دکان: تخته زدن دکان ؛ بند کردن دکان. ( آن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دکان بستن: تخته زدن دکان ؛ بند کردن دکان. ( آن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بستن مغازه: تخته زدن دکان ؛ بند کردن دکان. ( آن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باز کردن دکان: تخته برداشتن از دکان ؛ واکردن دکان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باز کردن مغازه: تخته برداشتن از دکان ؛ واکردن دکان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تخته کاری شده: تخته کشیده. [ ت َ ت َ / ت ِ ک َ / ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سخت عنان: تخته گردن. [ ت َ ت َ / ت ِ گ َ دَ ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

لاس وگاس: Sin City

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

las vegas: Sin City

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ازمون دهنده: candidate British English someone ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

داوطلب ازمون: candidate British English someone ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون کردن: arsefuck

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از کون گاییدن: arsefuck

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در حال احتضار بودن: از کون نفس کشیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گوتچی: backer noun a person who is a freq ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کون پسند: backer noun a person who is a freq ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کون باز: backer noun a person who is a freq ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

workpeople: the lower orders old - fashioned a ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عمله ها: the lower orders old - fashioned a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کارگرها: the lower orders old - fashioned a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

motor city: Motor City A nickname for the US c ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شهر رم: the Eternal City

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

philadelphia: City of Brotherly Love

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سیاتل: Emerald City

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پاریس شهر: City of Light

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روستایی نادان یا کودن: country cousin

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دهاتی جاهل: country cousin

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دهاتی منش: country cousin

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کم اهمیت جلوه دادن: explain away

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدجلوه دادن: explain away

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدخوراک: در کوردی دژخوراک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به هرترتیبی: in any order

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در یک زمان: at a time,

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

حد خودتو بدون: know your limits

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

حد و حدود خودتو بدون: know your limits

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چه جورم: and how! old - fashioned used to s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چه جورشم: and how! old - fashioned used to s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چه جور هم: and how! old - fashioned used to s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چجورم: and how! old - fashioned used to s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اره بابا: and how! old - fashioned used to s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تند بزک کرده: She was heavily made - up ( =wearin ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ارایش اندک: ته بزک لهجه و گویش تهرانی آرایش مخت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گردو شکستن: بدغ. [ ب َ ] ( ع مص ) شکستن چهارمغز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شکستن گردو: بدغ. [ ب َ ] ( ع مص ) شکستن چهارمغز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گردکان شکستن: بدغ. [ ب َ ] ( ع مص ) شکستن چهارمغز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بادام شکستن: بدغ. [ ب َ ] ( ع مص ) شکستن چهارمغز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شکستن بادام: بدغ. [ ب َ ] ( ع مص ) شکستن چهارمغز ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دوزبانه: ذواللسانین. [ذُل ْ ل ِ ن َ ] ( ع ص ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با اقتدار: ذو الاقتدار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فرعون موسی: ذوالاوتاد. [ ذُل ْ اَ ] ( اِخ ) خدا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دندانه دندانه: ذوالتشاریف. [ ذُت ْ ت َ ] ( ع ص مرک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از اقصی نقاط جهان: from all over the world

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از اقصی نقاط دنیا: from all over the world

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اقصی نقاط دنیا: all over the world

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اقصی نقاط جهان: all over the world

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سرتاسر دنیا: from all over the world

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از سرتاسر جهان: from all over the world

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هفتاد سال: three score years and ten old use ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

70: three score years and ten old use ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a great number of: scores of something a lot of peopl ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کسب نمره: achieve a score

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گرفتن نمره: achieve a score

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دقت کنید: N. B. ( also NB British English ) w ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دقت کنید که: N. B. ( also NB British English ) w ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

توجه داشته باشید: N. B. ( also NB British English ) w ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خوب دقت کنید: N. B. ( also NB British English ) w ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

خوب توجه داشته باشید: N. B. ( also NB British English ) w ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وقت اضافی: There is no extra time for this

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

note well: N. B. ( also NB British English ) = ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مبتنی بودن: consist in something phrasal verb ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مبتنی بودن بر: consist in something phrasal verb ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرجمع: a total of The Reading paper cons ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در جمع: a total of The Reading paper cons ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به تخم کسی: ( not ) care a fig Do whatever you ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

واسم مهم نیست: ( not ) care a fig Do whatever you ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مخاطب هدف: target audience ( =the type of peop ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مخاطبین هدف: target audience ( =the type of peop ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

جامعه هدف: target audience ( =the type of peop ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

جامعه ی هدف: target audience ( =the type of peop ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بی اهمیت بودن: be not worth a fig

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کلاگیس: syrup of figs

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بازیکن برتر مسابقه: the man of the match

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ستاره میدان: the man of the match

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ستاره رقابت: the man of the match

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عروس نمی تونست برقصه می گفت اتاق کجه: The monkey could not dance and blam ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دیوانه چو دیوانه بیند خوشش اید: “An ass is the most pleasing to ano ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گل پشت و رو ندارد: A flower is beautiful from all side ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اخراشه: The house is nearing completion ( = ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

داره تموم میشه: The house is nearing completion ( = ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

very exactly: with pinpoint accuracy

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بسیار دقیق: with pinpoint accuracy

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خیلی دقیق: with pinpoint accuracy

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

با دقت بسیار: with pinpoint accuracy

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با دقت زیاد: with pinpoint accuracy

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نوشیدنی الکلی بی کیفیت: panther piss

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرباز مزدور: dog of war

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

soldier of fortune: dog of war

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جنگ تمام عیار: all - out war

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نبرد تمام عیار: all - out war

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ساندویچ دانش اموزی: poor boy po' boy A traditional sa ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به گا دادن: land yourself/one in trouble

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به چوخ رفتن: land yourself/one in trouble

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بچوخ رفتن: land yourself/one in trouble

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

چه اهمیتی داره: What does that/it matter?

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اش دهن سوزی یا دهان سوزی بودن: nothing to write home about or not ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اهمیتی ندارد: What does it/that matter? = used to ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متهم دانستن: go accusing one of ( doing ) sth

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متهم ساختن: go accusing one of ( doing ) sth

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتهام وارد کردن: go accusing one of ( doing ) sth

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ناشکری نکن: count your blessings

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شکرگزار باش: count your blessings

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تحت هر شرایطی: for anything ( in the world ) So ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تحت هیچ شرایطی: for anything ( in the world ) So ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

under any circumstances: for anything ( in the world ) So ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اصلا مهم نبودن: not count for anything ( in the wor ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اصلا اهمیت نداشتن: not count for anything ( in the wor ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هیچ مهم نبودن: not count for anything ( in the wor ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

هیچ اهمیت نداشتن: not count for anything ( in the wor ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تاثیر نداشتن: For anything ( in the world ) = und ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اثر نداشتن: For anything ( in the world ) = und ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be important: Count for = to be important or valu ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پر اهمیت: Count for = to be important or valu ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کاریش نمیشه کرد: That's ( just ) the way it goes. / ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کاری نمی توان کرد: That's ( just ) the way it goes. / ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زندگی سخت است: معنی ضرب المثل - > دنیا همین صد سال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زندگی دشوار است: معنی ضرب المثل - > دنیا همین صد سال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

فقط این: همین

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زندگی همین است: That's ( just ) the way it goes. / ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رسم روزگار همینه: That's ( just ) the way it goes. / ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رسم زمونه: That's ( just ) the way it goes. / ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پای کسی درکار یا درمیان بودن: when it comes to //////////////// ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رسم زمانه: That's ( just ) the way it goes. / ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مامور و معذور: just/only doing one's job You shou ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wall job: Sexual intercourse performed while ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

head job: An act of fellatio

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در فینال: Valiant's going to fight Arthur in ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مجازات نشدن: get away with something Munro neve ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تنبیه نشدن: get away with something Munro neve ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فرار کردن از: get away with something Munro neve ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عقیمه: قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

barren woman: قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زن نابارور: قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عاقر: قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجاقش کور است: قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بچه دار نشدن: قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نازاینده: قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بزور: ( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بنا خواست: ( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مجبورا: بنا خواست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مجبورا': بنا خواست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجبارا': بنا خواست

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دیوانه بودن: از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یک تخته ی کسی کم بودن: از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یک تخته ش کمه: از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

جیش کردن: pump ship

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بطور شانسی: شانسکی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برحسب تصادف: شانسکی

١ سال پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی