پیشنهادهای سعید آقایی (١٤)
واژه عربی صفت بر وزن مفعول. برابر های پارسی: شتابکار - پر شتاب - تندرو - شتابان
انتساب مشکلات، موارد بی ارزش، مزخرفات خلق و حوادث روزگار به بیضه ها بر این دلالت دارد که هیچ گونه احساسی به اظهار واکنش وجود ندارد. حتی برای شما دوس ...
آن کس که کمیت سخن اش بسیار و کیفیت سخنش ناچیز باشد.
چه مقدار دوست دارم به کسی که شخصیت بزرگی چون کوروش را با نام هایی مشابه ذوالقرنین منتسب می کند، یک سیلی محکم بکوبم.
متداعی
پیشوندی عامیانه که مردم، به افراد پیشکسوت ِالقاب میکنند. به طوری قبل از اسم فرد آید. تاکید براین است که اوستا میتواند زیباتر باشد اما هر دو اصطلاح ...
تحقیق شدن، بیگمان گشتن، روی دادن،
عجول، شتابنده در معنی مجاز آن: گزافکار، مفرط، فرطی کار، خشک اندیش
نظم و ترتیب بخشیدن، مهار کردن، ساماندهی برای نمونه:�خودت را جمع و جور کن� ــــــــــ> خود را مرتب کن و وضع خود را حفظ کن.
زورسِتانی، سِتانِش به زور، مضبوط ساختن، جلب کردن
فرایندی که طی آن، به وسیله دست تخصصی یا آلات مربوطه تخلیه منی صورت میگیرد و کمر به طور موقت توخالی میشود. عبارت صحیح آن جلق زدن است.
⤶𝗖𝗼𝗻𝗰𝗲𝗽𝘁 پنداشت داشته ی ذهنی
در سیاق واژه شناسی، فک پلمب به معنای حذف و قطع کردن انسداد یا پلمب منطقه یا مکان سوداگری توسط مناصب قضایی چنانکه با تعهد و پرداخت مبالغ امکان پذیر می ...
جدید واژه ای عربیست دوست عزیز