امیرحسین سیاوشی خیابانی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قبر: خاک فراموشان . [ ک ِ ف َ ] ( ترکیب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خودشکن: خاک نهاد. [ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فروتن: خاک نهاد. [ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متواضع: خاک نهاد. [ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اطاعت کردن: جبین بر خاک مالیدن . [ ج َ ب َ دَ ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فرمان بردن: جبین بر خاک مالیدن . [ ج َ ب َ دَ ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سجده کردن: جبین بر خاک نهادن . [ ج َ ب َ ن ِ / ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بدبخت شدن: خاک نشین شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] ( مص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قناعت کردن: خاک دیوار لیسیدن/خوردن . [ ک ِ دی د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بدبخت کردن: خاک نشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به روز سیاه نشاندن: خاک نشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به روز سیاه نشاندن: خاک نشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

گیلاس خالی: dead glass ( =one that someone has ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گیلاس خالی: dead glass ( =one that someone has ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بطری خالی: dead bottle ( =one that someone has ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بطری خالی: dead bottle ( =one that someone has ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the near future: erelong

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

وقیح: beyond the pale

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

لباس شنا: swiming costume

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بدجوری: horribly

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

موثر بودن: do the trick

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کارگر بودن: do the trick

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نتیجه بخش بودن: do the trick

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خزپوش: fur - clad

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خز پوشیده: fur - clad

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

باله دار: flippered

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خواستن: برآن هستن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

افزایش جمعیت: baby boom

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ضمنا: inter alia

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مورد اتهام واقع شدن: face charges ( =have been charged w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مورد اتهام واقع شدن: face charges ( =have been charged w ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زمین بازی: recreation ground

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pidgin: نیمچه زبان

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از پس هم: متعاقب هم ؛ ازپس هم. ( ناظم الاطباء ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از پس هم: متعاقب هم ؛ ازپس هم. ( ناظم الاطباء ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیم سوز: partly burnt

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیم سوخته: partly burnt

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نیم سوخت: partly burnt

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

منزوی: تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

به سود خود قضاوت کردن: معنی اصطلاح - > تنها به قاضی رفتن ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چوچوله: بلوچ . [ ب ُ ] ( اِ ) علامتی که بر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خانم بازی: چوچوله بهم زنی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

فاحشه باز: چوچوله بهم زن. [ ل َ /ل ِ ب ِ هََ ز ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فاحشه باز: چوچوله بهم زن. [ ل َ /ل ِ ب ِ هََ ز ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

زن گنده: horse - godmother

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زن گنده: horse - godmother

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vomit: jerk the cat

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

به قول: . . . . . . . . . . . . in the word ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

به قول: . . . . . . . . . . . . in the word ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lg: Similiar to 'LB', LG stands for 'Li ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lg: Similiar to 'LB', LG stands for 'Li ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

اسرار مگو: a skeleton in the closet a skeleto ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

راز مگو: a skeleton in the cupboard British ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از ان موقع: Since then

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از ان باز: Since then

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

صبحگاهان: In the morning time

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

صبحگاه: In the morning time

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سپیده دمان: خنجر صبح. [ خ َ ج َ رِ ص ُ ] ( ترکی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard liquor: آب شنگولی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

فحاشی: verbal abuse

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

باکره: unravished

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

حورا: دوشیزگان جنت ؛ کنایه از حوران بهشتی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدرود گفتن: bis someone goodbye/adieu

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

بدرود کردن: bis someone goodbye/adieu

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بدرود کردن: bis someone goodbye/adieu

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

الوداع گفتن: bis someone goodbye/adieu

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

الوداع گفتن: bis someone goodbye/adieu

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وداع کردن: bis someone goodbye/adieu

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

وداع گفتن: bis someone goodbye/adieu

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unwearied: بی خستگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unwearied: بی خستگی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

هرروزه: آفتاب به آفتاب ؛ هر روز: آفتاب به آ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

هرروزه: آفتاب به آفتاب ؛ هر روز: آفتاب به آ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

غیر قابل باور: beggar description/belief

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

غیر قابل توصیف: beggar description/belief

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

very good: sterling

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مایه مباهات: somebody’s pride and joy

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از روی حسادت: from envy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از روی حسادت: from envy

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از حسادت: from envy

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trust somebody with something: to let someone have something or ha ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trust one with something: to let someone have something or ha ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

اینم از این: there you go

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

قند عسل: pumpkin

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شیشه بر: جام بُر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دایما: day after day

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

کیشته: shoo

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خفه شو: dry up

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be silent: dry up

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یکوقتی: at some point

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

یک زمانی: at some point

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زکی: blimey

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

very big: thumping

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

لای چیزی را درز گرفتن: put a stop to something

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

تمام این مدت: all along

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

در تمام طول این مدت: all along

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

همهٔ این مدت: all along

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

همهٔ این مدت: all along

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از همان اول: all along

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

از اغاز: all along

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پا گذاشتن: set foot in ( some place )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قدم گذاشتن: set foot in ( some place )

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

قدم نهادن در: set foot in ( some place )

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ناگهان باز شدن: burst open

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ناگهان باز شدن: burst open

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پر واضح: abundantly clear

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پر واضح: abundantly clear

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clear: abundantly clear very easy to unde ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دانشمندی: دانشوری. [ ن ِ وَ ] ( حامص مرکب ) ع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

عالمی: دانشوری. [ ن ِ وَ ] ( حامص مرکب ) ع ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کج بینانه: احولانه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کژ بینانه: احولانه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

وزیران دانا: مشیران سلطنت ؛ وزیران دانا و آگاه. ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شالوده: سنگ بنا

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در ازای: در قبال . . . .

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیاله دار: cupbearer

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

با توجه به اینکه: In keeping with

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پیرو: In keeping with

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

poetry: Poesy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

درخور توجه: noteworthy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

در خور توجه و بسیار چشمگیر: noteworthy

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

در خور توجه و بسیار چشمگیر: noteworthy

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

کورسوی امید: a glimmer of hope

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

moon blanched: moon - blanched: whitened by the li ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

darkling: شب گرفته

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شب گرفته: darkling

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سالخوردگان: the aged

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in where: wherein

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پرجرئت: تمام زهره:کامل جرأت. ( مرزبان نام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پر جرائ ت: تمام زهره:کامل جرأت. ( مرزبان نام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پر جرات: تمام زهره:کامل جرأت. ( مرزبان نام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

خایه دار: تمام زهره:کامل جرأت. ( مرزبان نام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

خایه دار: تمام زهره:کامل جرأت. ( مرزبان نام ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زراندوز: gold - heaper

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زراندوز: gold - heaper

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زراندوخته: gold - heaper

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ارزش نداشتن: به لعنت خدا نیرزیدن ؛ به هیچ نیرزید ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

glassy smooth: ( as ) smooth as glass

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نخاله های جامعه: the dregs of society

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مرثیه: death - lament

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

illimited: illimited=free from limitation or r ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

illimited: illimited=free from limitation or r ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

بعید و قریب: afar or nigh

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

زیرا: ( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( ح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

چون: ( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( ح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رسوا کردن: بیضه در کلاه شکستن:رسوا کردن، عیب ک ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

حضرت محمد صلی الله علیه و اله: همای بیضه ٔ دین . [ هَُ ی ِ ب َ / ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

حضرت محمد صلی الله علیه و اله: همای بیضه ٔ دین . [ هَُ ی ِ ب َ / ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عالی مقام: عالی مکان . [ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گریختن: هزیمت رفتن . [ هََ م َ رَ ت َ ] ( م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تجاوز کردن: ورا رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

تجاوز: ورا رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tariff: tariff ( 1500 - 1600 ) Italian tari ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دمده: outmoded

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

منسوخ: outmoded

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از مد افتاده: outmoded

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

راسخ: unwavering

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پرداختن به: set about

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

پیش گرفتن: set about

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پیش گرفتن: set about

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

شروع کردن به: set about

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

شروع کردن به: set about

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رابطه نامشروع: carrying - on

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رابطه نامشروع جنسی: carrying - on

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

liaison: carrying - on

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

رابطه جنسی نامشروع: carrying - on

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

رابطه جنسی نامشروع: carrying - on

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

روابط نامشروع: carryings - on

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

روابط نامشروع: carryings - on

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bestiality: وطی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

از خود گذشتگی: self renunciation

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ترک نفس: self renunciation

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ترک نفس: self renunciation

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

مسک نفس: self renunciation

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

مسک نفس: self renunciation

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self abnegation: self renunciation

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self abnegation: self renunciation

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ناجور: ill - matched

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بی قواره: ill - matched

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نامتناسب: ill - matched

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بی تناسب: ill - matched

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نابجا: ill - matched

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ناموزون: ill - matched

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

پیدایش: the advent of something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ظهور: the advent of something

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عزاداری کردن: ماتم ساختن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

سوگواری کردن: ماتم ساختن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سوگواری کردن: ماتم ساختن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

عزاداران: ماتم زدگان : سوگواران . ( مرزبان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عزاداران: ماتم زدگان : سوگواران . ( مرزبان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سوگواران: ماتم زدگان : سوگواران . ( مرزبان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سوگواران: ماتم زدگان : سوگواران . ( مرزبان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

عزادار: ماتمی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) عزادار. س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

سوگوار: ماتمی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) عزادار. س ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متفرق شدن: از هم افتادن ؛ متفرق شدن. از هم دور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متفرق شدن: از هم افتادن ؛ متفرق شدن. از هم دور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متفرق گشتن: از هم افتادن ؛ متفرق شدن. از هم دور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متفرق گشتن: از هم افتادن ؛ متفرق شدن. از هم دور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

متفرق گردیدن گشتن: از هم افتادن ؛ متفرق شدن. از هم دور ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

متفرق گردیدن گشتن: از هم افتادن ؛ متفرق شدن. از هم دور ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی