امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

موثر واقع شدن: به جایگاه افتادن ؛ مؤثر شدن. بااثر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تاثیر کردن: به جایگاه افتادن ؛ مؤثر شدن. بااثر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کارساز بودن: به جایگاه افتادن ؛ مؤثر شدن. بااثر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مشرف به موت: محتضر. [ م ُ ت َ ض َ ] ( ع ص ) نعت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حیرت زده شدن: به حیرت افتادن ؛ حیرت زده شدن. متحی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متحیر گردیدن گشتن: به حیرت افتادن ؛ حیرت زده شدن. متحی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فاش شدن: به در افتادن ؛ آشکار شدن. روشن شدن. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رونق یافتن: به رونق افتادن ؛ رونق یافتن. بارونق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رونق پیدا کردن: به رونق افتادن ؛ رونق یافتن. بارونق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رونق گرفتن: به رونق افتادن ؛ رونق یافتن. بارونق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

غار و غور: به غار و غور افتادن شکم ؛ صدا کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سرگردان بودن: به کوچگه افتادن ؛ متحیر شدن. درماند ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیهوش گشتن: بی خبر افتادن ؛ بیهوش شدن. غافل گرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیهوش گردیدن: بی خبر افتادن ؛ بیهوش شدن. غافل گرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دیگرگونی: تغییر افتادن ؛ دگرگون شدن. تغییر رو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دگرگون گشتن: تغییر افتادن ؛ دگرگون شدن. تغییر رو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تغییر یافتن: تغییر افتادن ؛ دگرگون شدن. تغییر رو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دشمن شدن: چپ افتادن با کسی ؛ مخالف شدن با او. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دشمن شدن: چپ افتادن با کسی ؛ مخالف شدن با او. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خصومت افتادن: چپ افتادن با کسی ؛ مخالف شدن با او. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مخالف شدن: چپ افتادن با کسی ؛ مخالف شدن با او. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

درنگ شدن: درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تاخیر: درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تعلل: درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یکی شدن: درهم افتادن ؛ یکی شدن. متحد شدن. دو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یکی شدن با: درهم افتادن ؛ یکی شدن. متحد شدن. دو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رفاقت کردن: دوستی پیوستن: رفاقت کردن. ( مرزبا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیوسته شدن: دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیوسته گشتن: دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیوسته گردیدن: دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پشت سر هم اتفاق افتادن امری: دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پی درپی شدن: دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پی درپی رخ دادن: دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پی یکدیگر امدن: دمادم آمدن کسی ( سپاهی ، گروهی ) ؛ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تتابع: دمادم آمدن کسی ( سپاهی ، گروهی ) ؛ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیاپی شدن و پی در پی امدن: دمادم آمدن کسی ( سپاهی ، گروهی ) ؛ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روانه گردیدن: دمادم چیزی روان گشتن ؛ با فاصله کم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به دنبال هم: دمادم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پی درپی وبتواتر چیزی را رساندن: دمادم فرستادن ؛ پی درپی فرستادن. به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به دنبال هم فرستادن: دمادم فرستادن ؛ پی درپی فرستادن. به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

پی در پی کردن: دمادم کردن ؛ پی در پی هم کردن. به ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بهم پیوستن: دمادم کردن ؛ پی در پی هم کردن. به ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به هم پیوستن: دمادم کردن ؛ پی در پی هم کردن. به ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متصل کردن: دمادم کردن ؛ پی در پی هم کردن. به ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیوست کردن: دمادم کردن ؛ پی در پی هم کردن. به ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به دنبال رفتن: دمادم کسی رفتن ؛ درست در پی رفتن. ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

باهوش شدن: زیرک افتادن ؛ باهوش بودن. باهوش گرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ملتفت شدن: سر افتادن ؛ ملتفت شدن. متوجه شدن. د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بعقل امدن: عقل بسر کسی افتادن ؛ بعقل آمدن. باع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سر عقل امدن: عقل بسر کسی افتادن ؛ بعقل آمدن. باع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فالج شدن: فالج افتادن ؛ فالج شدن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فلج شدن: فالج افتادن ؛ فالج شدن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فلج گردیدن: فالج افتادن ؛ فالج شدن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چروک خوردن: کیس افتادن درجامه ؛ چروک شدن لباس. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چروک شدن: چروک خوردن. [ چ ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دشمن گشتن: کین افتادن ؛ دشمنی روی دادن. نامهرب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نبردگاه: خصومتگه. [ خ ُ م َ گ َه ْ ] ( اِ مر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رزمگه: خصومتگه. [ خ ُ م َ گ َه ْ ] ( اِ مر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نامهربانی: کین افتادن ؛ دشمنی روی دادن. نامهرب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نامهربان شدن: کین افتادن ؛ دشمنی روی دادن. نامهرب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نامهربان گشتن: کین افتادن ؛ دشمنی روی دادن. نامهرب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نامهربان گردیدن: کین افتادن ؛ دشمنی روی دادن. نامهرب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گود شدن: گود افتادن ، چنانکه چشمان بیماری از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فرو رفتن: گود افتادن ، چنانکه چشمان بیماری از ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مقبول افتادن: مسموع افتادن ؛ قبول شدن. پذیرفته گر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ملاحظه شدن: ملحوظ افتادن ؛ ملاحظه شدن. دیده شدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم صحبتی: نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. مل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم صحبتی همصحبتی: نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. مل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم نشین شدن: نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. مل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هم نشینی همنشینی: نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. مل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نشست و برخاست کردن: نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. مل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مراوده داشتن: نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. مل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مراوده کردن: نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. مل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نقل شدن: نقل افتادن ؛ نقل شدن : از او نقل اف ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

منتقل شدن: نقل افتادن. [ ن َ اُ دَ ] ( مص مرکب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دمر افتادن: به رو درافتادن ؛ دمرشدن. ( یادداشت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dysania: Dysania is a chronic feeling that y ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دمر شدن: به رو درافتادن ؛ دمرشدن. ( یادداشت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خودازاری: در خویشتن افتادن ؛ بخود حمله کردن و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انتشار یافتن: خبر افتادن ؛ خبر شایع شدن. منتشر شد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منتشر شدن: انتشار گرفتن. [ اِت ِ گ ِ رِ ت َ ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شایع شدن خبر: خبر افتادن ؛ خبر شایع شدن. منتشر شد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تلاقی کردن: التقا افتادن ؛ ملاقات کردن. تلاقی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تلاقی افتادن: التقا افتادن ؛ ملاقات کردن. تلاقی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تلاقی یافتن: التقا افتادن ؛ ملاقات کردن. تلاقی ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پر حرفی کردن: به چانه افتادن ؛ پرحرفی کردن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وراجی: به چانه افتادن ؛ پرحرفی کردن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرچانگی کردن: به چانه افتادن ؛ پرحرفی کردن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرچانگی: به چانه افتادن ؛ پرحرفی کردن.

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به گردش درامدن: به دور افتادن ؛ بگردش درآمدن. گردش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دوران زدن: به دور افتادن ؛ بگردش درآمدن. گردش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روز اول: اول روز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حالت تهوع دست دادن: به قی افتادن ؛ حالت قی دست دادن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حالت تهوع پیدا کردن: به قی افتادن ؛ حالت قی دست دادن.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شعله ور شدن: آتش افتادن ؛ رسیدن آتش. آتش گرفتن : ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تابش افتاب: آفتاب افتادن ؛ رسیدن آفتاب. تابیدن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افت رسیدگی: آفت افتادن ؛ آفت رسیدن. شایع شدن آف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

افت زدگی: آفت افتادن ؛ آفت رسیدن. شایع شدن آف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بی مصرفی: ول افتادن ؛ بی مصرف بودن. بی کار بو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیاد اوردن: به صرافت افتادن ؛ بخاطر آوردن. یاد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بخاطر اوردن: به صرافت افتادن ؛ بخاطر آوردن. یاد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به خاطر اوردن: به صرافت افتادن ؛ بخاطر آوردن. یاد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوار گشتن: از تخت به تخته افتادن ؛ کنایه از خو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خوار گردیدن: از تخت به تخته افتادن ؛ کنایه از خو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زبونی دیدن: از تخت به تخته افتادن ؛ کنایه از خو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زبون شدن: از تخت به تخته افتادن ؛ کنایه از خو ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رها ساختن: از دست انداختن: رها ساختن. ( ( مث ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نارایج: برافتاده. [ ب َ اُ دَ /دِ ] ( ن مف ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شراب غلیظ: دردی ناک. [ دُ ] ( ص مرکب ) پر از ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منسوخ شدن: برافتادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

حاجتمندان: نیازیان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خسارت دیدن: خسارت افتادن ؛ ضرر پدید آمدن. زیان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زیان دیدن: خسارت افتادن ؛ ضرر پدید آمدن. زیان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شکست رسیدن: هزیمت افتادن ؛ شکست روی دادن. هزیمت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سکته کردن: سکته افتادن ؛ سکته عارض شدن : و یک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اشتباه شدن: سهو افتادن ؛ خطا شدن. سهو روی دادن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خطا شدن: سهو افتادن ؛ خطا شدن. سهو روی دادن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فروتنی: افتاده حالی. [ اُ دَ / دِ ] ( حامص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

انقدر که: بقدری که

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

چندان که: بقدری که . . . . . . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چندان که: بقدری که . . . . . . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شکافتن: شکافش. [ ش ِ / ش َ ف ِ ] ( اِمص ) ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زبانه زدن: شعله زدن. [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مشتعل شدن: شعله زدن. [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سوزاندن: شعله زدن. [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شعله ور سازی: شعله زدن. [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شعله ور کردن: شعله زدن. [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شعله افشان: شعله بار. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] ( نف مر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سوز اواز: شعله آواز؛ سوز آواز. گیرایی آواها : ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اتش زبان: شعله زبان ؛ آنکه با زبان خود آتش اف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تیززبان: شعله زبان ؛ آنکه با زبان خود آتش اف ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

معتادان: اصحاب منقل . [ اَ ب ِ م َ ق َ ] ( ت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بال و پر سوخته: شعله سوار ؛ که بر شعله سوار باشد. ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روشن ساختن: شعله انداختن. [ ش ُ ل َ / ل ِ اَ ت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تابان کردن: شعله انداختن. [ ش ُ ل َ / ل ِ اَ ت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نورانی کردن: شعله انداختن. [ ش ُ ل َ / ل ِ اَ ت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

روشنایی بخشیدن: شعله انداختن. [ ش ُ ل َ / ل ِ اَ ت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صاف شدن: از نمد گذشتن ( بیرون رفتن ) شراب ؛ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نفس راست کردن: نمدی آفتاب کردن ؛ کنایه از لختی برآ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

براسودن: نمدی آفتاب کردن ؛ کنایه از لختی برآ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نا به جا: مثل پوستین تابستان ؛ چیزی نه بجایگا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نابجا ی: مثل پوستین تابستان ؛ چیزی نه بجایگا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نابهنگام: مثل پوستین تابستان ؛ چیزی نه بجایگا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بیجا: مثل پوستین تابستان ؛ چیزی نه بجایگا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کشورگشا: مملکت گیر. [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کشور گشا ی: مملکت گیر. [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

طبق عادت همیشگی: به ترتیب معمول / سابق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برحسب معمول: به ترتیب معمول / سابق

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گذرانیدن: عبور دادن. [ ع ُ دَ ] ( مص مرکب ) گ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

با شمشیر کشتن: از دم شمشیر گذرانیدن ؛ کشتن به شمشی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

گذر دادن: عبور دادن. [ ع ُ دَ ] ( مص مرکب ) گ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجازه عبور دادن: گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اجازه عبور: گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

منتقل کردن: عبور دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هر انکه: ( هرآنک ) هرآنک. [ هََ ] ( ضمیر مبه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هر کس که: ( هرآنک ) هرآنک. [ هََ ] ( ضمیر مبه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هر کسی که: ( هرآنک ) هرآنک. [ هََ ] ( ضمیر مبه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

whomever: ( هرآنک ) هرآنک. [ هََ ] ( ضمیر مبه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سایرین: سوایر. [ س َ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

الباقیات: سوایر. [ س َ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سوای: نه مگر = غیر از ، به جز

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

همراه: رفیق ره یا راه ؛ همراه. همسفر. همرا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

همره: رفیق ره یا راه ؛ همراه. همسفر. همرا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رفیق باز: رفیق پرست ؛ که بدوستان و رفیقان علا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رفیق شفیق: معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی - > ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دوست صمیمی: معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی - > ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self slayer: منتحر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بلندان: طِوال ، طیال ( جمع طویل )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حیات بخش: زندگانی ده ؛ حیات بخش. ( ناظم الاطب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از حد خود تجاوز کردن: پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تخطی: پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قدم فراتر نهادن از: پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پا را از گلیم خود درازتر کردن یا بیرون گذاشتن: پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تخطی کردن: پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تخلف کردن: پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تجاوز کردن از: پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حدود معین کردن: خط زمینی را معین کردن ؛ حدود زمین ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تحدید حدود کردن: خط زمینی را معین کردن ؛ حدود زمین ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ریش دراوردن: خط آوردن ؛ پدید شدن موی نخستین بار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ریش اوردن: خط آوردن ؛ پدید شدن موی نخستین بار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ریش سیاه: مشکین خط ؛ آنکه محاسن سیاه دارد : ه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سند ازادی: خط آزادی ؛ سند آزادی. ( ناظم الاطبا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

امان نامه: خط امان ؛ امان نامه. زنهارنامه. ( ی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زنهار نامه: خط امان. [ خ َطْ طِ اَ ] ( ترکیب اض ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خط ناخوانا: کوره خط. [ رَ / رِ خ َطط / خ َ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خط بد: کوره خط. [ رَ / رِ خ َطط / خ َ ] ( ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خط امان: ( خط آزادی ) خط آزادی. [ خ َطْ طِ ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دستور خدا: خط ایزد ؛ فرمان الهی : بشنو سخن ایز ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

فرمان الهی: خط ایزد ؛ فرمان الهی : بشنو سخن ایز ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

رسید گرفتن: خطستدن ؛ رسید گرفتن. حجت وصول گرفتن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حکم نامه: خط حکم ؛ نوشته ای که بروی آن حکمی ص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اطاعت کردن از: سر از خط فرمان بدر نبردن ؛ از اطاعت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

معلل: عِلی ( علت دار )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سند کفالت: خط ضامنی ؛ سند کفالت و ضمانت. ( ناظ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سند ضمانت: خط ضامنی ؛ سند کفالت و ضمانت. ( ناظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیمان نامه: خط ضامنی ؛ سند کفالت و ضمانت. ( ناظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

تعهد نامه: خط ضامنی ؛ سند کفالت و ضمانت. ( ناظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کفالت نامه: خط ضامنی ؛ سند کفالت و ضمانت. ( ناظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خط بطلان کشیدن: خط بر سر چیزی کشیدن ؛ خط بطلان بر چ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خط بطلان کشیدن: خط بر سر چیزی کشیدن ؛ خط بطلان بر چ ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی